< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ضرورت اجتهاد کلامي و روش آن

 

بيان نمونه هايي از بکارگيري قواعد اصول فقه در اجتهاد کلامي

سخن در بيان نمونه هايي از کارکرد قواعد علم اصول فقه در استنباط آموزه هاي اعتقادي بود. يکي ديگر از اين قواعد، قاعده «اصالت الحقيقه» که بيان مي دارد اصل در معناي کلام، معناي حقيقي است و معناي مجازي نيازمند دليل است.

 

بهره گيري از قاعده اصالت الحقيقه1. در آيه ولايت

قرآن کريم در آيه 55 سوره مائده مي فرمايد: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾[1] . اين آيه شاخص ترين آيه درباره امامت اميرالمومنين (ع) با کمک روايات شان نزول است. اجمال استدلال به آن چنين است که در آيه شريفه ولايت در سه مورد حصر شده است: ولايت خداوند، ولايت پيامبر (ص) و ولايت بعض مومنين که با اين صفت از آنها ياد شده است که نماز را بر پا داشته و در حال رکوع زکات مي پردازند. مراد از زکات در آيه صدقه مستحبي است و احتمال زکات واجب نيز مشکلي ندارد. کلمه زکات در قرآن در مورد صدقات مستحبي فراوان بکار رفته است و اختصاصي به زکات مصطلح ندارد، علاوه بر اينکه آيه اي که حکم زکات را بيان کرده در آن اصلا کلمه زکات بکار نرفته است: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمينَ وَ في‌ سَبيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبيلِ فَريضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيم[2] . مراد از صدقات در آيه، صدقات واجب است.

شاهد بحث ما در اينجا کلمه «راکعون» است. رکوع در کاربرد حقيقي، به معناي فعل خاصي در حال نماز است، اما در مورد خضوع نيز بکار مي رود. برخي از مفسرين اهل سنت گفته اند احتمال دارد مراد از رکوع در اين آيه، خضوع باشد، اما اين کاربردي مجازي است و همان طور که گفته شد اصل در معنا، معناي حقيقي است و استعمال مجازي نيازمند قرينه است، و نه تنها در اينجا قرينه اي نيست بلکه قرينه بر خلاف آن نيز هست و آن روايات شان نزول است که بيان مي کند اين آيه وقتي نازل شد که اميرالمومنين (ع) در حال رکوع انفاق فرمودند.

اشکال و جواب

ممکن است گفته شود ريشه کلمه رکوع به معناي انحنا است، و انحناي در نماز يک انحناي خاص است پس معنايي که شما بيان کرديد نيز يک معناي مجازي خواهد بود .

جواب اين است که ما دو نوع حقيقت داريم: حقيقت عرفي و حقيقت شرعي. هر کدام که باشد حقيقت است. در مورد معناي رکوع نيز، آنچه بيان شد حقيقت شرعي است، يعني در عرف متشرعه کلمه رکوع انصراف به رکوع در نماز دارد، کما اينکه کلمه صلاه که در اصل به معناي دعا است در عرف متشرعه بر نماز اطلاق مي شود و يا کلمه صوم نيز که در اصل به معناي مطلق خودداري است در عرف متشرعه حقيقت در روزه است. بنابراين رکوع در آيه به معناي رکوع نماز کما کان بر اساس اصالت الحقيقه است.

بعد از معلوم شدن معناي حقيقي آيه، روايات شان نزول مصداق آن معنا را مشخص مي کنند. معناي آيه اين مي شود که ولايت بر مومنان، اختصاص به خداوند و پيامبر (ص) و بعضي از مومنان دارد که مصداق آن در آن زمان اميرالمومنين (ع) است. روايات بيان مي کند که در صدر اسلام اين کار را اميرالمومنين (ع) انجام دادند و بعد از ايشان ساير ائمه اطهار (ع) نيز اين کار را انجام داده اند.

نکته اي درباره کلمه «ولي»

در اينکه کلمه ولي کاربردهاي متعددي از جمله: اولي بالتصرف، نصرت، محبت و غيره دارد سخني نيست. در ميان اين کاربردها سه معنا محل بحث واقع شده است و آن معناي اولي بالتصرف، نصرت و محبت است. بر اساس قراين و شواهد مي توان فهميد که معناي مورد نظر کدام است .

سوال و جواب

وجه اينکه در آيه ولايت کلمه «آمنوا» به صورت جمع بکار رفته است چيست؟ اطلاق کلمه جمع بر شخص واحد معمول بوده و در قرآن کريم نيز آمده است. اين مساله گاه از اين باب است که آن فرد نقش مهمي و کليدي داشته است کما اينکه قرآن کريم در مورد پخش شايعه اي که از سوي يک نفر صورت گرفت اما با لفظ جمع از آن ياد کرده است ﴿الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل﴾[3] . همچنين کاربرد لفظ جمع گاه به جهت تکريم و تفخيم است. مرحوم طبرسي اين وجه را در مورد آيه گفته است. وجه ديگر بيان الگو گيري است. صاحب کشاف در مورد آيه ولايت مي گويد: هر چند اين کار را اميرالمومنين (ع) انجام دادند اما کلام به صورت جمع آمده تا بيان کند شما مومنان نيز از وي الگو بگيريد. علامه طباطبايي مي فرمايد: کلمه آمنوا در آيه در مورد جمع استعمال شده و کاربرد آن حقيقي است منتها گاه مصداق آن يکي است و گاه جمع است. در روايات آمده است که ساير ائمه اطهار (ع) نيز زکات در حال رکوع را داشته اند.

 

2. آيه شهادت اعضا

نمونه ديگر از بکارگيري قاعده اصالت الحقيقه در آموزه هاي اعتقادي مساله شهادت اعضا و جوارح است. قرآن کريم مي فرمايد: ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‌ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون‌»[4] و در صورت فصلت مي فرمايد: « وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (19) حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (20) وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون﴾.[5] در باره اينکه شهادت اعضا در روز قيامت به چه معنا است چند نظريه بيان شده است. مرحوم طبرسي مي فرمايد: «اختلف في کيفيه شهاده الجوارح، احدها انها ....» درباره شهادت اعضا و جوارح در قيامت چند نظر بيان شده است:

1. مراد اين است که خداي متعال در روز قيامت به اعضا و جوارح خلقتي مي دهد که مي توانند سخن بگويند. الان در دنيا اعضاي انسان اين گونه نيست که درک داشته و بتوانند سخن بگويند .

2. نظر ديگر اين است که خداي متعال براي آنها توليد صوت مي کند. اين مساله همانند تکلم الهي از طريق درخت با حضرت موسي (ع)‌ است. از آنجا که ظهور اين کلام از جهت اين اعضا است به آنها نسبت داده شده است.

3. نظر سوم اين است که مراد کلام تکويني است يعني خداي متعال يک حالت تکويني در اعضا ايجاد مي کند که حالت فرد سرافکنده را دارد. آنان حقيقتا سخن نمي گويند اما حالت فرد گناهکار را مي يابند. اين مانند آن است که گفته مي شود چشم هاي تو نشان مي دهد که شب نخوابيده اي.

در ميان اين سه نظر، نظر اول بيان گر شهادت حقيقي است اما معناي دوم و سوم معناي مجازي است. نظر اول از اين جهت داراي برتري است اما مشکلي که دارد اين است که شهادت آن گاه صورت مي گيرد که شاهد مساله را از طريق حس دانسته باشد. اگر اين اعضا در دنيا چيزي را نفهمند، شهادت آنها در سراي ديگر معناي حقيقي نخواهد داشت. اداي شهادت فرع شهود است و صرف دانستن در آن کافي نيست. اگر در محکمه، فرد بگويد که من چيزي نديدم اما به استناد کلام ديگري مي دانم که اين فرد اين کار را کرده است، از او به عنوان شاهد پذيرفته نمي شود. کلمه شاهد داراي بار معنايي است و آن وقتي است که مشاهده از طريق حس صورت گيرد.

شيوه جالب مرحوم علامه در تفسير الميزان

مرحوم علامه در تفسير آيات خيلي به معناي ظاهري کلام توجه دارد اما در آن توقف نمي کند بلکه به دنبال معاني پنهان و باطني آيه نيز هست. اينکه تفسير الميزان در ميان تفاسير ديگر شاخص شده است به خاطر همين مبنا و شيوه جالب است. شهيد مطهري نيز همين شيوه استادشان را در پيش گرفته اند. ايشان با اينکه خود فيلسوف قدري هستند اما مثلا وقتي به تفسير معناي وحي مي رسند مانند ساير فلاسفه فوري به سراغ معناي باطني آن نمي رود بلکه مي فرمايد براي فهم معناي وحي ابتدا بايد ببينيم خود وحي چگونه خود را معرفي کرده است . ايشان بعد از بررسي معناي وحي در قرآن و روايات به بررسي ديدگاه فلاسفه رفته و آن را بهترين فرضيه در اين زمينه دانسته است .

مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد معناي اول صحيح است منتها بايد گفت که اعضا و جوارح در دنيا درک و فهم دارند و مي فهمند. بهترين شاهد آن اين آيه شريفه است که مي فرمايد ﴿ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم﴾[6] . برخي گفته اند مراد از تسبيح، مسخر بودن آنان است و لذا حتي ابليس نيز مسخر الهي است. علامه مي فرمايد اين معنا درست نيست زيرا اگر چنين باشد ديگر تعبير «لاتفقهون» لازم نيست زيرا همه اين معنا را مي فهمند. آنچه آنان نمي فهمند اين است که موجودات از روي علم تسبيح الهي را به جا مي آورند .

مولوي به زيبايي مي گويد:

جمله ذرّاتِ عالم در نهان ... با تو ميگويند روزان و شبان‌

ما سميعيم و بصيريم و خوشيم ... با شما نامحرمان ما خامُشيم‌

چون شما سوى جمادى مى‌رويد ... محرم جانِ جمادان كى شويد؟

از جمادى در جهانِ جان رَويد ... غُلغلِ اجزاى عالَم بشنويد

فاش تسبيحِ جمادات آيدت ... وسوسه تأويل‌ها نر بايدت‌

چون ندارد جانِ تو قنديل‌ها ... بهر بينش كرده‌اى تأويل ها

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده دنبال مي شود .

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo