< فهرست دروس

درس امامت خاصه استاد ربانی

براهین و نصوص امامت

91/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: پندار تعارض در نصوص امامت، حديث اقتدا و صلاه ابی بکر

موضوع بحث بررسی رواياتی بود که به عنوان نصوص معارض با نصوص امامت امام علی(ع)‌ مورد استناد برخی قرار گرفته است. در اين باره آيه استخلاف، آيه مخلفين، حديث اقتدا، حديث صلاه ابی بکر و خلافت سی ساله بيان شد و روشن گرديد که هيچ کدام از اين ها نمی توانند به عنوان معارض آن نصوص قرار گيرند . اکنون به بررسی روايات ديگری در همين زمينه می پردازيم .

رواياتی ديگر به عنوان معارض
روايات ديگری نيز به عنوان نصوص معارض با نصوص امامت علی(ع) نقل شده است که عبارت‌اند از:
الف) از انس روايت شده که پيامبر(ص) ابوبکر را به بهشت و به خلافت پس از خود بشارت داده است، چنان‌که عمر را به بهشت و به خلافت پس از ابوبکر بشارت داده است.
ب) از جُبير بن مُطعم روايت شده است که زنی نزد پيامبر(ص) آمد و درباره مسائلی با آن حضرت گفت و گو کرد. پيامبر(ص) به او دستور داد تا بار ديگر نزد وی آيد. زن گفت: «‌ای رسول خدا! اگر بازگشتم و تو را نيافتم، به چه کسی رجوع کنم؟» پيامبر(ص) فرمود: «اگر مرا نيافتی، نزد ابوبکر برو».[1]
ج) از ابومالک اشجعی و او از ابوعُريض که از اهالی خيبر بود و هر سال نزد پيامبر(ص) مي‌آمد و آن حضرت صد بار شتر خرما به او عطا مي‌کرد، نقل کرده که گفت: يک بار به پيامبر گفتم: «مي‌ترسم که پس از تو اين عطايا به من اعطا نشود.» پيامبر(ص) فرمود: «به تو اعطا خواهد شد». به علی(ع) برخورد کردم و مطلب را به او گفتم. علی(ع) به من گفت: «نزد پيامبر بازگرد و بپرس چه کسی عطايا را به تو خواهد داد؟» من نزد پيامبر بازگشتم و از او پرسيدم: «پس از شما چه کسی اين عطايا را به من مي‌دهد؟» پيامبر(ص) فرمود: «ابوبکر».
د) از شعبی روايت شده است که بنی‌مصطلق، مردی را نزد پيامبر(ص) فرستادند تا بپرسد صدقات خود را پس از آن حضرت به چه کسی بدهند. وی نزد پيامبر(ص) رفت و سؤال را مطرح کرد. پيامبر(ص) فرمود: «صدقات را پس از من، به ابوبکر و پس از او به عمر بدهيد.»[2]
نقد
1. انحراف فکری انس بن مالک دربارة اميرالمؤمنين(ع) معروف است. وی از شهادت دادن به حديث غدير برای اميرالمؤمنين(ع) امتناع ورزيد؛ آن‌گاه که حضرت علی(ع) از حاضران خواست تا به سخن پيامبر(ص) درباره او در غديرخم شهادت دهند، وی فراموشی خود به واسطه سالخوردگی را بهانه قرار داد، و به نفرين اميرالمؤمنين(ع) به بيماری برص مبتلا شد.[3] همچنين در جريان حديث طير مشوی سه بار از گشودن در به روی اميرالمؤمنين(ع) خودداری کرد.[4]
روشن است که روايت چنين فردی در مسئله‌ای که با امامت علی(ع) معارضه دارد اعتبار ندارد.

[ سوال و جواب
چرا پيامبر اکرم (ص) با افرادی ازدواج کرده که برخی از رفتارهای آنان را قبول نداشته است؟ پاسخ اجمالی آن اين است که قطعا فعل ايشان از آنجا که معصوم بودند خالی از هرگونه ضعف و نقصی و دارای مصالحی بوده است که برای ما روشن نيست.
اين مساله در مورد برخی از صحابه نيز وجود دارد زيرا آنان گاه با ديدگاه پيامبر مخالف بودند اما با اين حال پيامبر اکرم (ص) با آنها قطع رابطه ننمود. همين مساله در مورد خدای متعال نيز هست. او با اينکه می دانست شيطان معصيت کار است اما وی را نابود نکرد. مقتضای عدالت الهی آن است که افراد مجال يابند تا حجت بر آنان تمام شود. سنت الهی بر اين است که ميدان را برای جولان باطل باز گذاشته است. اما هرگاه بخواهد باطل غلبه پيدا کند آن را نابود می کند. حتی گاه آن قدر اين ميدان جولان باطل باز است که افراد ضعيف الايمان شک می کنند.
اولياء الله نيز همين گونه عمل می کنند آنان کامل ترين جلوه الهی از جهات گوناگون اند. پيامبر اکرم (ص) در راس اولياء الله است. ايشان کامل ترين جلوه الهی در تدبير و حکمت و عدل و مانند آن است لذا نبايد کار ايشان را با خود مقايسه کرد. اين مساله همان قاعده منطقی «شبهه فی مقابل البديهی » است. ما در اينجا يک مساله محکم و يک مساله متشابه داريم. وقتی بين اين دو تعارض رخ دهد، محکم حاکم است و بايد به دنبال وجه متشابه گشت و يا آن را در بقعه امکان قرار داد].

2. در خبر جبير بن مطعم، اشاره‌ای نشده است که مقصود آن زن از نيافتن پيامبر(ص) وفات آن حضرت بوده است. احتمال دارد مقصود، نيافتن آن حضرت در آن مکان و در حال حيات باشد. بنابراين، مدلول روايت، مجمل است و قابل احتجاج نيست.
3. از دو خبر ديگر به دست نمي‌آيد کسی که پس از پيامبر(ص) ابوعريض يا بنی‌مصطلق، صدقات را به او مي‌دهند، خليفه شرعی پيامبر(ص) است يا نه. تنها معنايی که از اين دو خبر به دست مي‌آيد، اين است که ابوبکر، عهده‌دار مقام خلافت خواهد بود و به مقتضای آن مقام، صدقات به او داده خواهد شد، و عطايايی را که پيامبر(ص) به عنوان رهبر جامعه اسلامی به افراد مي‌داده است، ابوبکر به آنان خواهد داد. اين خبر ـ بر فرض صحت ـ از اخبار غيبی پيامبر(ص) است، مانند اخبار او به عايشه که با اميرالمؤمنين(ع) خواهد جنگيد و سگ‌های حوأب به وی پارس خواهند کرد[5] و مانند اخبار او از خوارج و جنگ کردن آنان با علی(ع)[6] و نظاير آن‌که در کتاب‌های حديث و تاريخ نقل شده است.
4. اخبار مربوط به منصوص بودن خلافت ابوبکر با اخبار صحيح از نظر اهل سنت- که بر نفی نص بر خلافت او دلالت می‌کند-[7] معارض است. اکثر اهل سنّت، اخبار دسته دوم را برگزيده و خلافت ابوبکر را از راه بيعت و اجماع اثبات کرده‌اند.[8] طبق اين ديدگاه، اخبار دال بر منصوص بودن خلافت ابوبکر (اگر دلالت آنها تمام باشد) فاقد اعتبار است. با صرف نظر از اين مطلب، اين دو دسته روايات اهل سنّت بر اثر تعارض از اعتبار ساقط می‌شوند، در نتيجه، نصوص امامت اميرالمؤمنين(ع) معارض نخواهد داشت.

گواهی اصحاب
گفته شده اصحاب پيامبر(ص) عموماً و علی(ع) خصوصاً ابوبکر را خليفه پيامبر(ص) مي‌شناختند و او را با عبارت «يا خليفة رسول الله» خطاب مي‌کردند.
برخی، گواهی صحابه را دليل حقانيت خلافت ابوبکر،[9] و برخی ديگر، آن را دليل بر منصوص بودن خلافت وی دانسته‌اند، به اين بيان که خليفه پيامبر(ص) آن‌گاه بر کسی صدق مي‌کند که پيامبر(ص) او را جانشين خود ساخته باشد، نه اينکه صرفاً با رأی صحابه به جای او قرار گرفته باشد.[10]
نقد
استدلال به اطلاق عنوان خليفه پيامبر(ص) به ابوبکر توسط صحابه بر حقانيت خلافت او، در گرو آن است که صحابه را از هر گونه خطا مصون بدانيم؛ يعنی به عصمت آنان قائل باشيم. در اينجا عدالت صحابه، کارساز نيست، زيرا عدالت، انسان را از خطای عمدی باز مي‌دارد، نه از خطای سهوی، در‌حالی که کسی به عصمت صحابه معتقد نيست، مگر آنکه به اجماع بازگردد و گفته شود همه صحابه که علی(ع) بين آنان بود، ابوبکر را با عنوان خليفه پيامبر مي‌شناختند، ولی استناد به اجماع، آن‌گاه کارساز خواهد بود که اطلاق عنوان خليفه رسول خدا بر ابوبکر توسط علی(ع) بيانگر اعتقاد حقيقی او باشد، نه از باب به‌کار بردن عنوانی که بين مردم رواج دارد و فرد مورد خطاب، خود را با آن عنوان مي‌شناسد، چنان‌که امامان اهل بيت(ع) گاهی بر زمامداران اموی يا عباسی هم، عنوان خليفه يا خليفه پيامبر(ص) را اطلاق مي‌کردند و هرگز مقصود آنان تأييد خلافت آنان نبود.
استدلال به اطلاق عنوان خليفه پيامبر(ص) توسط صحابه بر ابوبکر بر اينکه خلافت او مستند به نص بوده است بی‌پايه‌تر از استدلال پيشين است، زيرا مي‌توان گفت مبنای صحابه در اين اطلاق، آن بوده است که آنان بيعت را راه شرعی تعيين خليفه پيامبر(ص) مي‌دانستند و به منحصر بودن تعيين امام از طريق نص، قائل نبودند.
خلاصه
1. اهل سنّت درباره منصوص بودن خلافت ابوبکر دو دسته‌اند: برخی مُثبِت و برخی منکرند، ولی شيعه در منصوص بودن امامت علی(ع) اتفاق نظر دارند.
2. دلايلی که بر اثبات منصوص بودن خلافت ابوبکر اقامه شده است يا از نظر سند مخدوش است و يا از نظر دلالت.
3. اخباری که به عنوان نصوص خلافت ابوبکر به آنها استدلال شده، تنها از طريق اهل سنت روايت شده، و نمی‌توان آنها را معارض نصوص امامت اميرالمؤمنين(ع) شمرد که از طريق فريقين نقل شده است.
4. اخباری که به عنوان نصوص خلافت ابوبکر نقل شده، خبرهای واحدند، ولی نصوص امامت علی(ع) متواترند و خبر واحد، معارض خبر متواتر نخواهد بود.
5. دليل روشن بر منصوص نبودن خلافت ابوبکر، اين است که وی نه در سقيفه و نه در هيچ مورد ديگری به منصوص بودن خلافت خود استدلال نکرده است، در حالی که در سقيفه در ردّ انصار به روايت: «الأئمة من قريش» استدلال کرد. بديهی است اگر بر خلافت او نص خاصّی وجود می‌داشت، به آن استدلال می‌کرد.
6. اخبار مربوط به نص برخلافت ابوبکر با اخبار صحيحِ نافی منصوص بودن خلافت او، معارض است، و نمی‌تواند با نصوص امامت اميرالمؤمنين(ع) معارض باشد.





[1] صحیح بخاری، ح3659.
[2]. المغنی، قاضی عبدالجبار معتزلی، ج20،جزء اول، ص189.
[3]. الغدير، علامه امینی، ج1، ص388-392.
[4]. المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص142، حدیث 4650و 4651.
[5]. تاریخ طبری، ج3، ص485.
[6]. البدایه و النهایه، ج7، ص297و 303؛ ابن ابی‌الحديد، شرح نهج البلاغه، ج2، ص267.
[7]. صحیح بخاری، بحاشیة السندی، ج4، ص248، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف؛ صحیح مسلم، ج3، ص1454، کتاب المارة، باب الاستخلاف، حدیث 1823، و2385. .
[8]. متکلمان اشعری عدم نص بر خلافت ابوبکر را مسلّم دانسته و اثبات خلافت او را منحصر در بیعت دانسته‌اند. ر.ک: تمهید الاوائل، ص442؛ .شرح المواقف، ج8، ص351؛ شرح المقاصد، ج5، ص255؛ ابکار الافکار، ج3، ص457.
[10]. الفصل، ج3، ص26.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo