< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ضرورت اجتهاد کلامي و روش آن

 

بررسي قواعد اجتهاد کلامي در متون وحياني

براي استنباط آموزه هاي اعتقادي از منابع وحياني به دو دسته از قواعد نيازمنديم: يکي قواعداي که جنبه ابزاري دارند مانند قواعد منطق، ادبيات، معرفت شناسي، قواعد زبان شناختي و محاوره و عقلايي. اين دسته از قواعد تاثيري در اصل آموزه هاي اعتقادي ندارند، اما بدون آنها فهم ممکن نيست. دسته ديگر قواعدي است در درون مايه آنچه استنباط مي شود موثر است، مانند معرفت هاي از جنس انسان شناسي، هستي شناسي .

اکنون سوال اين است که چه بايد کرد تا که اين قواعد رهزن نبوده و سبب تحميل راي بر متن نشده و تفسير به راي در استنباط از آيات و روايات صورت نگيرد؟ پاسخ در مديريت انديشه و اندوخته هاي ذهني است، به اين صورت که ميان مقام تصور و درک مفاهيم و مقام تصديق تفکيک کنيم. در مقام اول که مقام تصوير و طرح احتمالات است هر چه معرفت هاي برون متني ما در زمينه هاي مختلف بيشتر و عميق تر باشد، فهم بهتري صورت گرفته و دست فرد بازتر است.

در مرحله بعد که مقام گزينش است بايد بر اساس قواعد فهم متن کار انجام گيرد. در اين مرحله بايد از برخورد گزينشي و بخشي نگري پرهيز شود يعني اين گونه نباشد که جزئي از متن انتخاب شده و بدون در نظر گرفتن ساير اجزا و به منظور کسب تاييد ديدگاه خود از آن بهره برداري کنيم. اين شيوه تحميل راي بوده و ارزش علمي ندارد. آنچه صحيح است اين است که لااقل مجموعه اي از آيات و روايات که مربوط به بحث ما مي شود مورد بررسي و مطالعه قرار داد.

علامه طباطبايي در «تفسير الميزان» اين رويه را به کار گرفته و از آن غفلت نکرده است. به همين خاطر با اينکه تفسير ايشان تفسير ترتيبي است اما تفسير موضوعي نيز مي باشد. ايشان در مقدمه نيز روش خود را بيان کرده و سعي داشته تا اين شيوه را در کل تفسير خود حفظ کند. مثلا ايشان در جايي، آياتي که مربوط به حضرت ابراهيم (ع) يا حضرت نوح (ع) است را يک جا آورده است. و يا ايشان وقتي مي خواهد مساله تاويل را معنا کند ابتدا آياتي از قرآن کريم که به مساله تاويل پرداخته را آورده و سپس در مورد آنها بحث مي کند. ايشان در اين بررسي به اين نتيجه رسيدند که تاويل همان گونه که در ريشه لغوي آن نيز آمده است به معناي بازگشت به سرچشمه و اساس است. ايشان طبق اين معنا مي فرمايد: همه آيات قرآن اعم از متشابهات و غير متشابهات داراي تاويل هستند، يعني ريشه و اصلي دارند که به آن بر مي گردند.

بنابراين شيوه صحيح آن است که بعد از اينکه مجموعه متن مورد بررسي قرار گرفت و اندوخته هاي قبلي در پرانتز قرار داده شد، بر اساس قواعد محاوره و عقلايي، آنچه فهميده شده مورد ارزيابي قرار گيرد. اين قواعد مانند مجموعه قواعد و علائم راهنمايي و رانندگي است که وقتي فرد مي خواهد راننده شود ابتدا بايد آنها را بداند. اين قواعد ملاک ارزيابي رانندگي او به شمار مي روند. در بحث ما نيز قواعد زبان شناختي و عقلايي نشان مي دهند آيا فرد ضوابط درست فهم را رعايت کرده است يا نه. اگر رعايت کرده مي تواند آنچه را فهميده است به شارع نسبت دهد.

 

نمونه ديگر فهم معناي امامت در قرآن است. مرحوم علامه طباطبايي معتقد است در قرآن کريم امامت با ولايت فرق مي کند. امامت معنايي بالاتر از زعامت سياسي دارد و آن امامت باطني است. البته مساله زعامت سياسي نيز در قرآن مطرح شده است اما اين معنا با کلمه ولايت بيان شده است: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون[1] .

ولايت باطني و ولايت تشريعي

کسي که از ولايت باطني برخوردار شده است مي تواند عهده دار ولايت و هدايت تشريعي نيز شود زيرا او از روابط عالم تکوين کاملا آگاه است و عالم تشريع وابسته به عالم تکوين است . اگر با وجود چنين فردي، امر هدايت تشريعي به عهده ديگري واگذار شود تقديم مفضول بر افضل خواهد بود که از خداي حکيم دور است.

اين نکته را نيز بايد توجه داشت که امور اعتباري گزاف نبوده و بي ارتباط با عالم واقع نيست. طبق ديدگاه صحيح، بايدها و نبايدها بر اساس هست و نيست ها (واقعيت ها) شکل مي گيرد. شريعت الهي مجموعه از بايدها و نبايدهايي است که سبب مي شود استعداد انسان براي دستيابي به مقصد شکوفا شود و اين مساله ناشي از حقايق است. حال کسي که از واقع و عالم تکوين مطلع است و نيز اهل عمل در اين حوزه است صلاحيت دارد که عهده دار هدايت تشريعي نيز شود.

 

نکته اي در مورد درباره حضرت خزر (ع) و حضرت موسي (ع)

آيا در جريان همراهي حضرت خزر (ع) و موسي (ع)، مفضول بر افضل مقدم نشده است؟ خير اين گونه نيست زيرا اولا جريان خزر (ع) خيلي روشن نيست که آيا ايشان از جنس انسان بوده است يا فرشته . ثانيا اگر حضرت خزر (ع) جز امت موسي (ع) مي بود سوال شما باقي بود اما ايشان جز قوم حضرت موسي (ع) نبودند. حضرت موسي (ع) بر قبطيان و سبطيان مبعوث شده بودند.

ثلاثا: افضليت حضرت خزر (ع) بر موسي (ع) مطلق نبوده بلکه از جهتي و نسبي بوده است .

 

شبهه قرائت هاي مختلف از دين

بنابرين اين قواعد زباني است که به ما اجازه مي دهد چه معنايي را از متن برداشت کنيم يا نکنيم. نبايد ابتدا سوال و جواب را انجام داد و سپس به سراغ قرآن رفت تا تاييدي پيدا کرد، بلکه بايد سوال را مطرح کرده و جواب را از متن بخواهيم .

آقاي سروش مي گفت معرفت هاي درون ديني از معرفت هاي برون ديني تغذيه مي کنند و تحت تاثير آنها هستند. حال از آنجا که معرفت هاي بيرون ديني معمولا در حال تغيير هستند، بنابراين معرفت ديني نيز که تابع و تحت تاثير آنها هستند، ثابت نبوده و تغيير مي کنند. بر اين اساس معرفت ثابت و تغيير ناپذيري در دين نداريم. وي ابتدا مي گفت اصل و گوهر دين ثابت است اما فهم ما از آن متغير است. در گام بعد گفت نه اصل خود دين نيز متغير است و امر ثابتي نداريم.

کلام وي برخواسته از هرمنوتيک مدرني است که امثال گادامر مطرح کردند. آنان معتقدند که عنان متن به دست مولف نيست بلکه به دست مخاطب است، و اين خواننده متن است که متناسب با پيش فرض هاي ذهني خود معنا را مي فهمد، و لذا فهم ها نسبي بوده و هر فهمي براي خود فرد صحيح است. آيت الله مصباح در جايي فرموده بود: شبهه اي به خطرناکي اين شبهه مطرح نشده است زيرا گاه مي گوييم معناي صحيحي هست که مورد نظر شارع است و فرد بايد تلاش کند تا آن را بفهمند، اما اينان مي گويند: هر چه فرد تلاش کند، به چيزي دست مي يابد که او فهميده است، و اين يک قرائت است؛ قرائت هاي ديگري نيز وجود دارد. اين سخن غير از آن چيزي است که گفته مي شود ما در اجتهاد مخطئه هستيم. اينان مي گويند اساسا متن داراي معناي ثابتي نيست و فهم از آن نسبي است و هر کسي هر چه از آن فهميد همان درست است. [2]

 

رابطه عقل و عشق

برخي مي گويند برخي از کارها از حيطه عقل خارج است و از باب عشق است و عقل نمي تواند در اين حيطه وارد شده و چيزي بفهمد. آيا اين مساله درست است؟ خير. عشق جداي از عقل نيست بلکه عقلانيت عميق است. کساني که عقل و عشق را از هم جدا مي کنند در حقيقت نه عقل و نه عشق را فهميده اند. در نگاه توحيدي عشق و عقل با هم است. بله عقل معاش يا عقل ماکس وبر بازاري به آن مراحل نمي رسد. اما اميرالمومنين (ع) يا امام حسين (ع) عقل و عشق شان هم وزن است. اشتباه جدايي عقل و عشق از آنجا ناشي مي شود که ما مي خواهيم عشق امام حسين (ع)‌ را با عقل خودمان بسنجيم و چون نمي توانيم درک کنيم آن را فوق عقل مي دانيم .

 

حاصل سخن اين شد که براي فهم متن ديني خصوصا مباحث اعتقادات دو دسته از اندوخته ها لازم است: يک دسته به عنوان ابزارهاي فهم به کار مي آيند و دسته ديگر در فهم محتوا کاربرد دارند . نمونه هايي از اين موارد انشاء الله در جلسه آينده بيان مي شود.


[2] درباره هرمنوتیک، ر.ک: درآمدی بر هرمنوتیک، واعظی ؛ هرمنوتیک و منطق فهم دین، حضرت استاد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo