< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/02/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حديث امان در مراجعه هشتم کتاب المراجعات

ادامه بررسی سندی حديث امان

بحث درباره حديث امان بود که مرحوم امام شرف الدين در کتاب «المراجعات» اين حديث را در کنار حديث ثقلين، سفينه و باب حطه، به عنوان دليل پيروی از مذهب اهل بيت و عدم انتخاب مذاهب مشهور اهل سنت اقامه نموده است. درباره سند و اعتبار اين حديث در جلسه گذشته نکاتی گفته شد و نکاتی نيز قابل توجه است:

1. اين حديث از 8 نفر از صحابه نقل شده است. مشهور ترين نقل آن که از سلمه بن اکوع روايت شده از 17 طريق نقل شده و متن آن چنين است: «النّجوم أمان لأهل السّماء، و أهل بيتی أمان لامّتی‌».

2. رد پای اين حديث از قرن نخست تا قرن ششم و در بيش از 17 منبع روايی اهل سنت قابل پيگيری است؛ امری که نشان از اهميت اين حديث و توجه علمای اهل سنت به آن دارد.

3. از آنجا که اين حديث به طرق زيادی نقل شده است مشمول قاعده «يقوی بعضها بعضا» می شود و لذا در صورتی که برخی از نقل های آن به تنهايی ضعيف باشد، اما کثرت طرق، جبران ضعف آن را می کند. چنين حديثی در ميان محدثين اهل سنت به حديث «حسن» شناخته می شود و در عمل با آن معامله حديث صحيح می کنند. از جمله کسانی که اين حديث را حسن دانسته سيوطی در «الجامع الصغير» است. عبد الرئوف مناوی در شرح کتاب سيوطی گفته است: «اين حديث از طبرانی و مسدد و ابن بی شيبه نقل کرده اند که اسانيد آن ضعيف است اما کثرت طرق جبران ضعف آن را نموده و لذا حديثی حسن می باشد».[1]

4. عده ای به صحت اين حديث تصريح کرده اند که از جمله حاکم نيشابوری در مستدرک است. وی به دو طريق اين حديث را نقل کرده و هر دو را صحيح دانسته است: يکی همان است که مرحوم شرف الدين ذکر کرده اند و ديگری، روايتی است که به جابر بن عبدالله انصاری می رسد. در آنجا آمده است: « (حدّثنا) أبو القاسم الحسن بن محمّد السّكونی بالكوفة، ثنا عبيد بن كثير العامری، ثنا يحيى بن محمّد بن عبد اللّه الدّارمی، ثنا عبد الرزّاق، أنبأ ابن عينية عن محمّد بن سوقة، عن محمّد بن المنكدر، عن جابر رضی اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم: ﴿و إنّه لعلم للسّاعة﴾ فقال: «النّجوم أمان لأهل السّماء فإذا ذهبت أتاها ما يوعدون و أنا أمان لأصحابی ما كنت فإذا ذهبت أتاهم ما يوعدون و أهل بيتی أمان لأمّتی فإذا ذهب أهل بيتی أتاهم ما يوعدون» حاکم بعد از نقل اين حديث می گويد: «صحيح الاسناد و لم يخرجاه». در اين حديث آمده است درباره معنای آيه ﴿و انه لعلم للساعه﴾[2] که از نشانه های قيامت و اشراط ساعه است از پيامبر اکرم (ص) سوال شد. آن حضرت فرمودند: ستارگان مايه امنيت اهل آسمان هستند و چون بروند، آنچه به اهل آسمان وعده داده شده پيش می آيد و آن آمدن قيامت است. بعد فرمودند: من مايه امنيت اصحابم هستم و وقتی بروم در ميان آنها اختلاف می افتد. اما بديلی از خود به يادگار می گذارم که اهل بيت من است. آنان مايه امان اهل زمين هستند. وقتی آنان نيز از روی زمين بروند، عالم از بين رفته و دنيا تمام می شود.

سخن ذهبی درباره حديث و نقد آن

ذهبی در «تلخيص المستدرک» درباره اين حديث می گويد: من گمان می کنم اين حديث مجهول باشد و وجه آن نيز عبيد بن کثير است که فردی مطرود است. اشکال حديث متوجه اوست و الا مابقی افراد اشکالی ندارند.

اما عبيد بن کثير کيست؟ درباره وی مطالبی بيان شده است:

1. ابن عدی که از رجاليون بنام اهل سنت است ادعا کرده که عبيد راوی حديث منکر است.[3] اما ديگران درباره وی سکوت کرده و يا سخن ابی عدی را نقل کرده اند.

ابن عدی بر مدعای خود شاهدی نياورده است و لذا سخن صرف ادعايی بوده و پذيرفته شده نيست. توضيح اينکه قدح راوی دو گونه است: گاه خصوصيتی برای فرد بيان شده که باعث می شود همه روايات او با مشکل مواجه شود، مانند اينکه گفته شده وی صدوق نيست و متهم به کذب است يا حفظ او دچار مشکل است و يا انسان امينی نيست. چنين قدحی سنگين بوده و هر روايتی از سوی اين راوی را با مشکل مواجه می کند. حال اگر کسی که معتبر است شهادت دهد که وی چنين صفتی دارد، اين امر قدح او شمرده می شود.

اما گاه خصوصيتی کلی برای او گفته شده مانند اينکه وی ضعيف است يا راوی منکر است، و بر اين مدعی شاهدی اقامه نشده است، در اين صورت قدح وی پذيرفته نيست خصوصا اينکه اين راوی از سوی ديگری مورد توثيق قرار گرفته باشد. وجه آن نيز اين است که قدحی که نسبت به راويان صورت می گيرد گاه از جهت مخالفت اعتقادی و مانند آن است مثلا به فردی که معتقد است اهل بيت دارای علم غيب هستند، اتهام غلو زده می شود.

آنچه ابن عدی در مورد عبيد بن کثير به عنوان قدح بيان کرده از گونه دوم است و شاهدی نيز برای آن بيان نکرده است. چه بسا ابن عدی حديثی را منکر می داند که ديگر رجاليون آن را منکر نمی دانند. از طرف ديگر حاکم روايت وی را صحيح دانسته است که وجه آن دو امر است: يا روايت منکر داشتن وی را مخل به نقل مابقی احاديث وی نمی داند (و صحيح هم همين است که اگر راويی احاديثی را نقل کرده و فردی برخی از آنها را منکر بداند، اين امر دليل بر منکر بودن مابقی احاديث او نمی شود و لذا بايد به محتوای حديث وی مراجعه کرد. اگر آن روايت نقل های فراوان ديگری داشته که مورد قبول است، ديگر منکر نخواهد بود)، و يا برای وی اصلا محرز نبوده که احاديث نقل شده توسط وی منکر است.

2. نسائی نيز در سنن خود از عبيد بن کثير روايت نقل کرده[4] و اين امر نشان دهنده آن است که وی مطرود نيست.

بررسی سند حديث امان، بر اساس روايت سلمه بن اکوع

اين روايت در مسند رويانی نقل شده و ناقلين آن از جهت وثاقت چنين است:

1. محمد بن هارون ابوبکر الرويانی (م 307ق) طبق گفته ذهبی امام و حافظ و ثقه است.[5]

2. عمرو بن علی بن بحر ابوحفص فلاّس (م 249ق): نسايی او را ثقه و حافظ و صاحب حديث معرفی مي‌کند[6] و ابوحاتم رازی که فردی سخت گير است او را صدوق مي‌داند.[7]

3. ابوعامر قران بن تمام (م 181ق): ابن معين و ابوحاتم و دارقطنی و احمد بن حنبل او را توثيق کرده‌اند.[8]

4. موسی بن عبيدة بن نشيط (م 152ق): درباره موسی بن عبيدة در بين رجاليان اختلافاتی وجود دارد. ابن عدی وی را از مواليان عمر بن خطاب قلمداد کرده است؛ عجلی و وکيع بن جرح، وی را ثقه[9] دانسته و ابن سعد او را «ثقةٌ کثيرالحديث» معرفی نموده است؛[10] بزّار او را «خيار الناس» و از عبّاد مي‌داند؛[11] يعقوب بن شيبه او را «صدوقٌ ضعيف الحديث» خطاب مي‌کند؛ برخی او را «منکر الحديث» معرفی نموده‌اند؛[12] يحيی بن معين قائل است که موسی بن عبيدة کذّاب نيست؛ ولی روايات منکری را از عبدالله بن دينار نقل کرده است؛ و ابوداوود صاحب يکی از سنن گفته است ديگر رواياتش مستوی و خوب است.[13]

در ارزيابی ميان اين توصيف ها و تضعيف ها، روشن است که توصيف های وی از قوت بالايی برخوردار است و تنها ضعفی که برای وی شمرده شده نقل روايت منکر و نقل حديث از فردی به نام دينار است. اما روايت امان از دينار نقل نشده است. علاوه بر اينکه اگر کسی منکر الحديث باشد، اما روايتی از او متابع و شواهد بر صحت داشته باشد، ديگر آن روايت دچار ضعف نمی شود.

اصطلاح «متابع» و «شاهد» در حديث شناسی

يکی از اصطلاحات بکار رفته در علم شناخت حديث، متابع و شاهد داشتن حديث است. حديث متابع در مقابل حديث منفرد است و به حديثی گفته می شود که راوی ديگری در همان عصر آن روايت را از فرد قبل نقل کرده است. اين حديث را متابع درجه اول گويند. اما اگر راوی از شيخ شيخ راوی نقل حديث کرده باشد، آن را نيز متابع گويند اما درجه دوم است. داشتن متابع باعث تقويت حديث است و به همين خاطر است حاکم نيشابوری در کتاب خويش يک حديث را شماره گزاری کرده و احاديث متابع و شواهد را بدون شماره گذاری ذيل آن ذکر می کند. حديث امان نيز متابع فراوانی دارد زيرا همان طور که گفته شد اين حديث دارای طرق فراوانی است.

حديث شاهد به حديثی گفته می شود که الفاظ نقل نشده با حديث مذکور يکسان نيست اما از جهت مضمون و محتوا تشابه دارد. در کتاب «معجم المصطلحات توثيق الحديث» در اين باره آمده است: «و المتابعه أن يروی راويان أو أکثر فی طبقه واحده حديثا واحده ثم المتابعه اما تاما ان حصلت المشارکه من جهته الراوی و اما قاصره ان حصلت من جانب شيخه او ممن فوقه ... و الشاهد الحديث الذی يرويه أحد الراويين ان کان موافقا لحديث الراوی الاخر معنا لا لفظا»[14]

بنابراين اولا موسی بن عبيده توثيقات فراوانی دارد و جهات ضعف وی کم است و ثانيا حديث وی دارای شواهد و متابعات فراوانی است و اين امر گويای اعتبار حديث وی است.

5. إلياس بن سلمة أسلمی (م 119ق): او نيز از راويان بخاری و مسلم به شمار رفته و ثقه است.[15]

6. سلمة بن اکوع (م 74ق): صحابه پيامبر صلي‌الله عليه وآله و از راويان صحيح بخاری و مسلم است.[16]

 

حديث امان در منابع شيعه

حديث امان در کتب شيعه نيز فراوان نقل شده است که برخی از آنها چنين است:

1. شيخ صدوق در کتاب «کمال الدين و تمام النعمه» از سلمه بن اکوع نقل می کند که پيامبر اکرم (ص) فرمود: «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ بَيْتِی أَمَانٌ لِأُمَّتِی‌».[17]

2. شيخ طوسی در «امالی»[18] نيز همين روايت را از سلمه بن اکوع نقل می کند.

3. شيخ صدوق اين حديث را از اميرالمومنين (ع) نقل می کند که رسول خدا(ص) فرمود: « النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ بَيْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَيْتِی ذَهَبَ أَهْلُ الْأَرْض‌».[19]

4. شيخ طوسی اين حديث را در «امالی» از سه صحابی جابر بن عبدالله، ابن عباس و ابوموسی اشعری نقل کرده است.[20]

5. شيخ صدوق از فضيل رسام نقل کرده که محمد بن ابراهيم در نامه ای به امام صادق (ع) نوشت: « أَخْبِرْنَا مَا فَضْلُكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ » حضرت در جواب نامه نوشتند: «إِنَّ الْكَوَاكِبَ جُعِلَتْ فِی السَّمَاءِ أَمَاناً لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَإِذَا ذَهَبَتْ نُجُومُ السَّمَاءِ جَاءَ أَهْلَ السَّمَاءِ مَا كَانُوا يُوعَدُونَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص جُعِلَ أَهْلُ بَيْتِی أَمَاناً لِأُمَّتِی فَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَيْتِی جَاءَ أُمَّتِی مَا كَانُوا يُوعَدُونَ‌».[21]

6. در تفسير منسوب به امام حسن عسکری(ع) اين روايت از اميرالمومنين (ع) آمده است «إِنَّ النُّجُومَ فِی السَّمَاءِ أَمَانٌ مِنَ الْغَرَقِ، وَ إِنَّ أَهْلَ بَيْتِی أَمَانٌ لِأُمَّتِی مِنَ الضَّلَالَةِ فِی أَدْيَانِهِمْ، لَا يَهْلِكُونَ (فِيهَا مَا دَامَ فِيهِمْ) مَنْ يَتَّبِعُونَ هَدْيَهُ وَ سُنَّتَه‌».[22]

7. شيخ صدوق از ابن عباس نقل می کند که رسول خدا (ص) به اميرالمومنين(ع) فرمودند: « يَا عَلِی أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ أَنْتَ بَابُهَا وَ لَنْ تُؤْتَى الْمَدِينَةُ إِلَّا مِنْ قِبَلِ الْبَابِ ...وَ مَثَلُ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ بَعْدِی مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ وَ مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ كُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة».[23]

8. ابن طاووس در طرائف اين حديث را چنين نقل نمودند: « النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ بَيْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَيْتِی ذَهَبَ أَهْلُ الْأَرْض‌ ».[24]

9. مرحوم طبرسی در مجمع البيان ذيل آيه ﴿وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾[25] اين روايت را نقل کرده است.

جمع بندی: با کنار هم قرار دادن مجموعه احاديثی که در کتب اهل سنت و شيعه نقل شده می توان ادعا کرد که اين حديث متواتر است و می توان اطمينان داشت که اين حديث از پيامبر اکرم(ص) صادر شده است .

بحث درباره دلالت اين حديث باقی ماند که انشاء الله در جلسه آينده پيگيری می شود.


[1] فیض القدیر، عبدالرئوف المناوی، ج6، ص367.
[3] الکامل فی الضعفاء، ابن عدی، ج5، ص351.
[4] تهذیب الکمال، یوسف بن الزکی مزی، ج12، ص316.
[5] سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، ج14، ص507.
[6] مشیخة النسائی، أحمد بن شعیب النسائی، ص60.
[7] سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، ج11، ص470.
[8] تهذیب الکمال، یوسف بن الزکی مزی، ج23، ص559.
[9] اکمال تهذیب الکمال، مغلطای بن قلیج بکجری، ج12، ص28.
[10] الطبقات الکبری، ابن سعد، ج1، ص407.
[11] البحر الزخار، بزار، ج9، ص255.
[12] تهذیب الکمال، مزی، ج29، ص104.
[13] التکمیل فی الجرح والتعدیل، ابن کثیر، ج1، ص259.
[14] معجم المصطلحات توثیق الحدیث، دکتر علی زبیه، ص14 و 15، ط: عالم الکتب بیروت.
[15] سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، ج5، ص244.
[16] معرفه الصحابه، ابن منده، ج1، ص653؛ الاصابه، ابن حجر عصقلانی، ج3، ص127.
[22] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)، ص546. ؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج23، ص122

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo