< فهرست دروس

درس امامت خاصه استاد ربانی

براهین و نصوص امامت

91/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه ولايت و نحوه دلالت آن بر امامت حضرت اميرالمومنين(ع)
مصداق شناسی کلمه ولی
بعد از بحث درباره معنا شناسی کلمه «ولی»، به بررسی ديدگاه هايی که مقصود از ولی در آيه شريفه را بيان کرده اند می رويم. دو ديدگاه در اين باره وجود دارد: شيعه، ولی را به معنای رهبری و امامت دانسته و اهل سنت آن را به معنای نصرت و برخی به معنای نصرت و محبت گرفته اند.
اما شواهد ديدگاه شيعه بر ادعای خويش چيست؟ چند استدلال قابل توجه است:
1. وقتی بدون پيش فرض به خدمت اين آيه شريفه می رويم در می يابيم که مخاطب آيه يعنی ولايت پذيران، عموم مؤمنين است و مولا خدای متعال و سپس پيامبر اکرم (ص) و بعضی از مؤمنين با خصلتی که در آيه بيان شده، می باشد. طبعا ساختار کلام و فهم عرفی اين اقتضا را دارد که اين مقام برای بعضی مؤمنين قرار داده شده است. حال آيا می توان گفت اين ولايت، ‌ولايت محبت و نصرت است؟ خير، زيرا ظاهر آيه آن است که ولی برخی از مسلمانان و ولايت پذيران غير از ولی است در حالی که ولايت محبت و نصرت عام است. هر کسی که اسلام و ايمان بياورد بايد به همگی مسلمانان محبت ايمانی داشته باشد و آنان را نصرت کند. پس آنچه از آيه شريفه بدست می آيد آن است که ولايت خاصی مورد نظر است در حالی که ولايت نصرت و محبت عام است، پس ولايت در آيه به معنای رهبری و زعامت و امامت است.
مرحوم طبرسی در اين باره می فرمايد: اگر ولايت در آيه را عام بدانيم لازم می آيد هر انسانی ولی خودش و ولی ديگران باشد و اين امر از نظر عرفی و عقلايی نا ممکن است. اما در صورتی که ولی غير از مولی عليه باشد ديگر اين اشکال پيش نمی آيد. « وجب أيضاً أن يكون الذی خوطب بالآية غير الذی جعلت له الولاية. و إلا أدى الى أن يكون المضاف هو المضاف اليه و أدى الى أن يكون كل واحد منهم ولی نفسه، و ذلك محال. و إذا ثبت أن المراد بها فی الآية ما ذكرناه، فالذی يدل على أن أمير المؤمنين (ع) هو المخصوص بها أشياء».[1]
ابوالفتوح نيز می فرمايد: « ولايت کسی بر نفسش ثابت نباشد، لاعتبار الرتبة بين المولی والمولّی عليه ».[2]
شايد بتوان گفت اين مساله از نظری عقلی محال نيست هر چند از نظر عرفی محال است . زيرا از نظر عقلی می توان تصور کرد که مرتبه برين انسان بر مرتبه دانی او ولايت داشته باشد. حضرت علی (ع) در روايتی فرمودند: «وَ قَاتِلْ هَوَاكَ بِعَقْلِك‌»[3] با عقل به جنگ درون خودت برو. شهيد مطهری می فرمايد: همين که هر فرد می فهمد با خودش درگير است نشان می دهد دارای دو بُعد است که يک بُعد با بُعد ديگر می جنگد. پس به اين معنا می توان گفت فرد بر خودش ولايت دارد و به تدبير نفس درونی خود می پردازد. البته بايد توجه داشت که خطاب های قرآن برای عموم مردم است و لذا به گونه ای بيان می شود که با فهم عمومی سازگار باشد. هر چند افراد خاص می توانند از مراتب بالاتری از آن استفاده کنند.
شرط لازم و شرط کافی برای ولايت نصرت و محبت، ايمان است. يعنی امکان ندارد کسی مومن باشد اما مؤمنی را به جهت ايمانش دوست نداشته باشد و از نصرت او دريغ کند. اگر کسی بگويد چون فلانی مؤمن است از او بدم می آيد و يا چون مؤمن است به او کمک نمی کنم به شرط اينکه متوجه باشد، کافر خواهد بود. اما ولايت زعامت و رهبری اين گونه نيست. هيچ انسانی به ما هو انسان حق تدبير بر ديگری را ندارد مگر اينکه از سوی خدای متعال اين حق برای او جعل شده باشد.
بنابر اين نمی توان ولايت در آيه را به معنای نصرت و محبت گرفت. مگر اينکه گفته شود مراد، محبت و نصرت خاص و ويژه ای در حد محبت و نصرت خداوند و رسول (ص) است. اينجا به دلالت التزامی مساله روشن می شود. در حديث غدير نيز برخی گفته اند دعای حضرت «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»، ‌شاهد بر اين است که معنای مولا در اين حديث، ‌ولايت محبت و نصرت است. علامه امينی می فرمايد: خود همين دعای حضرت شاهد گويايی است که ولايت در اين حديث به معنای زعامت است زيرا اين گونه دعای پيامبر (ص) که به صورت ويژه دعا می کند معلوم می شود اين شخصيت در جايگاهی قرار دارد که زمينه اين حب و بعض ها پيش می آيد و ثانيا در سايه محبت است که وی می تواند کارش را پيش ببرد.
روايتی اخلاقی
حضرت اميرالمؤمنين (ع) می فرمايد: « مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِه‌»[4] آن كه خود را پيشواى مردم سازد پيش از تعليم ديگرى بايد به ادب كردن خويش پردازد.
2. مرحوم ابوالفتوح می فرمايد: قاعده آن است که حکم معطوف و معطوف عليه مشترک است مگر آنچه امری با دليل خارج شود. در اين آيه، ابتدا مساله ولايت خداوند مطرح شده و بعد ولايت حضرت رسول (ص) از آن برگرفته شده و سپس با واو عطف برای برخی مؤمنين که وصف آنها را در آخر آيه بيان شده، آورده شده است.[5]
نکته: وقتی کلمه ولی که دارای معانی مختلف است به کسی نسبت داده شود که دارای مقام ولای تدبير است، اين امر قرينه می شود بر اينکه کلمه ولی به معنای رهبری و تدبی است. مثلا وقتی گفته شود سلطان ولی رعيت است، به ذهن می آيد مراد معنايی ورای محبت و نصرت است. در آيه مورد بحث نيز، ولاء خداوند و حضرت رسول(ص) ولای زعامت است. حال همين ولايت با حرف عطف به برخی از مومنين نسبت داده شده است، روشن است که در مورد آنان نيز به معنای زعامت و تدبير است.
نمونه اين مساله در حديث غدير است. در اين روايت پيامبر اکرم(ص) قبل از اينکه بفرمايد: «من کنت مولا»،‌ از مستمعين اقرار می گيرد و می فرمايد: «من أولی بالمؤمنين من أنفسکم». بعد همان معنای مولا را درباره حضرت امير المؤمنين (ع) بيان می فرمايد.
3. بر اساس مشترک معنوی بودن کلمه «ولی»، اين کلمه در عين حالی که معانی متعددی دارد اما دارای معنای جامعی است. وقتی کلمه ولی در جايی آمد، آن مقدار از کاربردها را که بتوان در آن جمع کرد برای آن در نظر می گيريم. بر اين اساس معنای ولايت در آيه شريفه، محبت، نصرت و زعامت است، منتها معنای زعامت اصل بوده و مابقی تابع آن است. در اينجا استعمال لفظ در اکثر از معنا هم لازم نمی آيد زيرا اين مساله مربوط به اشتراک لفظی است نه اشتراک معنوی. مقام معظم رهبری در سخنرانی خود فرمودند: آنچه در غدير مطرح شد ولايت رهبری و تدبير بود البته در جهان بينی اسلامی رهبری و مديريت بدون محبت نيست. محمد بن طلحه شافعی در کتاب «مطالب السئول» درباره حديث غدير می گويد: پيامبر می فرمايد: من کنت مولاه، هر معنايی که از کلمه مولا برای پيامبر صدق می کند، ‌برای علی (ع) نيز هست. پيامبر اکرم (ص) ولايت دارد به معنای اينکه محبت و نصرت و زعامت دارد، همه اينها برای علی بن ابيطالب(ع) ‌نيز ثابت است.

----- متن کتاب براهين و نصوص امامت -----
گفتار دوم: مقصود از ولايت در آيه ولايت
طرح دو ديدگاه
بحث پيشين درباره مفاد و مدلول استعمالی واژة ولی بود، و اکنون بحث دربارة مفاد و مدلول جدّی آن است، يعنی خداوند در اين آيه چه معنا يا مصداقی از ولايت و ولی را اراده كرده است؟ مفسران و متكلمان اماميه معتقدند که مقصود از ولايت در اين آيه، رهبری و تدبير امور مؤمنان در حيات فردی و اجتماعی آنان است كه تعيّن و تبلور آن، پس از نبوت، در امامت است؛ ولی مفسران و متكلمان اهل سنت معتقدند كه مقصود از ولايت در آيه، نصرت و محبت است. برخی از آنان فقط نصرت را گفته‌اند و برخی ديگر هر دو را بيان كرده‌اند.
در تفسير طبری، المنار و المراغی ولايت به نصرت تفسير شده است.[6] عضد الدين ايجی و فضل بن روزبهان نيز ولايت را در اين آيه به نصرت تفسير کرده‌اند.[7]
برخی از علمای اهل سنت، محبت و نصرت را با هم ذكر كرده‌اند. فخر الدين رازی، سعدالدين تفتازانی و ملاعلی قوشچی از اين دسته‌اند.[8] اين مطلب از كلام زمخشری در تفسير «الكشاف» نيز به دست مي‌آيد، زيرا وی آيه مورد بحث را ناظر به آياتی دانسته است كه پيش از آن از ولايت مؤمنان با اهل كتاب نهی كرده است. به گفته وی، در آن آيات نهی شده كه مؤمنان با اهل كتاب به گونه‌ای رابطه داشته باشند كه مؤمنان با يكديگر دارند.[9] سپس در آيه مورد بحث گفته است: به دنبال نهی از موالات كسانی كه بايد با آنان عداوت ورزيد، ذكر كسانی را آورده است كه بايد با آنان موالات داشت.[10]بيضاوی در تفسير آيه 51 كه مؤمنان را از ولايت يهود و نصاری نهی كرده و گفته است: «بر يهود و نصاری اعتماد نکنيد و با آنان مانند دوستان معاشرت نكنيد.» سپس در ذيل آيه 55 (آيه ولايت) گفته است: «چون از موالات كافران نهی كرده، به دنبال آن كسانی را ذكر كرده است كه سزاوار ولايت‌اند.»[11]
بدون شك، نمي‌توان محبت برخی از مؤمنان با اهل كتاب را محبت دينی و ايمانی دانست، زيرا در آن صورت آنان مؤمن نخواهند بود، بلكه محبت مفروض، محبت در امور دنيوی است كه روشن‌ترين مورد آن همان ياری دادن به يكديگر در جنگ با دشمنان است. بنابراين، محبت مطرح شده در عبارت‌های ياد شده در حقيقت به نصرت بازمي‌گردد، چنان‌که رازی در ادامه گفته است: «چون ولايتی که از آن نهی شده ولايت نصرت است، ولايتی که به آن امر شده است نيز ولايت نصرت است.»[12]
بنابراين، درباره مقصود از ولايت در آيه مورد بحث دو ديدگاه مطرح شده است: يكی ديدگاه شيعه كه آن را ولايت تدبير و رهبری مي‌دانند، و ديگر ديدگاه اهل سنت كه آن را ولايت نصرت دانسته‌اند.

دلايل ديدگاه شيعه
دليل اول
مخاطب درآيه ﴿إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ ...﴾ عموم مؤمنان‌اند، يعنی آنان مولّی عليه‌اند و خدا و رسول خدا-(ص) و مؤمنانی که در حال رکوع در نماز زکات داده‌اند، برآنان ولايت دارند. بنابراين مقصود از«الذين آمنوا» برخی ازمؤمنان است نه عموم مؤمنان. براين اساس، ولايت درآيه به معنای نصرت يا محبت نخواهد بود، زيرا ولايت به معنای مزبور، عموم مؤمنان را شامل می‌شود و همه مؤمنان نسبت به يکديگر ولايت محبت و نصرت دارند، چون ولايت محبت ونصرت، داير مدار ايمان است، و ايمان، شرط لازم و کافی آن است، يعنی هر مؤمنی به مقتضای اينکه ايمان دارد بايد به مؤمنان ديگر محبت بورزد وآنان را ياری دهد، اما ولايت تدبير و رهبری عموميت ندارد و به برخی از مؤمنان اختصاص دارد، و آن کسی است که شرايط لازم رهبری را دارا باشد و رهبری‌اش با دليل معتبر ثابت شده باشد.[13]
تقرير ديگر اين استدلال آن است که اگر مؤمنانی که در آيه، مخاطب واقع شده‌اند، همان کسانی باشند که ولايت برای آنان اثبات شده است، دو اشکال لازم خواهد آمد: يکی اينکه مضاف عين مضاف‌اليه خواهد بود، وديگر اينکه هرکسی برخودش ولايت خواهد داشت، و اين دو محال است.[14]
مقصود از محال بودن دو مطلب مزبور، محال عرفی وعقلايی است، نه محال عقلی، زيرا از نظر عقل می‌توان تصور کرد که مرتبه عقلانی و متعالی وجود انسان بر مرتبه حيوانی و دانی وجود او ولايت داشته باشد. در نتيجه، مضاف ومضاف اليه نيز دو چيز خواهد بود، ولی چون خطاب‌های قرآنی متوجه عموم عقلای بشر است، از نظر فهم عرفی و عقلايی ولايت انسان بر خودش نامعقول است.[15]
دليل دوم
هرگاه واژه ولی به کسی نسبت داده شود که از مقام امامت و رهبری سياسی برخوردار است، آنچه به ذهن خطور می‌کند، همان ولايت تدبير و رهبری است، و ولايت محبت و نصرت نيز لازمه آن خواهد بود، يعنی ولايت تدبير و رهبری، مدلول مطابقی کلام، و ولايت محبت و نصرت، مدلول التزامی آن است، زيرا در جهان‌بينی الهی، کسی که عهده دار امر ولايت رهبری و سياسی است، بايد کسانی که بر آنان ولايت دارد را دوست بدارد و ياور و مددکارشان باشد، مثلاً هر گاه گفته شود: «السلطان ولی الرّعية؛ فرمانروا ولی مردم است» مقصود، ولايت زعامت و رهبری است.
در آيه ولايت نيز، قبل از آنکه ولايت به «الذين آمنوا» نسبت داده شود، به خدا و رسول خدا(ص) نسبت داده شده است. خداوند بالذات برمردم ولايت تدبيری دارد و پيامبر نيز از آن جهت که رسول خدا و اطاعت از او واجب است بر مردم ولايت دارد: «النبی اولی بالمؤمنين من أنفسهم[16]بنابراين مقصود از ولايت درباره مؤمنانی که با صفات ويژه‌ای معرفی شده و بر رسول عطف شده‌اند، ولايت تدبيری خواهد بود.[17]
دليل سوم
پيش از اين بيان کرديم که استعمال کلمه ولی و مولی در موارد ومصاديق آن از باب اشتراک معنوی است نه اشتراک لفظی، و معنای جامعِ همه موارد ومصاديق عبارت است از: قرب خاصی که مصحّح و مجوّز نوعی تصرّف ولی در امور مربوط به کسی است که متعلّق ولايت است، و به عبارت ديگر، معنای جامع در همه موارد ومصاديق ولی و مولی، اولويت است که متناسب با موارد ومصاديق آن، ويژگی خاصی خواهد داشت، مانند اولويت هم‌پيمان نسبت به هم‌پيمان خود که او را ياری دهد، و اولويت همسايه نسبت به همسايه در حل مشکلات او، و اولويت ولی مقتول در تصميم‌گيری نسبت به خونبهای او، و ديگر موارد.
بنابراين‌، کاربرد‌های ولايت رهبری، نصرت و محبت می‌تواند در آيه ولايت، مقصود باشد، به اين صورت که واژه ولی در معنای جامع و مشترک ميان آنها به کار رفته است واستعمال لفظ در بيشتر از يک معنا لازم نخواهد آمد، و از طرفی هر سه معنای ولايت تدبيری، محبت و نصرت درباره خداوند و پيامبر تحقق دارد و چون مؤمنانی که با اوصاف ويژه‌ای معرفی شده‌اند بدون تکرار لفظ ولی بر «رسول» عطف شده‌اند، هر سه کاربرد ولايت تدبيری، محبت و نصرت برای آنان نيز ثابت خواهد بود.
مطلب مزبور را برخی از عالمان اهل سنت درباره معنای «مولی» در حديث غدير گفته‌اند، چنان‌که محمد بن طلحه شافعی گفته است: «هر معنايی که لفظ مولی درباره پيامبر(ص) برآن دلالت می‌کند، پيامبر(ص) آن را برای علی(ع) اثبات کرده است، پيامبر-(ص) هم نسبت به مؤمنان اولويت داشت وهم ناصر و محب آنان بود»، با توجه به يکسانی واژه «ولی» و واژه «مولی» از نظر معنا و کاربرد، مطلب ياد شده درباره آيه ولايت نيز صادق است.






[2] روض الجنان، ابوالفتوح رازی، .ج7، ص26.
[5] تفسیر ابوالفتوح رازی، ج7، ص26.
[6]. تفسير طبری، ج6، ص343؛ تفسير المنار، ج6، ص443؛ تفسير المراغی، ج6، ص143.
[7]. شرح المواقف، ج8، ص360؛ دلائل الصدق، ج2، ص74.
[8]. التفسير الكبير، فخرالدین رازی، ج12، ص27؛ شرح المقاصد، ج5، ص270، شرح التجرید، ص368.
[9] . ميان مؤمنان رابطة مؤاخات و برادری برقرار است، و يكديگر را ياری مي‌دهند.
[10]. الكشاف، زمخشری، ج1، ص642 و 648.
[11]. تفسير البيضاوی، ج1، ص435.
[12]. التفسير الكبير، ج12، ص27 ـ28.
[13] . انّ الآیة تتضمّن ذکر ولیّ ومتولّ، و ذلک یقتضی اختصاصها بالبعض، وکونها خطابا لبعض المؤمنین یمنع من حمل الولایة علی المودّة والنصرة، لعموم فرضها للجمیع. تقریب المعارف، ص 128، نیز ر.ک: الذخیرة فی علم الکلام، ص 439.
[14] . وجب أن یکون الذّی خوطب بالآیة غیر الّذی جعلت له الولایة، والّا لزم أن یکون المضاف هو المضاف الیه، و أن یکون کلّ واحدة من المؤمنین ولی نفسه، وذلک محال، مجمع البیان، ج 3-4، ص 212 .
[15] . ولایت کسی بر نفسش ثابت نباشد، لاعتبار الرتبة بین المولی والمولّی علیه. (تفسیر ابوالفتوح رازی، ج7، ص26).
[17] .حق تعالی گفت: ولی شما که مکلفانید و مخاطبید به خطاب من، خداست تعالی و اولی‌تر است به شما از شما که فرمان او برید و طاعت او را انقیاد کنید و از او برگرفته به «واو عطف» که معنی او اشتراک الثانی فی حکم الاول باشد، و رسول خدا به شما اولی‌تر است، و در باب ولایت و اولی‌ترین حکم او حکم خداست- عزّوجل- در افتراض طاعت، و از او هم فرو دهم به واو عطف مؤمنانی که وصف ایشان آن است که نماز کنند و زکات دهند، و در آن حال که راکع باشند. (.تفسیر ابوالفتوح رازی، ج7، ص26)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo