< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه تطهير و دلالت آن بر لزوم پيروی از اهل بيت(ع)

اختصاص آيه تطهير به اهل کساء

مرحوم شرف الدين درباره آيه تطهير، ديدگاه اول که قائل به اختصاص آيه تطهير به اهل کساء بود را با وجوه چهار گانه ای که از روايات استفاده می شود تبيين و اثبات نمودند. سپس فرمودند: «فصرح الحق عن محضه و بدا الصبح لذی عينين. لکن حثاله من اعداء اهل البيت و صنائع بنی اميه و دعاه الخوارج ذهبوا فی صرف الآيه عن اهلها کل مذهب»[1] بر اساس آنچه گفته شد حق آشکار شد و برای کسی که دو چشم بينا دارد حقيقت عيان گرديد. اما با وجود روشن شدن حقيقت، افراد فرومايه از دشمنان اهل بيت (ع) و کسانی که خلق و خوی بنی اميه دارد و کسانی که ايده های خوارج در سر می پرورانند، برای توجيه حق به هر مذهبی رو کرده اند.

مرحوم علامه سپس در ادامه به بررسی و نقد نظريه دوم که قائل به اختصاص آيه به ازواج پيامبر است می پردازد.

 

نقد قول اختصاص آيه تطهير به همسران پيامبر

گفته شده طرفداران اين قول عکرمه و مقاتله بن سليمان بوده اند. مرحوم علامه می فرمايد: «فقال بعضهم انها خاصه بنساء النبی(ص) و تشبثوا فی ذلک بسياق الآيه، و بالغ عکرمه و مقاتل بن سليمان فی الانتصار لهذا الرأی و الاستدلال بالسياق عليه، و کان عکرمه ينادی به فی الاسواق تحاملا علی اصحاب الکساء، و لا عجب فان عکرمه من الدعاه الی عداوه علی و السعاده فی تضليل الناس عنه بکل طريق.» عکرمه و مقاتل در بيان اين قول دست به مبالغه زده اند تا جايی که نقل شده عکرمه در بازار جار می زد که آيه تطهير اختصاص به همسران پيامبر دارد. وی با اين کار می خواست، موضعی بر خلاف اهل کساء بگيرد. اما اين کار از امثال او عجيب نيست زيرا او از افرادی است که در دشمنی نسبت به اميرالمومنين (ع) سرسخت بود و تلاش زيادی می کرد تا مردم را نسبت به آن حضرت منحرف کند.

 

عکرمه در تراجم رجالی

مرحوم شرف الدين سپس پرونده عکرمه را باز کرده و از کتب رجالی اهل سنت انحرافات فکری و اخلاقی وی را نقل می کند.

1. انحرافات فکری:

عکرمه ايده خوارج داشت و در نشر اين عقيده در ميان مسلمانان تلاش می کرد تا جايی که ايده خوارج در مغرب را وی رواج داده است.

علامه شرف الدين می فرمايد: «فعن يحيی بن بيکر قال: قدم عکرمه مصر و هو يريد المغرب. قال: فالخوارج الذين هم فی المغرب عنه أخذوا . و عن خالد بن عمران قال: کنا فی المغرب و عندنا عکرمه فی وقت الموسم فقال: وددت ان بيدی حربه فاعترض بها من شهد الموسم يمينا و شمالا (لبنائه علی کفر من عدا الخوارج من اهل القبله). و عن يعقوب الحضرمی عن جده قال: وقف عکرمه علی باب المسجد فقال: ما فيه الا کافر»[2] خالد بن عمران می گويد ما در مغرب بوديم و موسم حج بود. عکرمه می گفت: دوست می داشتم چاقو يا شمشيری داشته باشم تا با آن کسانی که به خانه خدا می روند را بکشم. وی معتقد بود غير از خوارج بقيه فرقه های اهل قبله کافر هستند.

ممکن است در مورد انحرافات فکری عکرمه گفته شود: به لحاظ موازين علم رجال، مذهب و فساد عقيده در قبول قول افراد شرط نيست، بلکه آن چه در وثاقت راوی مهم و شرط است، امانت دار بودن و صدق قول اوست. چه بسا افرادی که فاسد العقيده می باشد اما اهل کذب و خيانت در امانت نيستند. بله آن بخشی از عقايد وی که به عداوت و کينه ورزی نسبت به اميرالمومنين(ع) باز می گردد به اعتبار کلام او ضربه می زند و وی را در موضع اتهام قرار می دهد و لذا از اين زاويه نمی توان به قولش وثوق پيدا کرد، اما اين مساله غير از انحراف عقيدتی است.

نکته: خوارج دو گونه اند: برخی از آنها حضرت اميرالمومنين(ع) را تکفير می کردند و برخی ديگر معتقد بودند که ايشان اشتباه کرده است. ابن ابی الحديد می گويد: از جمله اخبار غيبيّه آن حضرت در نهروان آن است كه فرمود: قبل از جنگ از اين جماعت ده نفر نمى‌ماند و از اصحاب ما ده نفر كشته نمى‌شوند. از نهروانى‌ها فقط نه نفر فرار كردند و جان به سلامت بردند در حاليكه مجموع آنها چهار هزار نفر بود، و از اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام فقط نه نفر كشته شدند.

2. کذاب بودن و عدم وثوق به کلام وی:

در کتب تراجم آمده است که عکرمه که غلام ابن عباس بود، فردی کذاب و دروغ گو بود و سخنان ناروايی به ابن عباس نسبت می داد.

مرحوم علامه می گويد: «و عن ابن أبی شعيب قال: سألت محمد بن سيرين عن عکرمه؟ فقال: ما يستوی ان يکون من اهل الجنه ولکنه کذاب. و عن وهيب قال: شهدت يحيی ابن سعيد الانصاری و أيوب فذکرا عکرمه فقال يحيی: هو کذاب. و عن ابن المسيب أنه کذب عکرمه. و عن عبداللَّه بن الحارث قال: دخلت علی علی بن عبداللَّه بن العباس فاذا عکرمه فی وثاق فقلت: ألا تنقی اللَّه؟ فقال: ان هذا الخبيث يکذب علی أبی و عن ابن المسيب انه قال لمولی له اسمه برد: لا تکذب علی کما کذب عکرمه علی ابن عباس. و عن ابن عمر انه قال ذلک ايضا لمولاه نافع. و عن طاوس: لو ان عند عکرمه مولی ابن عباس تقوی من اللَّه و کف من حديثه لشدت اليه المطايا و عن ابن ذؤيب: رأيت عکرمه و کان غير ثقه.» ابن ابی شعيب می گويد از ابن سيرين درباره عکرمه سوال کردم گفت: ممکن است اهل بهشت باشد اما کذاب و دروغ گو بود. ابن مسيب نيز وی را تکذيب کرده است. عبدالله بن حارث می گويد: بر پسر ابن عباس وارد شدم ديدم عکرمه را با زنجير بسته است. به او گفتم از خدا بترس چرا چنين می کنی؟ گفت: ای فرد خبيث بر پدرم دروغ می بندد.

مساله دروغ گويی عکرمه به مولای خود ابن عباس زبان زد عام و خاص بود و به عنوان ضرب المثل در آمده بود. طاوس می گويد: اگر عکرمه که خدمتگزار ابن عباس بود آدم با تقوايی می بود و هر چه بر زبانش می آمد بيان نمی کرد، خيلی اطلاعات خوبی از ابن عباس می داشت اما او دروغ گو و غير قابل اعتماد است.

3. انحرافات اخلاقی:

در تراجم رجالی آمد است که عکرمه اهل عمل به احکام نبود، کما اينکه نقل شده نماز نمی خواند و به غنا گوش می داد.

«و عن يحيی بن سعيد قال: حدثونی و اللَّه عن أيوب انه ذکر له ان عکرمه لا يحسن الصلاه، فقال أيوب او کان يصلی. و عن محمد بن سعيد: کان عکرمه کثير العلم و ليس يحتج بحديثه و يتکلم الناس فيه. و عن مطرق بن عبداللَّه: سمعت ان مالکا يکره ان يذکر عکرمه و لا يری ان يروی عنه. و عن احمد بن حنبل: ما علمت ان مالکا حدث بشی ء لعکرمه الا فی مسأله واحده.

و عن سليمان بن معبد السنجی قال: مات عکرمه و کثير عزه فی يوم واحد، فشهد الناس جنازه کثير و ترکوا جنازه عکرمه و عن الفضل الشيبانی عن رجل قال: رأيت عکرمه قائما فی لعب النرد. و عن يزيد بن هارون: قدم عکرمه البصره فأتاه ايوب و يونس و سليمان فسمع عکرمه صوت غناء فقال: اسکتوا. ثم قال: قاتله اللَّه لقد أجاد، فأما يونس و سليمان فما عادا اليه... الی آخر ما هو مأثور عن هذا الرجل مما يدل علی سقوطه» ابن سعيد می گويد: از ايوب سوال شد آيا عکرمه خوب نماز می خواند، گفت: مگر اصلا او نماز می خواند! ابن هارون می گويد عکرمه با ايوب و يونس و سلميان در مسيری حرکت می کرديم که صدای غنا آمد. او گفت ساکت باشيد، بعد گفت خدا او را بکشد چقدر زيبا می خواند.

مرحوم شرف الدين در ادامه می فرمايد: «فراجع ترجمته فی ميزان الاعتدال للذهبی فان فيها جميع ما نقلناه الآن عنه. علی أن کل من ترجمه کالعسقلانی فی مقدمه فتح الباری و ابن خلکان فی وفياته و ياقوت الرومی فی ارشاد الاريب الی معرفه الاديب الموسوم بمعجم الادباء و غيرهم طعنوا فيه بنحو ما سمعت، و لما ذکر الشهرستانی فی کتاب الملل و النحل رجال الخوارج کان عکرمه اول رجل عده منهم[3] همه آنچه درباره عکرمه بيان شد در کتاب «ميزان الاعتدال» ذهبی (که از علمای شاخص اهل سنت است)‌ بيان شده است. عسقلانی و ابن خلکان و ياقوت رومی نيز عکرمه را طعن و قدح کرده اند و مطالب گفته شده را در کتب خويش آورده اند. شهرستانی وی را جزء افراد درجه اول خوارج دانسته است.

 

مقاتله بن سلميان در تراجم رجالی

مقاتله نيز مانند عکرمه از دشمنان اميرالمومنين (ع) بود. دعب وی اين بود که شخصيت آن حضرت را کوچک کند لذا در جاهای مختلفی اين تعبير آن حضرت را که می فرمود:«سلونی قبل ان تفقدونی» را مطرح می کرد و ادعا می کرد که وی نيز اين ويژگی را دارد. هر چند بارها به خاطر اين امر مفتضح شد. از جمله ابن خلکان می گويد: مقاتل در جايی نشسته بود و گفت «سلونی عما دون العرش». فردی از وی سوال کرد چه کسی سر حضرت آدم (ع) را در هنگام حج حلق کرد؟ او در پاسخ ماند و مبهوت شد. در جايی ديگری همين ادعا را کرد و فردی از وی سوال کرد: به من بگو روده های مورچه در کجای او قرار دارد؟ در اينجا نيز از جواب دادن عاجز ماند. ارباب تراجم علاوه بر انحراف فکری، وی را فردی کذاب و دروغ گو دانسته اند .

«و أما مقاتل فقد کان عدوا لأميرالمؤمنين أيضا، و کان دأبه صرف الفضائل عنه حتی افتضح بذلک. قال ابراهيم الحربی کما فی ترجمه مقاتل من وفيات ابن خلکان: قعد مقاتل بن سليمان فقال (اطفاء لنور أميرالمؤمنين) سلونی عما دون العرش. فقال له رجل: اخبرنی من حلق رأس آدم حين حج؟ فبهت.

و قال الجوزجانی کما فی ترجمه مقاتل من ميزان الذهبی: کان مقاتل کذابا جسورا، سمعت أبا اليمان يقول قدم هاهنا فأسند ظهره الی القبله و قال: سلونی عما دون العرش. قال: و حدثت أنه قال بمثلها بمکه، فقام اليه رجل فقال: أخبرنی عن النمله أين أمعاؤها؟ فسکت. و نقل ابن خلکان هذه الحکايه فی ترجمه مقاتل من وفياته من طريق سفيان بن عيينه، و کان مقاتل مع ذلک کله من رجال المرجئه و غلاه المشبهه بنص جماعه منهم ابن حزم ... قال: و کان يکذب مع ذلک فی الحديث... الی آخر ما قاله أئمه الجرح و التعديل فيه».

 

نقد و بررسی دليل سياق

آنچه تا اينجا درباره مذمت عکرمه و مقاتل در کتب تراجم بيان شد اين نکته را به دست می دهد که اگر مستند آنان روايتی باشد و يا آنان سخنی را به ابن عباس نسبت داده باشند، از آنان پذيرفته نمی شود. اما اگر بر مدعای خود دليلی اقامه کرده باشند، در اين صورت به صرف فاسد و کذاب بودن نمی توان آن ها را رد کرد، بلکه بايد پاسخ آن دليل را داد.

مرحوم شرف الدين می فرمايد: آنان به دليل سياق تمسک کرده اند اما هدف آنان گمراه کردن و سرپوش نهادن بر روی حق بوده است «أما ما تشبثا به من وقوع الآيه فی سياق الخطاب مع النساء فتضليل محض و تمويه مجرد، و ان أطنب فی تلفيقه و تزويقه صاحب نوادر الاصول و غيره من أعداء آل الرسول، فانهم لم يألوا جهدا فی تصويره و تزويره ولم يدخروا وسعا فی تقريره و تحريره، لکن مثلهم فی ذلک ﴿کمثل العنکبوت اتخذت بيتا و ان أوهن البيوت لبيت العنکبوت لو کانوا يعلمون﴾[4] »[5] صاحب کتاب «نوادر الاصول» و ديگران از دشمنان پيامبر نيز در استناد به سياق آيه تطهير سخنان طولانی را تنظيم کرده است، اما تلاش های آنها بی ارزش بوده و همانند خانه عنکبوت است که خدای متعال آن را سست ترين خانه ها دانسته است.

سخنان مرحوم شرف الدين تا اينجا درباره دليل سياق جنبه خطابی دارد و نمی تواند دليل طرف مقابل را رد کند. بايد به همراه خطابه، برهان نيز اقامه شود. خطابه به تنهايی و بودن داشتن محتوای قوی، و يا محتوای قوی در قالبی نامناسب هر دو در استدلال و دست رسی به نتيجه ناقص و ناکارآمد است. بايد اين دو در کنار هم بيان شود. مرحوم شرف الدين در ادامه چهار وجه در رد استدلال به سياق می آورند.

 

سوال و جواب

استدلال به سياق از سوی چه کسانی طرح شده است؟ همان طور که گفته شد جمهور شيعه و اکثريت مفسران و عالمان اهل سنت معتقدند که آيه تطهير اختصاص به اهل کساء دارد، و لذا نبايد اين نظريه را از متفردات شيعه دانست. ابن کثير در کلام خود برای فرار از تعبير به اکثريت اين نظريه را به شيعه نسبت داده است.

اما دو گروه به دليل سياق استناد کرده اند؟ کسانی که معتقدند آيه اختصاص به همسران پيامبر دارد و ديگر کسانی که قائل به جمع شده و گفته اند سياق آيه دلالت بر ورود همسران پيامبر و روايات دلالت بر ورود اهل کساء در آيه تطهير را دارد.

در اين باره رد قول کسانی که قائل به اختصاص هستند بسيار واضح است، زيرا روايات فراوان صحيح و متواتر بر عليه آن ها وجود دارد، تا آنجايی که حتی در صحيح مسلم نيز قضيه کساء در ذيل آيه تطهير نقل شده است.

ابن کثير که طرفدار قول جمع است بعد از بيان اقوال، در بيان ديدگاه خود و رد قول عکرمه می گويد: «نص فی دخول ازواج النبی هاهنا لانّهن سبب نزول هذه الايه و سبب النزول داخل فی قول واحد اما وحده علی قو.ل أو مع غيره علی الصحيح. و روی عن اکرمه .... فان کان المراد انهن کن سبب النزول». وی در نقد قول عکرمه می گويد: اگر مراد وی اين باشد که ازواج پيامبر سبب نزول هستند سخن درستی است، اما اگر مقصود اين باشد که تنها ازواج آن حضرت مراد آيه هستند، اين قول خلاف روايات است.

ابن کثير در اين که همسران پيامبر را سبب نزول آيه دانسته، اشتباه فاحشی مرتکب شده است زيرا سبب نزول غير از سياق آيه است و آن همان اهل کساء است (بعدا به بررسی اين نکته می پردازيم).

برخی در نقد نظريه اختصاص آيه به همسران پيامبر، مساله تغيير ضماير را بيان کرده و گفته اند: اگر آيه اختصاص به ازواج پيامبر می داشت ديگر نبايد سياق ضميرهای جمع مونث که در آيات قبل بيان شده، با رسيدن به اين آيه يک مرتبه تغيير کند و ضمير جمع مذکر بيايد. اين نشان می دهد که سياق آيات به هم خورد است.

در جواب گفته شده اين مساله به لحاظ کلمه «اهل» است که مذکر است. مشابه اين مساله در قرآن و در جريان ميهمانان حضرت ابراهيم (ع)‌آمده است . قرآن در خطاب به همسر ايشان می فرمايد: ﴿رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْت‌﴾[6] . اما اين قياسی که در اينجا صورت گرفته مع الفارق است زيرا در اين جا تنها همسر حضرت ابراهيم (ع) مورد خطاب نيست بلکه خود آن حضرت نيز داخل در اهل بيت است.

بنابراين بهترين جواب برای رد قول به اختصاص به همسران، ‌مساله روايات صحيح و متواتر در اين باره است. انشاء الله در جلسه آينده به بررسی نظريه جمع و حقيقت سياق می پردازيم.

 

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo