1403/11/02
بسم الله الرحمن الرحیم
مراجعه 62
موضوع: مراجعه 62
اشکال نسبت غلو دادن به مرحوم شیخ صدوق
موضوع بحث بررسی اشکالاتی است که نویسنده کتاب «الحجج الدامغات» بر امام شرف الدین در رابطه با مراجعه 62 که در آن امام شرف الدین 40 روایت را از منابع شیعه درباره امامت امیرالمومنین (ع) نقل کرده، وارد کرده است. این روایات از کتاب های «اکمال الدین»، «امالی» و «النصوص علی الائمه» از شیخ صدوق و یکی از «امالی» شیخ الطائفه نقل شده است. ابومریم از جمله اشکالات خود به شخصیت شیخ صدوق و شیخ الطائفه اشکال وارد کرده و گفته است: شیخ صدوق قائل به تحریف قرآن بوده است، در حالی که گفته شد شیخ صدوق همان گونه که در کتاب «اعتقادات» تصریح کرده می فرماید: ما قائل به تحریف قرآن نیستیم: «اعتقادنا أنّ القرآن الذي أنزله اللّه تعالى على نبيّه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هو ما بين الدفّتين، و هو ما في أيدي الناس، ليس بأكثر من ذلك، ... و من نسب إلينا أنّا نقول إنّه أكثر من ذلك فهو كاذب».[1]
اشکال دیگر ابومریم این است که گفته است وی اهل غلو بوده است زیرا دو روایت را نقل کرده که نشان از غلو وی است. آن دو روایت چنین است:
1. ابن عباس از پیامبر (ص) اینگونه نقل کرده است که ایشان فرمودند: «کسی که امامت علی (ع) را پس از من انکار کند، مانند کسی است که نبوت مرا انکار کرده است و کسی که نبوت مرا انکار کند مانند کسی است که ربوبیت خداوند را انکار کرده است».
2. جابر بن عبدالله انصاری می گوید از پیامبر اکرم (ص) درباره چگونگی ولادت آن حضرت و اوصیای ایشان سوال کردم. پیامبر فرمودند: «پیامبران و اوصیای آنان از نور عظمت خداوند آفریده شده اند. خداوند انوار آنان را در اصلاب و ارحام پاکیزه قرار می دهد و به واسطه فرشتگان آنان را حفظ می کند و با حکمت خود آنان را تربیت می نماید و از علم خود آنان را تغذیه می نماید. بنابراین امر آنان اجل از توصیف و احوال آنان بالاتر از دانستن است، زیرا آنان ستارگان خدا در زمین و نشانه های خدا در میان خلق و خلفای او بر بندگانش و انوار او در بلادش و حجت های او در خلقش می باشد. ای جابر این مطلب از علم مکنون و مخزون من است، پس از غیر اهلش پنهان بدار».[2]
اعظمی می گوید هر مومنی که از خدا و روز قیامت خائف است، این روایات را رد می کند.
نقد و بررسی
این دو روایتی که بیان شده دلالتی بر غلو ندارند. توضیح اینکه غلو یک معنای عرفی و لغوی، و یک معنای شرعی دارد. غلو در عرف به معنای مبالغه است که اگر خلاف واقع باشد کذب است و اگر نباشد، صرف مبالغه بودن آن اشکال شرعی ندارد. غلو شرعی این است که انسان عقیده ای داشته باشد که مستقیم یا بالتزام برای امامی یا اولیاء الهی، اعتقاد به ربوبیت یا خالقیت یا الوهیت به نحو استقلالی داشته باشد. بر این اساس اگر برای کسانی مقامی قائل باشد که به معنای الوهیت و خالقیت نباشد، این اعتقاد از دو حال خارج نیست: یا مطابق با واقع است یا نیست. اگر مطابق با واقع باشد که مشکلی نیست. اگر هم مطابق نباشد ممکن است برداشت فرد اشتباه باشد و تعمدی در کار نداشته باشد. علاوه بر اینکه اگر تعمد هم داشته باشد کاذب خواهد بود نه غالی.
معنای روایت اول این است که کسی که امامت امیرالمومنین (ع) را رد کند در حکم کسی است که نبوت را انکار کرده است. این مانند آن است که ربوبیت حکیمانه الهی اقتضا کرده است که پیامبر را بفرستد و به او معجزه دهد، اکنون اگر کسی معجزه را انکار کند در حکم این است که ربوبیت الهی را انکار کرده است. در مورد سخن نبی نیز همین گونه است؛ کسی که سخن پیامبر را قبول نداشته باشد، مانند کسی است که نبوت او را انکار کرده و انکار نبوت در حکم انکار ربوبیت الهی است.
در نمونه دیگر این مانند آن است که اگر کسی یکی از ضروریات اسلام مانند نماز را انکار کند، به معنای این است که اصل اسلام و نبی را قبول ندارد و به همین خاطر گفته شده چنین شخصی از دین خارج و مرتد شده است.
در مورد امامت نیز اگر امامت فردی ثابت شود، انکار او در حکم انکار پیامبر است. البته اگر بگوید برای من این مساله ثابت نشده است، بحث دیگری است. در بحث ما نیز رد یک روایت یک مطلب است و غالی بوده مطلب دیگری است.
اشکال بکار نبردن نام کامل کتاب اکمال الدین
اشکال دیگر ابومریم بر شیخ صدوق این است که گفته است، امام شرف الدین عنوان کتاب اکمال الدین را کامل نگفته است، زیرا موضوع کتاب شیخ صدوق اثبات رجعت است که عقیده ای شنیع است. اسم کامل کتاب وی این است: اکمال الدین و اتمام النعه فی اثبات الرجعه. رجعت یکی از عقاید روافض است، آنان عقیده دارند که امامانشان به دنیا رجعت خواهند کرد[3] .
نقد و بررسی
1. کذب بودن این مطلب واضح است. درست است که یکی از تالیفات شیخ صدوق کتاب رجعت است و نجاشی در رجال خویش از آن یاد کرده است[4] ، اما اینکه کتاب اکمال الدین مربوط به رجعت باشد حاشا و کلا. در عنوان این کتاب نیز اسم رجعت نیامده است. شیخ صدوق همان گونه که در مقدمه کتاب اکمال الدین گفته است این کتاب را به جهت تشکیکاتی که در میان شیعیان در مورد امام عصر (عج) در عصر ایشان وارد شده بود می نویسد و اساسا در این کتاب بحثی با عنوان رجعت نیامده است.
2. نکته دیگر اینکه بر فرض از اشکال اول چشم پوشی کنیم، عقیده به رجعت، عقیده ای مستند به قرآن و روایات اهل بیت (ع) است، همچنین مساله رجعت از نظر عقلی اشکالی ندارد. ادل الدلیل بر امکان شی وقوع آن است. قرآن کریم مواردی را در مورد رجعت نام برده است، که در ادامه به چند مورد اشاره می شود:
الف) در مورد بنی اسرائیل که از حضرت موسی (ع) تقاضای رویت خداوند را کردند چنین آمده است: «وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ . ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[5] . حضرت موسی (ع) با خداوند صحبت می کرد و به همین خاطر ایشان کلیم الله بودند. این تکلم هم لفظی بود که بارها برای ایشان اتفاق افتاده بود و هم نوشتاری بود که الواحی را به صورت نوشته دریافت کردند.
ب) قرآن کریم در سوره بقره می فرماید: «وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُون. فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى وَ يُريكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ».[6]
ج) برخی از آیات قرآن دلالت بر رحعت دارد مانند آیه 83 سوره نمل . «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُون»[7] . در قیامت حشر عمومیت دارد و حشر بعضی از افراد نیست. بنابراین حشری که در اینجا بیان شده مربوط به حشر در دنیا است. در روایتی نیز آمده است که وقتی مامون در مورد رجعت از امام رضا (ع) سوال کرد، امام (ع) به همین آیه اشاره فرمودند و بعد به حدیث نبوی استشهاد کردند که پیامبر خدا (ص) فرمود: «آنچه در امت های پیشین واقع شد در این امت هم واقع خواهد شد»[8] .
در باره رجعت، شیخ حر عاملی کتاب مستقلی با عنوان « الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة» دارند. آیت الله سبحانی هم در کتاب «الهیات»، جلد دوم و بنده هم در کتاب «مهدویت» به این بحث پرداخته ایم.
بنابراین اعتقاد به رجعت، اعتقادی بر خلاف ضروریات شرعی و عقلی نیست، بلکه مستند به دلیل است. اگر فرض کنیم غیر از سخنان امامان هم در این زمینه دلیلی نداشتیم باز استنادی صحیح و روشی درست بود، زیرا ما ائمه اطهار (ع) را با استناد به آیه تطهیر و حدیث ثقلین حجت می دانیم.
اشکال ابومریم اعظمی بر شیخ الطائفه
ابومریم در اشکالی بر شیح الطائفه گفته است با استناد به کتاب «فصل الخطاب» میرزا حسین نوری، ایشان شیخ الطائفه را از کسانی دانسته که قائل به تحریف قرآن هستند. پس او هم قائل به تحریف قرآن بوده و روایاتش حجت نیست.
نقد و بررسی
دو مطلب عجیب در این اشکال آمده است:
1. در کتاب «فصل الخطاب» آنچه آمده این است که مرحوم نوری می گویند: علما در زمینه مساله تحریف قرآن (البته تحریف به نقیصه و الا تحریف به زیادی را احدی از شیعه و اهل سنت قائل نشده است) دو دسته اند: برخی آن را قبول دارند و برخی قائل هستند تغییری در قرآن واقع نشده است از جمله گروه دوم شیخ صدوق و سید مرتضی و شیح الطائفه است.[9] بنابراین سخنی که ابومریم در اینجا نسبت داده است کذب و دروغ است.
2. مطلب عجیب دیگر اینکه اساسا شیخ الطائفه عقیده به تحریف ندارد کما اینکه در مقدمه کتاب تبیان خویش گفته است: اما الکلام فی زیادته و نقصانه فما لایلیق به لان الزیاده ... اینکه در قرآن تحریف به زیادی صورت نگرفته است اجماعی است و احدی از شیعه و اهل سنت آن را نگفته است. شیخ الطائفه بعد می فرماید نقصانی هم در قرآن نداریم و از ظاهر روایات هم همین به دست می آید. روایاتی هم که در این زمینه آمده اولا خبر واحد هستند و الاولی اعراض از آنها است، ثانیا تاویل پذیر هستند. ایشان همچنین ذیل آیه «انا نحن نزلنا الذکر ... » نیز بیان کرده است که در قرآن هیچ تحریفی نیامده است.
نکته: بر فرض که بگوییم شیخ الطائه و شیخ صدوق قائل به تحریف قرآن بودند، مگر از شرایط راوی موثق این است که عقیده او را قبول داشته باشیم؟ خیر اینگونه نیست. به همین خاطر است که ذهبی در مورد ابان ابن تغلب که شیعه است می گوید. او شیعه سرسختی است اما «له بدعته و لنا صدقه». عقیده باطل او به ما کاری ندارد آنچه برای ما مهم است صدق و راستگویی او است. همچنین در این باره به کتاب «فتح الملک العلی» رجوع شود که به تفصیل بیان کرده است که اگر بنا باشد عقیده راویان را در وثاقت آنان نقش دهیم در این صورت هر کسی گیر واشکالی دارد.
ادامه بحث انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود