< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ضرورت اجتهاد کلامي و روش آن

 

بکارگيري قاعده اصالت اطلاق در استنباط اعتقادات

موضوع بحث بررسي بکارگيري قواعد اصولي در استنباط آموزه هاي اعتقادي بود. در اين باره گفته شد همان طور که از اين قوانين در استنباط احکام فقهي استفاده مي شود، در استنباط اعتقادات نيز اين قواعد کاربرد دارد. يکي از اين قواعد، قاعده اصالت اطلاق بود که دو نمونه از بکارگيري اين قاعده در استنباط آموزه هاي اعتقادي بيان شد. بعد از اشاره به اين دو نمونه به بيان نمونه ديگر مي پردازيم:

مثال اول:

از اطلاق کلمه «صدق» در آيه کريمه: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين[1] و اطلاق امر به پيروي و همراهي با آنان، ‌عصمت صادقين اثبات مي شود، زيرا اطلاق صادق، صدق در عقيده، قول و عمل را در همه حالات شامل مي شود، و کسي که تمامي عقايد، اقوال و افعالش در همه حالات مطابق با واقع باشد، مرتکب هيچ گونه خطاي سهوي و عمدي نخواهد شد و چنين فردي معصوم است؛ چنان که امر به همراهي با صادقين به صورت مطلق نيز بدون معصوم بودن صادقين حکيمانه نيست.

اگر چه صدق و کذب در اصل، وصف خبر مي باشند، ولي ملاک آن که مطابقت و عدم مطابقت با واقع است، عقيده و عمل را نيز شامل مي شود. چنان که در قرآن کريم از کساني که به عهد و پيمان ديني خود با خداوند عمل کرده اند به عنوان صادقين ياد شده است: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾ (سوره احزاب،‌آيه 23) و درباره رؤياي صادقه پيامبر اکرم (ص) فرموده است: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا﴾ (سوره فتح، آيه 28) يعني رؤياي پيامبر (ص) به واقعيت پيوست. المفردات في غريب القرآن، ص 277، کلمه صدق. زمخشري درباره صادقين در آيه مورد بحث گفته است: «هم الذين صدقوا في دين الله نية و قولا و عملا».[2]

مثال دوم:

اطلاق «اذهاب رجس» و «تطهير» در آيه شريفه: ﴿إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً﴾[3] به ضميمه اين که مقصود از اراده در آيه اراده تکويني است نه اراده تشريعي، بر عصمت اهل بيت (عليهم السلام) دلالت مي کند، زيرا رجس عبارت از پليدي است و اطلاق آن هرگونه پليدي مربوط به عقيده، اخلاق، گفتار و رفتار را شامل مي شود، و چون وقوع اراده تکويني خداوند قطعي و حتمي است، بنابراين، هيچ يک از پليدي هاي ياد شده در اهل بيت (عليهم السلام) راه ندارد، در نتيجه آنان معصوم مي باشند.[4]

مقال سوم:

آيه شريفه ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين[5] از جمله دلايلي است که عالمان شيعه بر وجوب عصمت امام به آن استدلال کرده اند، زيرا مقصود از «عهد الهي» به قرينه سياق آيه که مربوط به امامت ابراهيم (ع) است، امامت است، و از طرفي کسي که حدود الهي را رعايت نکند (و واجبي را ترک يا حرامي را مرتکب شود) ظالم است: ﴿وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون[6] . بنابراين، کسي که عنوان ظالم بر او منطبق شود، شايسته مقام امامت نخواهد بود. و از آن جا که خلفاي سه گانه (ابوبکر، عمر و عثمان) سابقه کفر و شرک دارند، صلاحيت امامت را نداشتند.

بر اين استدلال اشکال شده است به اين که عنوان ظالم بر کسي منطبق است که در زمان حال صفت ظلم (گناه) بر او صدق کند، زيرا کاربرد حقيقي مشتق مربوط به کسي که در زمان حال، متلبس به مبدا اشتقاق باشد (يعني ظلم در زمان حال در او وجود داشته باشد)، اما اطلاق آن بر کسي که قبلا متلبس به آن بوده و در حال حاضر به دليل اين که توبه کرده واجد آن نيست، مجازي خواهد بود و اصل در کلام حقيقت است نه مجاز.

به اين اشکال دو پاسخ داده شده است، که يکي از آن دو مبتني بر قاعده اطلاق (اصالت اطلاق) است. مرحوم طبرسي در اين باره مي فرمايد: « ان الظالم و ان تاب، فلايخرج من أن تکون الآية قد تناولته في حال کونه ظالما، فاذا نفي أن يناله فقد حکم عليه بانّه لاينالها، و الآية مطلقة‌ غير مقيدة بوقت دون وقت، فيجب أن تکون محمولة علي الاوقات کلّها، فلاينالها الظالم و ان تاب فيما بعد»[7] . ايشان مي فرمايد: نفي در آيه ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين﴾ اطلاق دارد و همه حالات را شامل مي شود، خواه از گناه توبه کرده باشد يا توبه نکرده باشد. بنابراين، فردي که در لحظه اي مرتکب گناه شود، عنوان ظالم بر او منطبق مي گردد و اطلاق نفي در ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين﴾ بر عدم صلاحيت او براي امامت دلالت مي کند، خواه در بحث مشتق ديدگاه اعمي را بپذيريم يا ديدگاه اخصي را، و اين که پس از توبه از گناه، صلاحيت از دست رفته او اعاده مي شود، دليل خاص مي خواهد.

ديدگاه اعمي اين است که کاربرد مشتق هم در مورد کسي که در زمان حال متلبس به مبدا اشتقاق است حقيقي است و هم در مورد کسي که قبلا متلبس به مبدا اشتقاق بوده و در زمان حال چنين نيست، و ديدگاه اخصي اين است که کاربرد مشتق در مورد کسي که در زمان قبل متلبس به مبدا اشتقاق بوده، مجازي است.

توضيح کلام مرحوم طبرسي اين است که اطلاق آيه به گونه اي است که اگر کسي لحظه اي در عمر خود مرتکب ظلم شده باشد، طبق آيه ديگر صلاحيت و شايستگي امر امامت را ندارد. چنين شخصي به محض اينکه لحظه اي مرتکب ظلم شده، حکم آيه شامل حال او شده است، و اين مساله از اطلاق نفي لاينال بدست مي آيد. او وقتي از حکم آيه خارج مي شود که دليلي بر اين مطلب اقامه شود. بر اساس اين استدلال ديگر فرقي نمي کند که ما در بحث مشتق ديدگاه اعمي را برگزيده باشيم يا اخصي را .

نکته:

حکم الهي ابدي و ازلي است و مقيد به زمان نزول قرآن کريم نيست. لذا درست است که در بحث ما، اين آيه بعدا نازل شده است اما حکم الهي ازلي است. اساسا مباحث اعتقادي مقيد به زمان و مکان نيستند و غير از مسائل عبادي اند. بايدها و نبايدهاي اعتقادي زمان مند نيستند اما بايد ها و نبايدهاي رفتاري ممکن است زمان مند و مکان مند باشند.

ادامه بحث که بررسي قاعده اصالت اطلاق در مورد حديث غدير است انشاء الله در جلسه آينده بيان مي شود .

 


[2] الکشاف، ج2، ص320.
[3] سوره احزاب، ‌آیه 33.
[4] در این باره ر.ک: امامت اهل بیت (علیهم السلام) از دیدگاه قرآن و روایات، حضرت استاد ربانی گلپایگانی.
[7] مجمع البیان، ج، 1، ص202.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo