< فهرست دروس

درس امامت خاصه استاد ربانی

براهین و نصوص امامت

91/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه ولايت و نحوه دلالت آن بر امامت حضرت اميرالمومنين(ع)
نحوه استدلال به آيه ولايت
از مهمترين و شاخص ترين آيات قرآن کريم در باره امامت حضرت علی(ع)، آيه 55 سوره مائده است. برای اينکه دلالت اين آيه شريفه بر ديدگاه شيعه، چند مطلب بايد مورد بررسی قرار گيرد:
1. کلمه ولايت و ولی در آيه از نظر لغت به چه معنا بوده و آيا مصاديقی که اين کلمه در آن ها بکار رفته از باب مشترک لفظی است يا معنوی؟ اگر معنوی است معنای مشترک آن کدام است؟
2. يکی از اطلاقات کلمه «ولی» بدون شک، تدبير و قيادت و تصرف در امر ديگران است. اين معنا با آنچه در کلام اماميه در مورد مساله امامت آمده انطباق پيدا می کند. امامت در انديشه اماميه، ابعادی دارد که يکی از آنها زعامت و رهبری سياسی است.
3. در آيه شريفه، کداميک از اين کاربردهای کلمه «ولی» مراد است و دليل آن چيست؟ آنچه مؤنه بحث را کاهش داده آن است که فريقين نسبت به عدم مراد بودن بسياری از کاربردهای «ولی» در آيه شريفه اتفاق نظر دارند. مثلا همگان معتقد هستند که «ولی» در آيه به معنای جار و ابن عم و مانند آن نيست. آنچه دو گروه در آن نزاع دارند سه معنا است: شيعه بالاتفاق معتقد است «ولی» در آيه به معنای «المتصرف بالامور» و معانی به اين مضمون است. علمای اهل سنت بين دو معنا مردد بوده اند: نصرت و محبت؛ که عمده معنای نصرت را گرفته اند به اين صورت که يا تنها معنای نصرت را گفته اند و يا به همراه نصرت، محبت را ذکر کرده اند.
اکنون بايد بحث شود آيا کلمه ولی به معنايی است که شيعه می گويد و دليل آن چيست؟ ابتدا بايد مدعای خود را اثبات کرده و سپس تحت عنوان اشکالات، ادله ديگران را بررسی کنيم.
4. وقتی ثابت شد کلمه ولايت در آيه به معنای زعامت سياسی است، بايد مصداق آن در مشخص شود. يعنی روشن شود که آن کسی که در آيه شريفه مراد است و برای او در عدل خداوند و عدل رسول الله (ص) چنين ولايتی ثابت شده کيست؟ برای پاسخ به سراغ روايت شأن نزول می رويم. البته منهای اين روايات، تعيين مصداق قابل اثبات است، زيرا وحدت سياق معين می کند که جنس ولی از جايگاهی برخوردار است که در مرتبه بالا خدای متعال و سپس رسول خدا(ص) از آن جايگاه برخوردار است. رسول خدا(ص) بدون خلاف معصوم است، اکنون همين ويژگی نيز برای بعض مومنين که در آيه بدون تکرار کلمه ولی عطف شده نيز ثابت است. ولايت الهی بالذات است اما ولايت رسول (ص) و بعض مومنين بالغير است. بعد از بيان اين مطلب می گوييم ولی امری که معصوم باشد غير از اميرالمومنين (ع) نداريم.

اشکالات کتاب «الامامه و النص» بر بحث روايی
فيصل نور در کتاب «الامامه و النص»[1]، 23 روايت درباره خاتم بخشی امير المومنين(ع) از کتب شيعه نقل کرده و مدعی است هيچ کدام را اين روايات صحيحی نمی باشد. وی برای اين منظور به منابع رجال شيعی استناد می کند.
وی برای اثبات مدعی خود، فقط رواياتی را نقل می کند که قصه اعطای خاتم در نماز را از حضرت علی(ع)‌نقل می کند در حالی که رواياتی داريم که خصوص اين قضيه در آن نيامده اما به عنوان شأن نزول آيه بيان شده است. مثلا عياشی در کتاب خويش پنج روايت را آورده است اما فيصل نور تنها يکی از آنها را نقل می کند. و يا در کتاب کافی چندين روايت آمده اما وی به يکی از آنها اکتفا کرده است و اين شيوه صحيحی نيست.
نکته: درباره آيه ولايت دو دسته روايات بيان شده است: رواياتی که تنها در خصوص حضرت علی (ع) بيان شده و دسته ديگر رواياتی که آيه را بر ساير ائمه اطهار(ع) تطبيق می دهد.
ما روايات صحيح السندی داريم که نزول اين آيه را درباره حضرت علی (ع) و ساير ائمه بيان می کند. مثلا در کتاب کافی، ج1، ص 229 بابی است با عنوان «ما نص الله عزوجل و رسوله علی الائمه(ع) واحد فواحدا». در روايت چهار آن اين سند آمده است: «عَلِی بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ وَ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ أَبِی الْجَارُودِ جَمِيعاً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع ». آن روايت چنين است «أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِی وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ ... » پيامبر اکرم (ص) از طرف خدای متعال مامور بودند تا ولايت حضرت اميرالمومنين(ع) ‌را به مردم ابلاغ کنند و آيه ولايت بر ايشان نازل شد و اين امر ادامه داشت تا روز غدير خم برنامه را اجرا نمودند.
اين روايت نشان می دهد شيوه فيصل نور در داوری در مورد آيه ولايت سست و ضعيف است زيرا وی در صدد آن بوده است که روايت شان نزول آيه ولايت را بيان کند در حالی که تنها به قصه خاتم بخشی اکتفا کرده است.

فصل پنجم: آية ولايت و امامت اميرالمؤمنين(ع)
يكی از روشن‌ترين دلايل قرآنی امامت بلافصل علی(ع) آيه ولايت است. خداوند سبحان خطاب به مؤمنان فرموده است: ﴿إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ.[2]؛ جز اين نيست که ولی شما خدا و رسول‌خدا و مؤمنانی‌اند که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند.
استدلال به اين آيه بر امامت اميرالمؤمنين(ع) از مقدمات زير تشکيل مي‌شود:
1. يکی از معانی يا کاربردهای ولايت، حق تدبير و تصرف در امور ديگران است.
2. معنای ياد شده بر امامت مورد بحث در کلام اسلامی منطبق است.
3. ولايت در اين آيه به معنای ولايت تدبيری است.
4. مصداق ﴿الذين آمنوا در ميان صحابة پيامبر(ص) اميرالمؤمنين(ع) بوده است.
نتيجه: اميرالمؤمنين(ع) پس از پيامبر(ص) بر مؤمنان ولايت تدبيری (امامت) داشته است.
مقدمات مزبور در گفتار‌های اين فصل تبيين خواهد شد.

گفتار اول: واژه‌شناسی ولی و ولايت
واژه «ولی» همانند كلمه «مولی» در معانی يا موارد گوناگونی به كار رفته است؛ مانند: رب، مالك، سيد، منعم، معتِق، ناصر، محبّ، تابع، جار(همسايه)، ابن‌عم، حليف(هم‌سوگند)، عقيد(هم‌پيمان)، صهر(داماد)، عبد، معتَق(آزاد شده)، منعم عليه(كسی كه مورد انعام قرار گرفته است)، متصرف در امور ديگران.[3]
يكی از كاربردهای ولی و مولی سرپرستی و عهده‌دار بودن امور ديگران است، يعنی ولی و مولی نسبت به فرد يا افراد ديگر حق تصميم‌گيری و دخالت در امور آنان را دارد، از باب مثال كسی كه حق تصميم‌گيری درباره ازدواج زنی را دارد، ولی آن زن ناميده مي‌شود. در حديث نبوی آمده است: «أيّما امرأة نكحت بغير إذن وليّها (مولاها) فنكاحها باطل؛ هر زنی كه بدون اذن ولی يا مولايش ازدواج كند، ازدواجش باطل است.» مقصود از ولی يا مولی در اين حديث، فردی است كه ولايت زن در ازدواج با اوست.[4] همچنين به كسی كه سرپرستی يتيم را بر عهده دارد، ولی يتيم، و به كسی كه مي‌تواند قاتل را ببخشد يا قصاص كند ولی دم گفته مي‌شود.
بنابراين، هر كسی بر امری ولايت داشته باشد يا بر انجام آن اقدام كند، ولی و مولای آن خواهد بود.[5]
ابوالعباس مبرّد گفته است: «اصل تأويل الولی الذی هو اولی أی أحقّ و مثله المولی؛[6]ولی در اصل، عبارت است از كسی كه نسبت به كاری يا امری اولويت دارد، يعنی نسبت به كاری يا چيزی سزاوارتر از ديگران است و همين‌گونه است مولی.»
ريشه واژگان ولی و مولی، ولايت است. اصل اين ماده بر قرب و نزديكی دلالت مي‌كند، يعنی دو چيز چنان به يکديگر نزديک‌اند كه چيز ديگری ميان آنها فاصله نيست. ابن‌فارس گفته است: «واو، لام و ياء (وـ ل‌ـ ی) بر قرب و نزديكی دلالت مي‌كند، و واژة ولی به معنای قرب و نزديكی است، و كلمه مولی نيز از همين باب است و بر معتِق، معتَق، صاحب، حليف، ابن‌عم،‌ ناصر و جار اطلاق مي‌شود. ريشه همه آنها ولی به معنای قرب است.»[7]
راغب اصفهانی گفته است: «ولاء و توالی آن است كه دو يا چند چيز به گونه‌ای باشند كه غير آنها ميان آنها نباشد. اين معنا برای قرب مكانی و قرب به لحاظ نسبت، دين، صداقت، نصرت و اعتقاد، استعاره آورده مي‌شود. واژه ولايت (بر وزن هدايت) به معنای نصرت، و واژه ولايت (بر وزن شهادت) به معنای تولی امر است. همچنين گفته شده است هر دو واژه يك معنا دارد و حقيقت آن همان تولی امر است.»[8]
با توجه به حالات اوليه انسان در كاربرد الفاظ و اينكه معمولاً كلمات را در آغاز برای بيان معانی مربوط به محسوسات به كار مي‌برد مي‌توان گفت: واژه ولايت در آغاز برای قرب و نزديكی خاص در محسوسات (قرب حسی) به كار رفته است؛ آن‌گاه برای قرب معنوی استعاره آورده شده است. بنابراين، هر گاه اين واژه در امور معنوی به كار رود بر نوعی از نسبت قرابت دلالت مي‌كند و لازمة آن اين است كه «ولی» نسبت به آنچه بر آن ولايت دارد، دارای حقی است كه ديگری ندارد، و او مي‌تواند تصرفاتی را بنمايد كه ديگری جز به اذن وی نمي‌تواند، مثلاً ولی ميت مي‌تواند در اموال او تصرف كند، اين ولايت او ناشی از حق وراثت است. كسی كه بر صغير ولايت دارد حق تصرف در امور وی را دارد، و كسی كه ولايت نصرت دارد مي‌تواند در امور منصور (كسی كه نصرتش را عهده‌دار شده است) تصرف كند. خداوند ولی امر بندگان خويش است، يعنی آنان را در امور دنيوی و اخروی هدايت مي‌كند‌و از توفيق و نصرت خاص خود بهره‌مندشان مي‌سازد. پيامبر(ص) ولی مؤمنان است، از اين نظر كه مي‌تواند در حوزه تشريع و قضا درباره آنان حكم کند. حكمران بر مردم، ولايت دارد، يعنی به مقدار گسترة حكومتش حق حكومت و تصرف در امور آنان را دارد. همين‌گونه است ديگر موارد ولايت، مانند ولايت آزادسازی برده، ولايت سوگند، و ولايت مجاورت (همسايگی)، ولايت بر طلاق، ولايت محبت، ولايت عهد و ... .
بنابراين، حاصل معنای ولايت در همة موارد استعمال آن، گونه‌ای از قرابت است كه منشأ نوعی تصرف و مالك بودن تدبير است؛[9] به عبارت ديگر، ولايت، نوعی اقتراب و نزديكی نسبت به چيزی است به گونه‌ای كه موانع و حجاب‌ها از ميان برداشته مي‌شود. هرگاه اين قرابت از نظر حفظ و نصرت باشد، ولی ياری‌دهنده‌ای است كه چيزی او را از ياری دادن آن كس كه نسبت به او قرابت و ولايت دارد منع نمي‌كند، و اگر قرابت از جهت محبت باشد كه نوعی جذب و انجذاب روحی است، ولی آن محبوبی است كه انسان به او عشق مي‌ورزد و اراده خود را تابع اراده او قرار مي‌دهد، و اگر اقتراب و نزديكی به لحاظ خويشاوندی باشد، ولی كسی است كه في‌المثل از او ارث مي‌برد و در اين جهت، چيزی مانع وی نمي‌شود، و اگر قرابت و ولايت به لحاظ اطاعت باشد، ولی كسی است كه درباره او آن‌گونه كه مصلحت بداند، حكم مي‌كند.[10]
از آنچه گفته شد به دست آمد كه اطلاق واژگان ولايت، ولی و مولی بر مصاديق مختلف، از قبيل اشتراك معنوی است نه اشتراك لفظی، زيرا در همة مصاديق، يك جامع معنوی وجود دارد كه عبارت است از: قرابت خاص ميان آن كس كه دارای ولايت است و آن كس يا آن چيزی كه متعلّق ولايت است.[11]
و نيز روشن شد كه يكی از مصاديق يا كاربردهای ولايت، ولايت تدبير و سرپرستی و زعامت است، و با توجه به اينكه امامت نيز همين معنا را دارد، امامت و رهبری از جمله كابردهای ولايت به شمار می‌آيد.
تحقيقات در مورد کلمه ولی نشان داده است که ريشه معنای لغوی اين کلمه، قرب و قرابت است. راغب اصفهانی می گويد: اين قرب، هم در مورد امور حسی بکار می رود و هم غير حسی. مرحوم علامه طباطبايی اين مطلب را باز کرده و می فرمايد: وقتی همه اطلاقات ولی را در نظر می گيريم، معنای قرابت بدست می آيد که مستلزم نوعی تصرف است.
علامه امينی معنای جامع کلمه مولی را «اولی به شی» و «احق به شيی» دانسته که در هر جايی اين اولويت به گونه ای است .
مرحوم شيخ محمد حسن مظفر نويسنده کتاب «دلايل الصدق» در اين باره نکته ای دارند. می فرمايد: «لايبعد ان الولی مشترک معنا موضوع للقائم بالامر ای الذی له سلطان علی المولی عليه و لو فی الجمله فيکون مشتقا من الولايه بمعنی السلطان و منه ولی المرأه و الصبی و الرعيه أی القائم بامورهم و منه ايضا الولی بمعنی الصديق و المحب فان للصديق ولايه و سلطانا فی الجمله علی صديقه و قياما لأموره و کذا الناصر بالنسبه الی المنصور و الحليف بالنسبه الی حليفه و الجار بالنسبه الی جاره الی غير ذلک»[12] ايشان می فرمايد کلمه ولی مشترک لفظی مانند عين نيست بلکه قدر جامع دارد که عبارت است از سرپرستی و زعامت.



[1] الامامه و النص، فیصل نور، ص 423 – 440.
[3]. ر.ك: لسان العرب، ابن منظور، ج15، ص 281 – 283؛ اقرب الموارد، ج2، ص 1478. .
[4]. النهاية، ابن اثیر، ج5، ص 229. .
[5]. كلّ من ولی أمرا أو قام به فهو مولاه و وليّه. النهاية ج5، ص 228. هر کس امری را عهده دار شود و بر آن قیام کند مولا و ولی آن خواهد بود . .
[11]. این مطلب که اطلاق ولایت، ولی و مولی بر مصادیق مختلف از قبیل مشترک معنوی است نه مشترک لفظی را «علامه امینی در الغدیر، ج1، ص649 ـ651 بررسی و تبیین کرده است. معنای جامع و مشترکی که وی بیان کرده عبارت است از: «اولی بالشئ»، یعنی اولویت و رجحان نسبت به چیزی. وی افزوده است که قبل از او این تحقیق توسط شمس الدین بن بطریق حلّی در کتاب «العمدة، ص12» انجام گرفته است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo