< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

98/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ضرورت اجتهاد کلامی و روش آن

بررسی هستی و ماهيت علم

در جلسه گذشته نکته ای در مورد تفاوت ميان يقين و ظن و وهم بيان شد. حاصل آن اين شد که اين سه از آن جهت که کاشفيت و مرآتيت دارند ميانشان فرقی نيست. (مراد از کاشفيت، گاه شانيت آن است و گاه فعليت. در هر دو جهت در اين باره تفاوتی ميان يقين و ظن و وهم نيست).

تفاوت اين سه به يک امر درونی بر می گردد و آن اين است که در يقين حالت جزم و سکون نفس وجود دارد و احتمال خلاف در آن يا محال است يا آن قدر کم است که مورد اعتنا قرار نمی گيرد، اما در ظن و وهم ديگر آن حالت جزم و سکون نفس وجود ندارد.

همچنين بيان شد اگر بخواهيم برای علم تعريفی داشته و حد آن را بيان کنيم چنين بايد گفت: «العلم صفه نفسانيه حاکيه علی وجه الجزم و اليقين». قيد صفت نفسانی، جنس اين تعريف است که در آن صفات ديگری همچون قدرت و اراده نيز شامل می شود. قيد حکايت گر بودن علم، فصل آن است که امثال قدرت و اراده را خارج می کند. قيد دارای حالت جزم بودن، قيدی است که شامل يقين شده و ظن و وهم را خارج می کند .

نکته: آنچه در بحث حجيت علم مطرح است قيد مطابقت با واقع نيست به اين معنا که گفته شود تنها علمی حجت است که مطابق با واقع باشد، زيرا احتمال عدم مطابقت با واقع حتی در مورد قطع نيز کماکان باقی است و تنها قطع هايی را می توان مطابق با واقع دانست که مورد اجماع همه باشد. اما در مواردی که اختلاف نظر وجود دارد قطعا يکی مطابق با واقع است.

نکته ديگر اينکه نمی توان گفت که يقين تنها آن است که احتمال خلاف در آن داده نشود و به حد صفر برسد، بلکه يقين آن است که نزد عقلا به عقل متعارف يا اصلا احتمال خلاف نمی دهند و يا آن احتمال آن قدر ضعيف است که به آن اعتنا نمی شود. اين هر دو گونه، علم است و وقتی علم ثابت شد، حجيت علم ذاتی است، و ديگر ملاک آن اين نيست که مثلا فلاسفه هم آن را علم بدانند يا نه. اين نکته می تواند گره اين مساله را به خوبی باز کند.

 

علم عقلی و علم عادی

علم از يک نظر دو سويه دارد: علم عقلی و علم عادی. علم عقلی آن است که فرد جزم دارد و احتمال خلاف آن عقلا ممتنع است. اما علم عادی آن است که فرد جزم دارد و احتمال خلاف داده می شود اما عادتا به آن اعتنايی نمی شود. مثلا فردی موثق خبری را برای او نقل کرده است و او به آن خبر علم پيدا کرده است. با اينکه احتمال خلاف آن عقلا ممتنع نيست اما عقلا عادتا به آن اعتنايی نمی شود و اين ها را علم عادی گويند.

آنچه بيان شد به اين معنا نيست که ما دو تعريف برای علم داريم، بلکه علم آن چيزی است که با جزم همراه است. منتهی اين جزم مربوط به عالم است. آنچه علم است و حجيت آن ذاتی است همان است که نزد عقلای متعارف علم به شمار می آيد. عقلای متعارف نيز احتمال های خلاف ضعيف را مورد اعتنا قرار نمی دهند و به آن توجهی نمی کنند .

کلامی از علامه طباطبايی

علامه طباطبايی در تفسير «الميزان»، ذيل آيه 36 اسراء ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾[1] به چند نکته کليدی اشاره می کند:

1. ما حصل آيه شريفه اين است که آيه از تبعيت غير علم نهی می کند و بيان می دارد که مکلفين در اعتقادات بايد به چيزی اعتقاد پيدا کنند که علم داشته باشد. در ساير حوزه ها نيز همين مساله هست مانند اينکه حرفی که علم ندارند نگويند و عملی بدون علم انجام ندهند.

2. حکم بيان شده در آيه حکمی تعبدی نيست بلکه مطابق فطرت بشر است .

3. انسان بر اساس فطرتش در مسير حيات خويش از فطرت خارج نمی شود. در مورد علم نيز هرگاه به چيزی وثوق پيدا کند و برای او جزم حاصل شود آن را علم می داند هر چند در صناعت منطق از آن به عنوان علم ياد نشود.

ايشان در حاشيه بر کفايه در ادامه، اين مساله را بيان می فرمايد که آيا خبر ثقه و ظاهر کلام همين اطمينان را می آورد يا نه؟ صاحب کفايه گفته اند: حجيت اماره مانند حجيت قطع نيست زيرا حجيت قطع ذاتی است در حالی که حجيت اماره بالغير است و بايد ثابت شود. علامه می فرمايد: «ان أراد بغير العلم ما ليس بمانع عن النقيض عند العقلاء و هوالّذی يحتمل الخلاف احتمالا يعتد به فما ذكره من احتياج حجيته‌إلى جعل خاص أو ثبوت مقدمات موجبة لحجيته بحكم العقل حق‌لكن يرد عليه ان لا مصداق لمثل هذه الحجة الغير العلمية عند العقلاءفان الحجج التی يسميها حججا ظنية يعدها العقلاء من العلم فالإدراك‌الّذی لا يعتنى باحتماله الخلاف علم عندهم لا يرتاب فيه من تأمل‌جرياناتهم فی باب العمل فترى أحدهم يقول لصاحبه ان كذا كذا فيقول‌له صاحبه من أين علمت ذلك فيقول هو أخبرنی به زيد أو قاله لي‌زيد فيعد الخبر دليلا علميا و الظهور اللفظی كذلك و ان أراد بغيرالعلم ما ليس بمانع عن النقيض حقيقة و ان عده العقلاء علما مانعا من‌النقيض لعدم اعتنائهم بالخلاف المحتمل معه ففيه ان حاله عند العقلاءحال العلم فان كان العلم لا يقبل الجعل لعدم إمكان سلب الحجية عنه»[2] . نزد عقلا اين گونه مصداق ندارد که نسبت به امری احتمال خلاف معتد به بدهند با اين حال آن را حجت بدانند . عقلا چيزی را حجت می دانند که يا اصلا احتمال خلاف در مورد آن ندهند و يا اگر احتمال خلاف می دهند، آن احتمال ضعيف باشد به حدی که مورد اعتنا قرار نگيرد . عقلا امثال خبر ثقه و ظواهر کلام را که از امارات ظنی شمرده می شود جزء علم می دانند و حجيت علم نيز ذاتی است. در خبر ثقه و ظواهر احتمال خلافی که مورد اعتنا باشد نيست. کسی که عرف و مردم شناس باشد در اين کلام ما ترديد نمی کند که عرف عقلا امثال خبر ثقه و ظواهر را علم می دانند و به احتمال خلاف آن توجهی نمی کنند. مثلا فردی به ديگری می گويد آيا می دانی فلان اتفاق افتاده است؟ وقتی آن ديگری از او درباره اينکه از کجا اين مطلب را دانسته و علم آورده سوال می کند، آن فرد می گويد: می دانم و علم دارم زيرا فلانی که ثقه است اين مطلب را برای من نقل کرده است.

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود.

 


[2] حاشیه بر کفایه، علامه طباطبایی، ج2، ص191.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo