1403/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
مراجعه 63 و 64
موضوع: مراجعه 63 و 64
اشکال به دیدگاه شیعه درباره عدالت صحابه
ابومریم در اشکال به امام شرف الدین گفته بود: عقیده وی در مورد صحابه مانند سایر روافض است که صحابه را لعن و تکفیر می کنند[1] . وی در نقد دیدگاه شیعه به چند آیه استناد کرده است: آیه آخر سوره فتح: «مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّار»[2] و آیه 100 سوره توبه: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ»[3] و آیه 10 سوره حشر: «وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالْإيمانِ وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيمٌ »[4] .
نقد و بررسی
در نقد این سخنان گفته شد، جا داشت که مستشکل درباره دیدگاه امام شرف الدین درباره صحابه به کتاب خود ایشان یعنی «فصول المهمه» مراجعه می کردند و از پیش خود ادعا نمی کردند. در این کتاب درباره صحابه سه دیدگاه مطرح شده است: افراطی، تفریطی و اعتدالی. نظریه تفریطی، نگاه منفی به همه صحابه دارد و هیج مدحی را برای هیچ کدام از آنها قائل نیست. نگاه افراطی، در مقابل هیچ قدحی را برای صحابه جایز نمی داند. دیدگاه سوم این است که در مورد صحابه باید بحث و بررسی کرد و صرف صحابی بودن ملاک خوب بودن فرد نیست. طبق این دیدگاه که شیعه هم همین دیدگاه را دارد، بخشی از صحابه راه درستی را طی کردند و همانان اسوه ها و مرجع شیعه هستند، اما در میان صحابه منافقینی هم بودند که نسبت به اهل بیت (ع) نگاه کینه توزانه داشتند. بیزاری شیعه نسبت به صحابه مربوط به این گروه است.
سخن آیت الله سبحانی و دکتر طه حسین درباره عدالت صحابه
طه حسین در کتاب «الفتنه الکبری» می گوید: در مورد عدالت صحابه، بحث شیعه و سنی مطرح نیست بلکه به عنوان یک محقق وقتی زندگی صحابه را می بینیم، در می یابیم که آنان نسبت به یکدیگر انتقادهایی داشته اند و گاه یکدیگر را تکفیر کرده و یا رمی به نفاق کرده اند. وقتی صحابه خودشان نسبت به همدیگر چنین نگاهی داشتند و همدیگر را تخطئه می کردند، چگونه می توان همه آنان را مقدس و بری از نقد دانست؟ مثلا سعد بن عباده که از شخصیت های برجسته صحابه است در قضیه افک، یکی دیگر از صحابه وی را رمی به نفاق کرد.
آیت الله سبحانی در کتاب «بحوث فی الملل و النحل» بحثی به عنوان « عدالة الصحابة بين العاطفة و البرهان» دارند که به این مساله پرداخته اند. ایشان در آنجا دیدگاه استاد حنفی داود مصری را بیان می کنند:
« إنّ بعض المنصفين من المصريين المعاصرين قد اعترف بالحقّ و أراد الجمع بين رأيي السنة و الشيعة في حقّ الصحابة فقال: إنّ منهج أهل السنة في تعديل الصحابة أو ترك الكلام في حقّهم، منهج أخلاقي؛ و إنّ طريقة الشيعة في نقد الصحابة و تقسيمهم إلى عادل و جائر منهج علمي، فكلّ من المنهجين مكمّل للآخر. و هذا هو ما أعربنا عنه في صدر البحث و قلنا: «عدالة الصحابة بين العاطفة و البرهان» أي بين الأخلاق و الموضوعية، و إليك نصّ كلامه:
«يرى أهل السنة: أنّ الصحابة كلّهم عدول، و أنّهم جميعاً مشتركون في العدالة و إن اختلفوا في درجتها.
و أنّ من كفّر صحابياً فهو كافر، و من فسّقه فهو فاسق.
و إن طعن في صحابي فكأنّما طعن على رسول اللّه.
و أنّ من طعن على حضرة الرسول عليه السَّلام فهو زنديق بل كافر.
و يرى جهابذة أهل السنّة أيضاً أنّه لا يجوز الخوض فيما جرى بين علي رضي اللّه عنه و معاوية من أحداث التاريخ.
و أنّ من الصحابة من اجتهد و أصاب و هو «علي» و من نحا نحوه.
و أنّ منهم من اجتهد و أخطأ مثل معاوية و عائشة رضي اللّه عنها و من نحا نحوهما.
و أنّه ينبغي في نظر أهل السنّة الوقوف و الإمساك عند هذا الحكم دون التعرض لذكر المثالب.
و نهوا عن سب معاوية باعتباره صحابياً، و شدّدوا النكير على من سب عائشة باعتبارها أُمّ المؤمنين الثانية بعد خديجة و باعتبارها حبّ رسول اللّه.
و ما زاد على ذلك فينبغي ترك الخوض فيه و إرجاء أمره إلى اللّه سبحانه. و في ذلك يقول أبو الحسن البصري و سعيد بن المسيب:
تلك أُمور طهّر الله منها أيدينا و سيوفنا، فلنطهّر منها ألسنتنا.
هذه آراء أهل السنّة في عدالة الصحابة و فيما ينبغي أن نقف منهم.
أمّا الشيعة فيرون أنّ الصحابة كغيرهم تماماً لا فرق بينهم و بين من جاء بعدهم من المسلمين إلى يوم القيامة.
و ذلك من حيث خضوعهم لميزان واحد هو ميزان العدالة، الذي توزن به أفعال الصحابة كما توزن أفعال من جاء من بعدهم من الأجيال. و إنّ الصحبة لا تعطي لصاحبها منقبة إلّا إذا كان أهلًا لهذه المنقبة و كان لديه الاستعداد للقيام برسالة صاحب الشريعة صلَّى الله عليه و آله و سلَّم.
و إنّ منهم المعصومين كالأئمّة الذين نعموا بصحبة الرسول عليه السَّلام كعلي و ابنيه عليهم السَّلام.
و منهم العدول و هم: الذين أحسنوا الصحبة لعلي بعد انتقال الرسول إلى الرفيق الأعلى.
و منهم المجتهد المصيب، و منهم المجتهد المخطئ.
و منهم الفاسق، و منهم الزنديق و هو أقبح من الفاسق و أشدّ نكالًا.
و يدخل في دائرة الزنديق المنافقون و الذين يعبدون اللّه على حرف.
كما أنّ منهم الكفّار و هم الذين لم يتوبوا من نفاقهم و الذين ارتدّوا بعد الإسلام.
و معنى هذا أنّ الشيعة و هم شطر عظيم من أهل القبلة يضعون جميع المسلمين في ميزان واحد و لا يفرّقون بين صحابي و تابعي و متأخر.
كما لا يفرقون بين مغرق في الإسلام و حديث عهد به إلّا باعتبار درجة الأخذ بما جاء به حضرة الرسول صلوات اللّه عليه و الأئمّة الاثنا عشر من بعده.
و إنّ الصحبة في ذاتها ليست حصانة يتحصّن بها من درجة الاعتقاد.
و على هذا الأساس المتين أباحوا لأنفسهم اجتهاداً نقد الصحابة و البحث في درجة عدالتهم.
كما أباحوا لأنفسهم الطعن في نفر من الصحابة أخلّوا بشروط الصحبة و حادوا عن محبّة آل محمّد عليهم السَّلام.
كيف لا، و قد قال الرسول الأعظم: «إنّي تارك فيكم ما إن تمسكتم بهما لن تضلّوا: كتاب اللّه و عترتي آل بيتي، و إنّهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلّفوني فيهما».
و على أساس من هذا الحديث و نحوه يرون أنّ كثيراً من الصحابة خالفوا هذا الحديث باضطهادهم لآل محمد، و لعنهم لبعض أفراد هذه العترة. و من ثمّ، فكيف يستقيم لهؤلاء المخالفين شرف الصحبة، و كيف يوسمون بسمة العدالة؟!
ذلك هو خلاصة رأي الشيعة في نفي صفة العدالة عن بعض الصحابة و تلك هي الأسباب العلمية الواقعية التي بنوا عليها ججهم. و المتأمّل يرى أنّ الفرق بين هذين الموقفين كالفرق بين المنهج الأخلاقي و المنهج العلمي، و أنّ كلا المنهجين مكمل لصاحبه.»[5]
داود مصری می گوید: اهل سنت معتقدند که اگر کسی به صحابه طعن بزند گویا به رسول خدا (ص) طعن زده است. برخی از صحابه اجتهاد کردند و اجتهاد آنها درست بود و برخی دیگر اجتهاد کردند اما خطا کردند که از جمله معاویه و عایشه است. شیعه می گویند فرقی میان صحابی و غیر آنان نیست. صحابی بودن مزیتی به شمار نمی رود. عده از صحابه معصوم بودند و آن امیرالمومنین (ع) و فرزندان ایشان (و حضرت زهرا (س)) است. دسته ای هم عادل بودند و آن کسانی هستند که از معصومین (ع) پیروی کردند. دسته ای اجتهاد و خطا کردند و دسته ای دیگر از آنان فاسق و زندیق شدند. بر اساس این مبنا، صحابه ای که مسیر نادرست را طی کردند مورد نقد قرار می گیرند. وی می گوید: چطور این نقد ها جایز نباشد خصوصا در مورد صحابه ای که اهل بیت (ع) را رها کردند، در حالی که پیامبر (ص) فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما باقی می گذارم... روشن است که هر کس اهل بیت (ع) را رها کرده باشد، جای نقد دارد. بسیاری از صحابه به این حدیث عمل نکردند و با آن مخالفت کردند. برخی از صحابه بالاتر اهل بیت (ع) را لعن و سب کردند، اکنون چطور می توان گفت که اینها شرافت صحابی بودن را دارند.
نقد استناد به آیه آخر سوره فتح
ابومریم اعظمی می گوید: قرآن کریم در آیه آخر سوره فتح می فرماید: مسلمانان مانند نهالی هستند که می رویند و باعث تعجب کشاور و غیظ کفار می شوند. علامت صحابه این است که کفار نسبت به آنها خشم و غیظ دارند، پس روافض نیز که نسبت به صحابه غیظ دارند کافر هستند. در تفسیر ابن کثیر (ج6، ص 364) از مالک بن انس نقل شده است که وی بدین خاطر روافض را کافر دانسته است.
در نقد این مطلب می گوییم:
1. برای معنا کردن آیه باید معنای کل آیه به دقت دیده شود. قرآن می فرماید: اصحاب پیامبر (ص) مانند ساقه گندم در مرحله اول ضعیف بودند، ولی به تدرج قوی و نیرومند شدند و این نیرومند شدن آنها باعث عصبانیت کفار شده است. روشن است که کفار از صحابه ضعیف که ناراحت نیستند، بلکه خشم آنها به خاطر قدرت آنان است. آری، ما نیز معتقد هستیم که هر کسی از این مساله که چون صحابه قوی و نیرومند شده اند، ناراحت باشد، کافر است، چرا که گویا از پیامبر (ص) و شوکت یافتن ایشان خوشش نمی آید. مایه غضب کفار نسبت به مومنین، نماز آنها نیست بلکه قدرت و شوکت یافتن آنان است. این مساله مورد توافق شیعه نیز است. بنابراین معنایی که از آیه گرفته شده نادرست است.
2. از مالک در مورد این فتوایی که در مورد روافض داده سوال می کنیم: شما می گویید اگر کسی نسبت به صحابی غضب داشته باشد، کافر است. آیا معاویه نسبت به امیرالمومنین (ع) غضب نداشت؟ آیا افراد زیادی از صحابه نسبت به امیرالمومنین (ع) غضب نکردند؟ طبق نظر شما باید همه آنها را کافر دانست.
نقد استناد به آیه 100 سوره توبه
«وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ»[6]
مستشکل استشهاد کرده به این آیه که نظر شیعه نسبت به صحابه با این آیه منافات دارد چرا که آیه عموم صحابه را مورد رضایت خداوند می داند.
اهل سنت عموما به این آیه بر عدالت صحابه استناد کرده اند. عده ای کلمه «من» در «مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ» را به معنای تبعیض گرفته و گفته اند: مقصود عده از مهاجرین و انصار هستند. در مورد اینکه آنان چه کسانی هستند نیز برخی گفته اند مراد کسانی هستند که به دو قبله نماز خوانده اند، و یا اهل بدر و یا اهل بیعت رضوان مراد هستند.[7] طبق این دیدگاه، گروهی از مهاجرنی و انصار که جز سابقین نبوده اند داخل در «وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ» هستند.
دیدگاه دیگر می گوید من بیانیه است و مواد عموم مهاجرین و انصار نسبت به بقیه مسلمانان هستند. طبق این دیدگاه «وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ» غیر از مهاجرین و انصار هستند. شیخ الطائفه در تبیان این دیدگاه را به فراء و زجاج نسبت داده اند.[8]
در مورد کلمه باء در « بِإِحْسانٍ» علامه طباطبایی می فرماید، این باء به معنای مصاحبت است یعنی کسانی از مهاجرین و انصار که به جهت اینکه آنان حق بودند از آنان پیروی کرده اند نه چون با آنان قوم و خویش بوده اند.[9]
در مورد استناد به این آیه چند نکته قابل تامل است که انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود.