< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

98/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ضرورت اجتهاد کلامي و روش آن

مراد از علم و ظن چيست؟

موضوع بحث اين بود که آيا در زمينه اعتقادات ديني، يقيني معتبر است که در علم منطق مورد نظر است يا ظن قوي و اطمينان آور (يا همان علم عرفي) نيز معتبر است؟ مشهور علماي اماميه قائل هستند که در اعتقادات، يقين معتبر است و ظن و اماره معتبر نيست. طبق نظر آنان دليل ظني اختصاص به فروع دارد و آيات و روايات ناهي از ظن مربوط به حوزه اعتقادات است. در اعتقادات فرقي نمي کند که ظن قوي باشد يا غير قوي در هر صورت اعتباري ندارد.

اما در ميان علماي اماميه عده اي از محققين ظن قوي و اطمينان آور را در اعتقادات معتبر دانسته اند. در جلسات گذشته کلام اين بزرگان بيان شد. اکنون به بررسي و داوري ميان اين دو ديدگاه مي پردازيم:

اساس و مبنا اين بحث آن است که در دين، اعم از اعتقادات ديني يا احکام و اخلاق، آن چه معتبر است علم است. از ادله روشن آن مطلب، آيه شريفه 36 سوره اسراء است که مي فرمايد: ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا﴾[1] . خطاب اين آيه گرچه به پيامبر اکرم (ص) است اما شخص ايشان مورد نظر نبوده و مخاطب آن عموم مومنان است. اطلاق اين آيه همه اموري که مربوط به دين است را شامل مي شود اعم از بايد ها و نبايدهاي اعتقادي يا غير اعتقادي. طبق آيه شريفه در حوزه دينداري ظن مطلقا اعتباري ندارد. اکنون آن چه مهم است اين است که روشن شود معناي علم و ظن چيست؟ آياتي که ظن را نفي مي کند چه چيزي را نفي مي کند؟ اينکه طبق آيات، ظن نمي تواند حق را نشان دهد مراد چه ظني است؟ آيا مراد از آن در قرآن، علم در اصطلاح منطق است يا نه اختصاصي به آن نداشته و علم از نظر عرف را نيز قرآن علم مي داند؟

نکته:

خداي متعال به انسان قوه اي عطا فرموده که مي توان از طريق آن علم به دست آورد و آن قوه عقل است. عقل با اسباب و ابزار ديگري مانند حواسي که به کار مي گيرد حکم مي کند و اين حکم همان علم است. (مراد ما در اينجا عقل مدرک يا همان عقل نظري است). اکنون سوال اين است که آن عقلي که به علم مي رسد آيا عقل دقيق منطقي است يا عقل دقيق عرفي نيز همين کار را مي کند؟ اگر پاسخ گزينه دوم باشد در اين صورت اين دست مسائل مشمول آيات ناهي نخواهد شد.

اشتباهي که در اين مساله رخ داده اين است که در علم اصول فقه که ريل گذاري کرده و روش دين ورزي را از نظر کتاب و سنت مشخص مي کند، به جاي اينکه عقل متعارف محور اين مباحث قرار گيرد، عقل خواص و منطقي مورد توجه قرار گرفته است. اين در حالي است که علم اصول فقه بايد با آحاد مکلفين و عقل عرفي سر و کار داشته باشد نه اينکه مخاطب آن خواصي همچون ابن سينا باشد. بنابراين به نظر مي آيد به حسب تعاريف منطقي اشتباهي در اينجا صورت گرفته و مراد از علم، علم منطقي در نظر گرفته شده است.

تا اينجا بيان شد که اساس دين ورزي بر علم است و ظن مورد پذيرش نيست، منتهي علم در اينجا دايره اي وسيع تر از علم در اصطلاح منطق دارد. براي اثبات و روشن شدن اين مطلب ابتدا نگاهي به کتب لغت و تعاريفي که علما در مورد علم کرده ايند داريم و سپس به آيات و روايات و بررسي معناي علم در آن ها مي پردازيم.

بررسي علم و ظن در لغت و اصطلاح

در کتب لغت مانند «المفردات»، «التعريفات»، «المصابح المنير»، «المعجم الوسيط»، «الفروغ اللغويه» و «مجمع البحرين»، علم به معناي «ادراک حقيقت شي» آمده است. صاحب «الفروغ اللغويه» و «التعريفات» گفته اند: علم عبارت است از ادراک يا اعتقاد به چيزي آن گونه که هست. «المصباح المنير» گفته است: علم همان يقين است. «مجمع البحرين» معتقد است معناي علم در لغت و شرع و عرف همان يقين است، و ظن راجح نيز که از دليلي به دست آمده باشد همان علم خواهد بود.

مقوله علم از کيفيات و صفات نفساني است. صفات نفساني انسان دو گونه است: بعضي از آنها صفات ذات اضافه است يعني متعلق دارند مانند اراده زيرا تا چيزي خارج از اراده به نام مراد نباشد اراده صورت نمي گيرد، و برخي متعلق ندارند مانند تشنگي و گرسنگي. علم هم از صفات ذات الاضافه است.

نکته ديگر اينکه علم علاوه بر ويژگي ذات اضافه بودن، جنبه کاشفيت از واقع را نيز دارد. پس در مورد علم يک عنصر دروني و يک عنصر بيروني است. عنصر دروني آن جنبه ادراک و کاشفيت و عنصر بيروني آن متعلق علم است. خصوصيت اين امر دروني اين است که از آن امر بيروني کشف حقيقت مي کند. به تعبير ديگر علم مقوله اي دو وجهي است (همانند يک سکه دو رويه) و وجهي از آن مربوط به جنبه باطن علم و وجهي مربوط به جنبه بيروني آن است. وجه باطني علم همان يقين است و وجه بيروني آن جنبه کاشفيت و حکايت گري آن است. علم از جهت جنبه کاشفيت، تفاوتي با ظن و وهم ندارد و تفاوت آنها در جنبه دروني آن است. به سخن ديگر معيار حکايت گري واحد است و از اين جهت ميان علم و ظن و وهم فرقي نيست و تفاوت در حالت نفساني است که نزد چه کسي رخ داده است. درجه يقيني که ميان خواص است با غير خواص فرق مي کند. بنابراين آنچه نزد متعارف هم شکل مي گيرد علم است زيرا شاخص علم که همان ادراک يقيني کاشف از واقع است در اينجا نيز هست، منتها درجه يقين آن متفاوت است. معناي يقين در اينجا همانند معناي نور است که يک مصداق آن نور شمع و يک مصداق آن نور خورشيد است. هم نور شمع و هم نور خورشيد هر دو نور هستند.

خلاصه اينکه علم از صفات نفساني ذات الاضافه است. صفات انسان گاه جنبه کاشفيت دارند و گاه ندارند. علم صفت نفساني است که جنبه کاشفيت آن به درجه يقين و جزم مي رسد. اگر آن صفت نفساني يقيني نباشد آن را ظن گويند و اگر خيلي ضعيف باشد وهم گويند. نکته ديگر اينکه يقين نزد خواص با يقين نزد عوام فرق مي کند. به بيان ديگر، يقين حصولي دو مرتبه و درجه دارد: يکي درجه آن نزد خواص و يکي نزد عموم است، منتهاي هر دو علم است، زيرا معيار علم کاشفيت يقيني از بيرون است. پس نمي گوييم علم حصولي دو درجه دارد بلکه علم يک چيز است و آن ادراک يقيني است، منتها آن يقين درجاتي دارد.

ادامه بحث در جلسه آينده بيان مي شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo