< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ضرورت اجتهاد کلامي و روش آن

بررسي اعتبار علم اطمينان آور در اعتقاداتنقل کلام علامه طباطبايي

در ادامه نقل اقول عده اي از عالمان برجسته شيعي در مورد اينکه آيا علم عادي و اطمينان آور در مباحث اعتقادات اعتبار دارد يا نه، ‌به کلام علامه طباطبايي در اين باره مي رسيم. ايشان در «الميزان» و «اصول فلسفه و روش رئاليسم» به اين مساله پرداخته اند.

 

کلام علامه در الميزان ذيل آيه 36 اسراء

مرحوم علامه در «الميزان»، ذيل آيه ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾[1] مطالبي بيان کرده که خلاصه آن در چند بند خلاصه چنين است:

1. انسان به مقتضاي فطرت خويش طالب حقيقت در حوزه علم و عمل است. اين آيه ارشاد به اين حکم فطرت دارد.

2. راه دستيابي ما به سوي حقيقت از طريق ادراک و دستگاه ذهني است. ذهن پلي است که ما را به عالم واقع مي رسانند.

3. اين ادراک و حکم ذهني چند حالت دارد: علم، ظن، شک، وهم (احتمال ضعيف).

4. در ميان اين حالات ذهني، تنها راهي که مي تواند حکم اين هماني (انه هو) را به ما بدهد و مرآت عالم واقع باشد، علم است. اين حالت است که دست ما را به علم خارج وصل مي کند.

5. علم دو حالت دارد: يا قطع و جزم است که به آن يقين به معناي منطقي گويند و يا در حد وثوق و اطمينان است.

6. اين وثوق و اطميناني که براي ما پيدا مي شود گاه بي واسطه است يعني خودمان به وثوق رسيده ايم و گاهي با واسطه است يعني براي خودمان شرايط فراهم نبوده است، اما به قول خبره که به راي او اطمينان داريم اعتماد کرده و حالت وثوق براي ما حاصل شده است.

نکته: رجوع به قول کسي که خبره و مورد وثوق است در حقيقت تقليد نيست، بلکه تکيه کردن به اطمينان و وثوق خودمان است. رجوع به خبره در هر صناعتي، در واقع تبعيت از وثوق و اطمينان خودمان است که از قول اطمينان آور او براي ما حاصل شده است. فطرت گزاف نمي گويد بلکه معياري دارد. همان طور که اگر خودمان مساله اي را بررسي مي کردم و به اطمينان مي رسيديم اگر از طريق فرد موثقي نيز اين امر صورت گيرد براي ما اطمينان آور خواهد بود.

 

کلام علامه چنين است: «و الآية تنهى عن اتباع ما لا علم به، و هي لإطلاقها تشمل الاتباع اعتقادا و عملا، و تتحصل في مثل قولنا: لا تعتقد ما لا علم لك به و لا تقل ما لا علم لك به و لا تفعل ما لا علم لك به لأن في ذلك كله اتباعا.

و في ذلك إمضاء لما تقضي به الفطرة الإنسانية و هو وجوب اتباع العلم و المنع عن اتباع غيره فإن الإنسان بفطرته الموهوبة لا يريد في مسير حياته باعتقاده أو عمله إلا أصابة الواقع و الحصول على ما في متن الخارج و المعلوم هو الذي يصح له أن يقول:

إنه هو، و أما المظنون و المشكوك و الموهوم فلا يصح فيها إطلاق القول بأنه هو فافهم ذلك.

و الإنسان بفطرته السليمة يتبع في اعتقاده ما يراه حقا و يجده واقعا في الخارج، و يتبع في عمله ما يرى نفسه مصيبا في تشخيصه، و ذلك فيما تيسر له أن يحصل العلم به، و أما فيما لا يتيسر له العلم به كالفروع الاعتقادية بالنسبة إلى بعض الناس و غالب الأعمال بالنسبة إلى غالب الناس فإن الفطرة السليمة تدفعه إلى اتباع علم من له علم بذلك و خبرة باعتبار علمه و خبرته علما لنفسه فيئول اتباعه في ذلك بالحقيقة اتباعا لعلمه بأن له علما و خبرة كما يرجع السالك و هو لا يعرف الطريق إلى الدليل لكن مع علمه بخبرته و معرفته، و يرجع المريض إلى الطبيب و مثله أرباب الحوائج إلى مختلف الصناعات المتعلقة بحوائجهم إلى أصحاب تلك الصناعات.

و يتحصل من ذلك أنه لا يتخطى العلم في مسير حياته بحسب ما تهدي إليه فطرته غير أنه يعد ما يثق به نفسه و يطمئن إليه قلبه علما و إن لم يكن ذاك اليقين الذي يسمى علما في صناعة البرهان من المنطق‌».[2]

نکته:

واقعيت عيني با حقيقت مساوقت دارد، اما واقعيت هايي که انسان به آن واقعيت بخشيده است ممکن است حق و ممکن است باطل باشد.

فطرت در کلام علامه طباطبايي

يکي از شاه کليدهاي کلام علامه طباطبايي بحث فطرت است. بحق مي توان ايشان را فيلسوف فطرت و يا عالم فطرت ناميد. جاي تحقيق خوبي دارد که در مورد فطرت در کلام علامه تحقيق شود. شهيد مطهري مي فرمود: فطرت ام المعارف است.

 

کلام علامه در الميزان ذيل آيه 10 ممتحنه

قرآن کريم مي فرمايد: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّار﴾[3] . اي مومنان هرگاه زنان مدعي ايمان از مکه به مدينه هجرت کردند، آنان را راستي آزمايي کنيد. (قرآن نمي فرمايد بدون حساب و کتاب آنان را بپذيريد زيرا چه بسا در ميان آنها نفوذي باشد). خداي متعال ايمان راستين و واقعي آنها را مي داند اما شما به آن دسترسي نداريد. بعد از اينکه آنان را امتحان کرديد اگر علم به ايمان آنها پيدا کرديد آنها را به سوي کفار بر نگردانيد.

علامه مي فرمايد: شاهد ما در اين آيه کلمه «عَلِمْتُمُوهُنَّ» است. روشن است که راه فهميدن اينکه ايمان آنان چگونه است از طريق اماراتي همچون شهادت مجدد، قسم خوردن و مانند آن است که نهايت موجب وثوق و اطمينان است اما احتمال خلاف را کاملا نمي بندد . قرآن کريم از اين اطمينان و وثوق تعبير به علم کرده است.

 

کلام علامه در «اصول فلسفه»

ايشان در «اصول فلسفه» در بحث اعتبارات که از ابتکارات ايشان است مي فرمايد: « نظر به قريحه مسامحه كه در انسان از قاعده انتخاب اخف و اسهل استقرار جسته، انسان در مرحله عمل هر چيز غير مهم را به عدم ملحق مى‌نمايد و ما روزانه اين روش را در هزارها مورد به كار مى‌بريم كه يكى از آنها ادراك ظنى است. در جايى كه جانب مرجوح طرفين ظن بى‌اهميت بوده باشد به حسابش نمى‌آوريم و در نتيجه ظن قوى را به جاى علم گذاشته و نام «علم» به وى مى‌دهيم و اين همان «ظن اطمينانى» است كه مدار عمل انسان مى‌باشد و اين خود يكى از اعتبارات عمومى است...

يك بار مى‌گوييم انسان بنا گذارى نموده كه غير علم را (ظن اطمينانى) علم شناخته و با وى معامله علم كند. البته در اين صورت اعتبار حقيقى از آن علم بوده و علم اعتبارى (ظن اطمينانى) تنها زنده اسم علم مى‌باشد. و يك بار مى‌گوييم انسان به علم عمل نمى‌كند بلكه پيوسته پيرو ظن است يعنى انسان در عمل مستقيماً به‌ سوى رجحان و اولويت مى‌گرايد؛ و اين سخنى است بى‌پايه و انديشه‌اى است خام زيرا انسان در اعتباريات عملى خود محكوم طبيعت و پيرو هدايت فطرت و غريزه خود مى‌باشد و چنانكه در آغاز سخن گفته شد طبيعت و فطرت براى نيل به هدف خود، انسان را به سوى واقعيت خارج مى‌كشاند و قواى فعاله و مدركه را با واقعيت خارج ارتباط مى‌دهد و ادراكى كه خارج به طور اطلاق مى‌تواند در ظرف وى بگنجد همان علم است و بس».[4]

از تعبير مرحوم علامه در اينجا بر مي آيد که مراد ايشان در حوزه عمل است، اما فرقي ميان حوزه عمل و علم نيست. سيره عقلا بر اين است که در امور زندگي خود به آنچه کم اهميت است، حسابي باز نمي کنند و در اين مساله فرقي ميان مسائل عملي و علمي نيست. مثلا اگر فرد گياه شناس گزارشي دهد و ما به لحاظ خبره بودن به وي وثوق داشته باشيم، ديگر فرقي نمي کند گزارش او در مورد گياهاني باشد که جنبه دارويي و غذايي دارند و يا اطلاعاتي است که صرفا اثر علمي و معرفتي دارد.

انشاءالله در ادامه کلام آيت الله خويي را در اين باره نقل مي کنيم .


[2] المیزان، علامه طباطبایی، ج13، ص92- 93.
[4] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج6، ص439-440.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo