« فهرست دروس
درس امامت - کتاب المراجعات - استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1403/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

مراجعه 63 و 64

موضوع: مراجعه 63 و 64

 

سخنان ابن ابی الحدید در مورد وضعیت تلخ دوران اهل بیت (ع)

در جلسه قبل بیان شد که امام شرف الدین درباره اینکه چرا فضایل امیرالمومنین (ع) که در روایات شیعه بیان شده در منابع اهل سنت نیامده است، فرمودند: فضای خفقان آور دوران بنی امیه و بنی مروان و رفتارهای خونریزانه معاویه و عمال او سبب شده بود ذکر فضایل آن حضرت خیلی دشوار و مساوی با قتل و شکنجه گوینده آن باشد. به همین خاطر بسیاری از آن فضایل نقل نشده است و همین مقداری که باقی مانده، اعجاز گونه است. بعد ایشان به کلام ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ارجاع دادند که همین مطلب را بیان کرده اند. قسمتی از سخنان ابن ابی الحدید در جلسه قبل بیان شد. در ادامه به بخش دیگر سخنان او می پردازیم.

ابن ابی الحدید در ادامه می گوید:

«قال و روى الواقدي أن معاوية لما عاد من العراق إلى الشام بعد بيعة الحسن ع و اجتماع الناس إليه خطب فقال أيها الناس إن رسول الله ص قال لي إنك ستلي الخلافة من بعدي فاختر الأرض المقدسة فإن فيها الأبدال!!! و قد اخترتكم فالعنوا أبا تراب فلعنوه فلما كان من الغد كتب كتابا ثم جمعهم فقرأه عليهم و فيه هذا كتاب كتبه أمير المؤمنين معاوية صاحب وحي الله الذي بعث محمدا نبيا و كان أميا لا يقرأ و لا يكتب فاصطفى له من أهله وزيرا كاتبا أمينا!!! فكان الوحي ينزل على محمد و أنا أكتبه و هو لا يعلم ما أكتب فلم يكن بيني و بين الله أحد من خلقه فقال له الحاضرون كلهم صدقت يا أمير المؤمنين‌»[1]

این روایت نشان از عملکرد معاویه می دهد. وی خود را در جایگاه نبی قرار می داده است.

ابن ابی الحدید در جای دیگر می گوید: «قال و قد صح أن بني أمية منعوا من إظهار فضائل علي ع و عاقبوا على ذلك الراوي له حتى أن الرجل إذا روى عنه حديثا لا يتعلق بفضله بل بشرائع الدين لا يتجاسر على ذكر اسمه فيقول عن أبي زينب.

و روى عطاء عن عبد الله بن شداد بن الهاد قال وددت أن أترك فأحدث بفضائل علي بن أبي طالب ع يوما إلى الليل و أن عنقي هذه ضربت بالسيف.

قال فالأحاديث الواردة في فضله لو لم تكن في الشهرة و الاستفاضة و كثرة النقل إلى غاية بعيدة لانقطع نقلها للخوف و التقية من بني مروان مع طول المدة و شدة العداوة. و لو لا أن لله تعالى في هذا الرجل سرا يعلمه من يعلمه لم يرو في فضله حديث و لا عرفت له منقبة أ لا ترى أن رئيس قرية لو سخط على واحد من أهلها و منع الناس أن يذكروه بخير و صلاح لخمل ذكره و نسي اسمه و صار و هو موجود معدوما و هو حي ميتا هذه خلاصة ما ذكره شيخنا أبو جعفر رحمه الله تعالى في هذا المعنى في كتاب التفضيل‌».[2]

ابن ابی الحدید این مطالب را از ابوجعفر اسکافی نقل می کند. بعد می گوید این درست است که آنان نقل فضایل را منع می کردند حتی اگر کسی می خواست حدیثی از امیرالمومنین (ع) که مشتمل بر فضایل نبود را نقل کند، جرئت نداشت اسم آن حضرت را بگوید و به جای آن می گفت: ابوزینب .

وی می گوید: اگر روایات فضایل علی ابن ابیطالب (ع) کم می بود با این وضعیت آن دوران اصلا چیزی به دست ما نمی رسد. این مقداری هم که رسیده است نشان می دهد این روایات بسیار بوده است. و اگر نبود که خدای متعال رازی در وجود علی بن ابی طالب (ع) دارد و این راز را کسی نمی داند، حدیثی از وی نقل نمی شد.

ابن ابی الحدید در ادامه می گوید

«و قال شيخنا أبو جعفر الإسكافي كان أهل البصرة كلهم يبغضونه و كثير من أهل الكوفة و كثير من أهل المدينة و أما أهل مكة فكلهم كانوا يبغضونه قاطبة و كانت قريش كلها على خلافه و كان جمهور الخلق مع بني أمية عليه.

و روى عبد الملك بن عمير عن عبد الرحمن بن أبي بكرة قال سمعت عليا ع و هو يقول ما لقي أحد من الناس ما لقيت ثم بكى علیه السلام. ‌

و روى الشعبي عن شريح بن هانئ قال قال علي ع اللهم إني أستعديك‌ على قريش فإنهم قطعوا رحمي و أصغوا إنائي و صغروا عظيم منزلتي و أجمعوا على منازعتي‌ و روى أبو عمر النهدي قال سمعت علي بن الحسين يقول ما بمكة و المدينة عشرون رجلا يحبنا.

و روى يونس بن حباب عن أنس بن مالك قال كنا مع رسول الله ص و علي بن أبي طالب معنا فمررنا بحديقة فقال علي يا رسول الله أ لا ترى ما أحسن هذه الحديقة فقال إن حديقتك في الجنة أحسن منها حتى مررنا بسبع حدائق يقول علي ما قال و يجيبه رسول الله ص بما أجابه ثم إن رسول الله ص وقف فوقفنا فوضع رأسه على رأس علي و بكى فقال علي ما يبكيك يا رسول الله قال ضغائن في صدور قوم لا يبدونها لك حتى يفقدوني‌ فقال يا رسول الله أ فلا أضع سيفي على عاتقي فأبيد خضراءهم قال بل تصبر قال فإن صبرت قال تلاقي جهدا قال أ في سلامة من ديني قال نعم قال فإذا لا أبالي‌ و روى جابر الجعفي عن محمد بن علي ع قال قال علي ع ما رأي».[3]

یونس بن حباب می گوید: همراه رسول خدا (ص) بودیم و به باغی رسیدیم. امیرالمومنین (ع) فرمود عجب باغی است! پیامبر (ص) فرمود: باغی که در بهشت داری خیلی بهتر از این است. بعد پیامبر خدا (ص) گریه کردند و وقتی امیرالمومنین (ع) از ایشان درباره علت آن سوال کردند، فرمودند: این گریه به خاطر کینه هایی است که نزد عده ای است و تا من زنده هستم آن را عیان نمی کنند، اما بعد از من عیان شده و نسبت به تو روا می دارند. حضرت علی (ع) فرمود: آیا می توانیم با آنها مقابله کنیم؟ فرمود: صبر کن، اما مشقت های سختی برای تو هست. امیرالمومنین (ع) فرمود: آیا دین من باقی است؟ فرمود: آری. این جا بود که امیرالمومنین (ع) فرمود: اگر چنین است صبر می کنم و توجهی به این مسائل ندارم.

«و روى صاحب كتاب الغارات عن الأعمش عن أنس بن مالك قال سمعت رسول الله ص يقول سيظهر على الناس رجل من أمتي عظيم السرم واسع البلعوم يأكل و لا يشبع يحمل وزر الثقلين يطلب الإمارة يوما فإذا أدركتموه فابقروا بطنه قال و كان في يد رسول الله ص قضيب قد وضع طرفه في بطن معاوية. قلت هذا الخبر مرفوع مناسب لما قاله علي ع في نهج البلاغة و مؤكد لاختيارنا أن المراد به معاوية دون ما قاله كثير من الناس إنه زياد و المغيرة».[4]

 

سبک و روش امیرالمومنین (ع) به عنوان حاکم اسلامی در روایت امام باقر (ع)

امام شرف الدین سپس درباره سبک و روشن امیرالمومنین (ع) در مقابل روش بنی امیه به روایتی از امام باقر (ع) استناد می کنند.

«وَ رَوَى زُرَارَةُ بْنُ أَعْيَنَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: كَانَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا صَلَّى الْفَجْرَ لَمْ يَزَلْ مُعَقِّباً إِلَى أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ، فَإِذَا طَلَعَتِ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاكِينُ وَ غَيْرُهُمْ مِنَ النَّاسِ، فَيُعَلِّمُهُمُ الْفِقْهَ وَ الْقُرْآنَ. وَ كَانَ لَهُ وَقْتٌ يَقُومُ فِيهِ مِنْ مَجْلِسِهِ ذَلِكَ، فَقَامَ يَوْماً فَمَرَّ بِرَجُلٍ فَرَمَاهُ بِكَلِمَةِ هُجْرٍ- قَالَ وَ لَمْ يُسَمِّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ فَرَجَعَ عَوْدَهُ عَلَى بَدْئِهِ حَتَّى صَعِدَ الْمِنْبَرَ، وَ أَمَرَ فَنُودِيَ الصَّلَاةُ جَامِعَةً، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَيْسَ شَيْ‌ءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ وَ لَا أَعَمَّ نَفْعاً مِنْ حِلْمِ إِمَامٍ وَ فِقْهِهِ، وَ لَا شَيْ‌ءٌ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ وَ لَا أَعَمَّ ضَرَراً مِنْ جَهْلِ إِمَامٍ وَ خَرْقِهِ.

أَلَا وَ إِنَّهُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ، لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ.

أَلَا وَ إِنَّهُ مَنْ أَنْصَفَ مِنْ نَفْسِهِ، لَمْ يَزِدْهُ اللَّهُ إِلَّا عِزّاً.

أَلَا وَ إِنَّ الذُّلَّ فِي طَاعَةِ اللَّهِ أَقْرَبُ إِلَى اللَّهِ مِنَ التَّعَزُّزِ فِي مَعْصِيَتِهِ.

ثُمَّ قَالَ: أَيْنَ الْمُتَكَلِّمُ آنِفاً. فَلَمْ يَسْتَطِعِ الْإِنْكَارَ فَقَالَ: هَا أَنَا ذَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ: أَمَا إِنِّي لَوْ أَشَاءُ لَقُلْتُ. فَقَالَ: أَوْ تَعْفُو وَ تَصْفَحُ فَأَنْتَ أَهْلٌ لِذَلِكَ. فَقَالَ: عَفَوْتُ وَ صَفَحْتُ.

فَقِيلَ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ: مَا أَرَادَ أَنْ يَقُولَ؟. قَالَ: أَرَادَ أَنْ يَنْسُبَهُ.»[5]

در روایت دیگری آن حضرت می فرماید:

«وَ رَوَى زُرَارَةُ أَيْضاً قَالَ قِيلَ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع إِنَّ قَوْماً هَاهُنَا يَنْتَقِصُونَ عَلِيّاً قَالَ بِمَ يَنْتَقِصُونَهُ لَا أَبَا لَهُمْ وَ هَلْ فِيهِ مَوْضِعُ نَقِيصَةٍ وَ اللَّهِ مَا عَرَضَ لِعَلِيٍّ ع أَمْرَانِ قَطُّ كِلَاهُمَا لِلَّهِ طَاعَةٌ إِلَّا عَمِلَ بِأَشَدِّهِمَا وَ أَشَقِّهِمَا عَلَيْهِ وَ لَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ الْعَمَلَ كَأَنَّهُ قَائِمٌ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ يَنْظُرُ إِلَى ثَوَابِ هَؤُلَاءِ فَيَعْمَلُ لَهُ وَ يَنْظُرُ إِلَى عِقَابِ هَؤُلَاءِ فَيَعْمَلُ لَهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَقُومُ إِلَى الصَّلَاةِ فَإِذَا قَالَ وَجَّهْتُ وَجْهِي تَغَيَّرَ لَوْنُهُ حَتَّى يُعْرَفُ ذَلِكَ فِي لَوْنِهِ «3» وَ لَقَدْ أَعْتَقَ أَلْفَ عَبْدٍ مِنْ كَدِّ يَدِهِ كُلُّهُمْ يَعْرَقُ فِيهِ جَبِينُهُ وَ يُحْفَى فِيهِ كَفُّهُ وَ قَدْ بُشِّرَ بِعَيْنٍ نَبَعَتْ فِي مَالِهِ مِثْلَ عُنُقِ الْجَزُورِ فَقَالَ بَشِّرِ الْوَارِثَ ثُمَّ جَعَلَهَا صَدَقَةً عَلَى الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِلَى أَنْ يَرِثَ اللَّهُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْهَا لِيَصْرِفَ اللَّهُ النَّارَ عَنْ وَجْهِهِ».[6]

 

این روایات، سبک و مشی امیرالمومنین (ع) که حاکم مسلمین بودند را نشان می دهد در مقابل وضعیتی که حاکمان بنی امیه ایجاد کرده بودند.

 

اشکال ابومریم اعظمی و استناد به حدیث خیر القرون

ابومریم حدیث خیر القرون را مطرح کرد و می گوید طبق این حدیث، قرون صدر اسلام بهترین قرون بودند در حالی که طبق سخن شرف الدین این قرون بدترین قرون به شمار می روند.

 

نقد و بررسی

در مورد حدیث خیر القرون از جهت سندی راه به جایی نمی بریم زیرا این روایت در صحیحین بیان شده است. اما از جهت اشکالاتی بر آن وارد است:

اولاً: روایت خیر القرون، نزد اهل سنت صحیح است اما شیعیان چنین روایتی ندارند، در این صورت ابومریم نمی تواند در مقام الزام و اشکال به امام شرف الدین از آن استفاده کند. علاوه بر اینکه اگر در منابع شیعه هم می بود باز او نمی توانست به حدیثی که نزد ما حجت نیست احتجاج کند.

ثانیاً: با غمض عین از این اشکال، نمی توان به اطلاق حدیث استناد کرد و همه صحابه و تابعین را بهترین دانست، زیرا شواهد تاریخی و دلایل فراوانی بر خلاف آن وجود دارد. از نظر واقعیت های تاریخی، آیات و روایتی داریم که بیان می کند برخی از صحابه مرتکب گناه کبیره شده اند.

قرآن کریم از سویی بیان می کند که فرار از میدان جنگ بدون اینکه تاکتیکی در کار باشد حرام و مورد غضب الهی است: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ . وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى‌ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ»[7] : اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، هر گاه [در ميدان نبرد] به كافران برخورد كرديد كه [به سوى شما] روى مى‌آورند، به آنان پشت مكنيد. و هر كه در آن هنگام به آنان پشت كند -مگر آنكه [هدفش‌] كناره‌گيرى براى نبردى [مجدّد] يا پيوستن به جمعى [ديگر از همرزمانش‌] باشد- قطعاً به خشم خدا گرفتار خواهد شد، و جايگاهش دوزخ است، و چه بد سرانجامى است.

آیا فرد جهنمی می تواند بهترین باشد. اما آیا این فرار واقع شد؟ آری، قرآن در مورد قضیه جنگ احد می فرماید: « إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى‌ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ في‌ أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَم‌»[8] : [ياد كنيد] هنگامى را كه در حال گريز [از كوه‌] بالا مى‌رفتيد و به هيچ كس توجه نمى‌كرديد؛ و پيامبر، شما را از پشت سرتان فرا مى‌خواند. پس [خداوند] به سزاى [اين بى‌انضباطى‌] غمى بر غمتان [افزود]. در تفسیر ابن کثیر و المنار این مساله بیان شده است. [9]

در مورد جنگ تبوک نیز این قضیه تکرار شد. قرآن کریم می فرماید: « لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ في‌ مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ»[10] : قطعاً خداوند شما را در مواضع بسيارى يارى كرده است، و [نيز] در روز «حُنَين»؛ آن هنگام كه شمارِ زيادتان شما را به شگفت آورده بود، ولى به هيچ وجه از شما دفع [خطر] نكرد، و زمين با همه فراخى بر شما تنگ گرديد، سپس در حالى كه پشت [به دشمن‌] كرده بوديد برگشتيد.

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود.

 


[1] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص72.
[2] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص74.
[3] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص107- 108.
[4] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص104.
[5] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج41، ص132.
[6] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج41، ص133.
[9] تفسیر ابن کثیر، ج2 ؛ تفسیر المنار، ج4، ص184.
logo