< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه تطهير و دلالت آن بر لزوم پيروی از اهل بيت(ع)

وجه تغيير موضوع در آيه تطهير

در جلسات گذشته ثابت شد که آيه تطهير نسبت به آيات قبل و بعد از آن موضوع متفاوتی را بيان می کند و در اين مساله فرقی نمی کند سياق آيه را تنزيلی بدانيم به اين معنا که در هنگام نزول، اين آيه در ميان اين آيات قرار گرفته است و يا نزول آن را به صورت مستقل بدانيم که بعدا در اينجا قرار گرفته است، يعنی سياق آن تاليفی باشد. دليل اين مساله روايات فراوانی است که ذيل اين آيه مطرح شده است. از جمله نکاتی که در اين روايات آمده اين است که پيامبر خدا (ص) در جريان کساء، از ورود همسران خود ممانعت نمودند و لذا اهل بيت در آيه، به معنای اهل بيت خاص است.

سپس به بررسی اين سوال پرداختيم که وجه قرار گيری اين آيه با موضوع مستقل در ميان اين آيات چيست؟ در اين باره وجوهی بيان شده که از اين قرار است :

1. اين مساله از باب امتحان و ابتلاء بندگان است به اين صورت که وقتی افراد به اين آيه برخورد می کنند و روايات ذيل آن را می بينند آيا تسليم می شوند و يا در مقابل اين امر روشن بهانه گيری کرده و شانه خالی می کنند؟ اين مساله همانند آيات متشابه در قرآن کريم است؛ متشابهات نيز آياتی هستند که فرد معنای آنها با تامل و تفکر و بر اساس محکمات آيات و روايات بدست می آيد.

2. مرحوم شرف الدين در «کلمه الغراء» و مرحوم مظفر در «دلائل الصدق» و آيت الله سبحانی در «مفاهيم القرآن» اين وجه را بيان کرده اند و آن اينکه تکاليف ويژه ای که در اين آيات، نسبت به همسران پيامبر آمده است به جهت عنايت خاصی بوده که خدای متعال به اهل کساء دارد. آنان چون به اين افراد مطهر که جايگاه خاصی دارند مرتبط و وابسته هستند، بايد به مسئوليت ويژه خود توجه داشته باشند. خدای متعال هشدار می دهد که ای همسران پيامبر! مراقب باشيد کاری نکنيد که بر پيامبر و اهل کساء خدشه ای وارد شود.

اشکال و جواب

ممکن است اشکال شود اگر مقصود، قرآن کريم توجه به مسئوليت خاص همسران است، اين مساله با بيان ارتباط آنها با پيامبر نيز تحقق می يافت و لذا اين که فرمود: ﴿يا نِساءَ النَّبِی لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساء﴾[1] کافی در بيان اين مقصود بود و ذکر اهل کساء ديگر لازم نبود. اين مقام منيع نبوت است که باعث اين مسئوليت خاص می شود.

پاسخ اين است که بيان اهل کساء در اينجا لازم است، زيرا در بيان مسائل مهم و اساسی در راستای اهداف هدايت، صرف فهم افراد کافی نيست بلکه مساله اقتضای تاکيد را نيز دارد. به عنوان نمونه ما به عقل خود می دانيم که اطاعت از خداوند و فرستادگان او لازم و واجب است، اما خدای متعال از طريق وحی نيز اين مساله را بيان فرموده است: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُم‌﴾[2] . مرحوم علامه طباطبايی در باره اين آيه می فرمايد: اطلاق «اطيعوا» دلالت بر عصمت پيامبر و اولی الامر دارد. اما برخی گفته اند اطلاق آيه مقيد است به قرينه منفصله و دليل عقل که بيان می دارد: «لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق‌». مرحوم علامه در پاسخ می فرمايد: برنامه خدای متعال در امر هدايت بشر اين گونه است که اگر مساله ای خيلی مهم باشد، خداوند به وضوح آن اکتفا نکرده بلکه تاکيد نيز کرده است، مثلا در مورد عدم اطاعت از والدين در صورت دستور به شرک می فرمايد: ﴿وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بی‌ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما﴾[3] . بيان اين قيد نيازی نبود زيرا مساله روشن بود اما با اين حال خدای متعال اين قيد را به جهت اهميت موضوع آورده است. حال مساله اولی الامر که مهم تر بوده و نقش سرنوشت سازی دارد بدون قيد آمده است و اين مساله دليل بر اطلاق آن است.

3. وجه ديگری که درباره تغيير موضوع آيه تطهير بيان شده مساله اسوه و الگو بودن اهل بيت (ع) است .

اشکال و جواب

اشکال شده که اگر ائمه اطهار (ع)‌ دارای صفات فوق بشری مانند علم غيب و عصمت باشند در اين صورت ديگر نمی توانند به عنوان الگو ديگران باشند، زيرا دسترسی به آنها از حيطه افراد خارج است «دست ما کوتاه و خرما بر نخيل».

اين اشکال وارد نيست زيرا مستشکل تصور کرده مقصود از اسوه گيری رسيدن به درجه مقتدا است در حالی که از ما خواسته نشده که مانند پيامبر باشيم بلکه بيان شده: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ فی‌ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة﴾[4] . در اسوه گيری از آن حضرت چند نکته وجود دارد: اولا: آن حضرت چون همه جنبه های بشری را دارد در اين بخش مورد الگو قرار می گيرند؛ ثانيا: ايشان قله و نشانه مسير هستند و لذا بايد به سمت ايشان حرکت کرد؛ ثالثا: اسوه به نحو کامل بايد دارای صفت عصمت باشد زيرا اطمينان کامل در صورتی برای فرد حاصل می شود و آنان عنان خود را به دست کسی می سپارند که صد درصد وی را صحيح بدانند. لذا فرمود: ﴿وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين[5] ؛ وقتی علم پيدا می کنيم که آن ها صادق هستند که بدانيم معصوم اند. بنابراين شکی در صحت مسير و جهت نداريم اما اينکه هر کسی چه مقدار می تواند به آن قله نزديک شود بسته به ظرفيت وجودی او دارد.

 

اشکال دهلوی

وی در اشکالی گفته بود اگر اين آيه اختصاص به اهل کساء داشته باشد و خداوند اراده طهارت آنها را کرده باشد در اين صورت ديگر چرا پيامبر اکرم (ص) آنان را زير کساء جمع کرد و در حق آنها دعا نمود؟ اين مساله تحصيل حاصل است و پيامبر اکرم (ص) از آن مبرّی است. اين مساله نشان می دهد که آيه اولا و بالذات مربوط به ديگران بوده و پيامبر خواسته است توسط اين دعا آنان را داخل در آيه نمايد.

پاسخ

اين اشکال وارد نيست زيرا:

1. روايات دو گونه است: برخی از آنها بيان می دارد که ابتدا آيه تطهير نازل شده و سپس پيامبر خدا (ص) اهل کساء را جمع و در حق آنان دعا نموده است. دسته ديگر بيان می دارد که نزول آيه بعد از جريان اجتماع و دعای آن حضرت صورت گرفته است. حال طبق دسته دوم ديگر اشکال آقای دهلوی وارد نيست.

2. نکته ديگر اينکه انبياء الهی از يک هدايت ويژه برخوردار بودند و هدايت آنان از باب ايصال به مطلوب بود، يعنی خود رسيده بودند که می توانستند دست ديگران را گرفته و به آن مسير ببرند. اکنون از آقای دهلوی سوال می کنيم: ديدگاه شما درباره پيامبر اکرم (ص) که آيه ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‌﴾ را در شبانه روز دست کم 10 بار در نماز های يوميه تلاوت می کردند چيست؟ با آنکه طبق تصريح قرآن کريم آن حضرت بر صراط مستقيم بودند: ﴿إِنَّكَ عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقيم. هر پاسخی در اينجا بدهيد در مورد دعای پيامبر در مورد اهل کساء داده می شود.

وجه درخواست پيامبر بر هدايت بر صراط مستقيم، استمرار و دوام آن است، زيرا آن حضرت هر چند در قله قرار داشتند اما چيزی از خود نداشته و نيازمند محض خداوند بودند. الطاف و رحمت الهی، آن به آن از جانب خداوند می رسد و آنان که پيمانه شان پُرتر است بيشتر نيازمند اين مساله هستند. حال آن حضرت در دعای بر اهل بيت خويش نيز استمرار طهارت را از خداوند خواستارند. همين است که می بينيم ائمه اطهار (ع) بيشتر از ديگران اشک می ريختند. حضرت اميرالمومنين (ع) در دعای کميل می فرمود: «ظلمت نفسی». البته کلام ايشان با آنچه ما می گوييم زمين تا آسمان فرق می کند. حضرت امام راحل که در عصر ما به جهان بشريت خدمت کردند، می فرمود: من در تمام عمر دو رکعت نماز برای خدا نخوانده ام؛ اين مطلب را کسی می گويد که خود در عرفان ذوب شده است.

بنابراين همه لطف های الهی مشروط به اراده اوست که آن به آن به فرد برسد. مقتضای فقر ذاتی ممکنات آن است که دائما درخواست و گدايی کنند، و مقتضای فياضيت الهی نيز آن است که از جانب ايشان دائما فيض به ممکنات سرازير شود. اين مساله در مورد اراده تکوينی الهی نيز جاری است زيرا اراده الهی حدوثا و بقاءا است و بقاء و استمرار آن نيز نيازمند اراده اوست.

 

تفسير خوب رخدادهای زندگی

در زندگی انسان وقايعی رخ می دهد که انسان علت آنها را نمی داند اما در حق او لطف به شمار می روند. اگر مسير انسان درست باشد، هر چه به فرد می رسد نيکو است.

عاشقم بر لطف و بر قهرش بجد × × × وين عجب من عاشق اين هر دو ضد

مولوی در جايی می گويد:

هر بلا كز دوست آيد رحمت است × × × آن بلا را بر دلم صد منّت است‌

اى بلاهاى تو آرام دلم × × × حاصل از درد تو شد كام دلم‌

نالم و ترسم كه او باور كند × × × و ز ترحّم جور را كمتر كند.

 

قول ديگری در مورد آيه تطهير و نقد آن

مرحوم شرف الدين در ادامه اين بحث قول ديگری را نقل می کند و می گويد: «و ذهب بعضهم الی أن المراد من أهل البيت فی الآيه من حرمت عليهم الصدقه، و هم بنوهاشم کافه» اهل بيت (ع) در آيه نه اختصاص به ازواج پيامبر و نه اهل کساء دارد، بلکه مراد از آن بستگان پيامبر و کسانی است که صدقه بر آنها حرام شده است.

مستند اين قول روايت زيد بن ارقم است که در صحيح مسلم آمده است: «مستدلين علی ذلک بما أخرجه مسلم فی باب فضائل علی من صحيحه عن زيد بن ارقم و قد قيل له: من أهل بيته نساؤه؟ قال: لا. و أيم اللَّه ان المرأه تکون مع الرجل، العصر من الدهر ثم يطلقها فترجع الی أبيها و قومها- اهل بيته الذين حرموا الصدقه بعده....» به زيد بن ارقم گفته شد اهل بيت پيامبر چه کسانی هستند؟ آيا همسران پيامبر جز اهل بيت آن حضرت هستند؟ وی گفت: نه، قسم به خدا که زن با شوهر خودش زندگی می کند و در عصر، مرد زن خود را طلاق داده و آن زن نزد قومش بر می گردد. اهل بيت پيامبر کسانی هستند که از نظر ريشه نسبی به ايشان می رسند و آنان همان کسانی هستند که صدقه بر آنها حرام شده است.

مرحوم شرف الدين دو نقد بر اين قول وارد می کنند: «و أنت تعلم ان استدلالهم هذا باطل من وجهين:

أحداهما: انک لو راجع هذا الحديث من صحيح مسلم تعلم ان زيدا انما سئل عن مراد النبی (ص) بأهل بيته الذين ذکرهم فی قوله: انی تارک فيکم ما ان تسمکتم به لن تضلوا کتاب اللَّه و عترتی اهل بيتی فأجاب عن خصوص هذا السؤال بما سمعت، و لم يتعرض لبيان المراد بأهل البيت المذکورين فی الآيه، اذ لم يسأل عنهم فکيف ننقل عنه فی تفسير الآيه ما قاله فی تفسير الحديث، و هل هذا الا کالمغالطه. و لو سئل زيد عن الآيه لاجاب بالصواب کما فعل ابوسعيد الخدری و مجاهد و قتاده و غيرهم، و ما کان ليخفی عليه حديث الکساء، و لا ليخالف فی تفسيرها سيد الانبياء (ص). و بالجمله فان ما نقله مسلم عن زيد خارج عن موضوع مسألتنا هذه، فالاستدلال به هنا مما لا وجه له.

ثانيهما: لو فرضنا أن زيدا فسر الآيه بما سمعت فانما هو مفسر لها برأی قد رآه لا تثبت به حجه و لا يقوم به برهان، حيث لم ينقل ذلک التفسير عن رسول اللَّه (ص) کما يراه کل من راجع الحديث فی صحيح مسلم، فکيف نعارض به الادله القاطعه و البراهين الساطعه و نقدمه علی النصوص الصريحه و الاحاديث المتواتره الصحيحه؟ لکنا منينا بقوم لا ينصفون، فانا لله و انا اليه راجعون»[6] اولا: کلام زيد بن ارقم مربوط به آيه تطهير نيست بلکه مربوط به حديث ثقلين است و لذا از بحث ما خارج است؛ ثانيا: صحيح مسلم در اينجا اشتباه کرده است که کلام و رأی يک صحابی را به عنوان روايت صحيح آورده است. اين کلام زيد بن ارقم است نه حديث و آنچه وی بيان کرده نظر و اجتهاد وی بوده است که برای ديگران حجت نيست. بنابراين آنچه بيان شده اساسا با ادله ديگر معارض نيست.

 

نکته ای در مقام مجادله

يکی از نکات مهم در مقام مجادله و گفت و گو اين است که لازم نيست و نبايد هميشه از برهان استفاده کرد، بلکه گاه از برهان و گاه از جدال احسن استفاده می شود. حضرت اميرالمومنين(ع) با معاويه چگونه احتجاج نمود؟ آن حضرت فرمودند: « بايعنی القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان على ما بايعوهم عليه»[7] حضرت در اين احتجاج به منصوص بودن امامت خويش استدلال نکردند، زيرا در اين صورت معاويه سريع جواب می داد که اگر نصی می بود شيوخ ثلاثه به آنها استدلال می کردند و لذا حضرت از باب جدال احسن وارد شدند.

بحث آينده انشاء الله بررسی دلالت آيه است. در گام اول اختصاص آيه به اهل کساء بيان شد، در گام بعد برای اثبات امامت اهل بيت (ع)، بايد عصمت آنان اثبات شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo