< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کاربردهاي اجتهاد کلامي و روش آن

 

موضوع بحث اين بود که روش و قواعد اجتهاد در اعتقادات چيست؟ آيا همان روش و قواعدي که در علم اصول فقه بيان شده و براي اجتهاد در زمينه مسائل فقهي بکار مي رود در اينجا نيز کافي است و يا نه به قواعد ديگري نيز نياز است؟

نکته:

يکي ديگر از کارکردهاي اجتهاد کلامي را مي تواند استنباط قواعد کلامي دانست. قواعد کلامي با عقايد کلامي متفاوت است به اين صورت که قواعد، داراي کاربرد وسيع تري نسبت به عقايد است. قواعد کلامي عبارت است از باورهاي اعتقادي که در ابواب مختلف کاربرد دارد مانند قاعده لطف که در مباحث خداشناسي، نبوت و معاد کاربرد دارد. قاعده لطف عبارت است از فعل الهي که مقرب به طاعت و مبعد از معصيت است.

علم اصول فقه عبارت است از مجموعه اي از قواعد که هر چند معمولا براي مجتهدين در فقه کاربرد دارد اما کاربرد آن وراء علم فقه بوده و در فهم حوزه هاي ديگر ديني مانند علم تفسير کاربرد دارد. کسي که مي خواهد در مباحث ديني دست به اجتهاد زند بايد اولا به علوم و قواعد ادبي مجهز باشد، زيرا متون ديني بر اين زبان بيان شده است و فهم آنها بدون آگاهي نسبت به اين زبان ممکن نيست، دوم دانستن قواعد محاوره است زيرا پيش فرض اين است که خداوند با زبان محاوره معمول بشر با او سخن گفته است. انبياي الهي نيز با زبان مردم با آنان هم سخن شده اند «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ »[1] . اين تعبير فقها که شارع من العقلا و رئيس العقلا نيز به همين معنا اشاره دارد .

 

تفاوت فهم ها و کثرت گرايي در هرمنوتيک

در علم هرمنوتيک در مورد فهم معناي متن ديدگاه هايي مطرح است. برخي مانند گادامر معتقدند که الفاظ خود داراي معنا نيستند بلکه معنا تابع مخاطب است. از آن سو مخاطب نيز داراي پيش فرض هاي مختلفي است که فهم او متناسب با آنها شکل مي گيرد.

برخي در مورد فهم معناي آيات و روايات همين مطلب را زده اند . آنان گفته اند. کسي که مي خواهد وارد قرآن شده و دست به فهم و استنباط آن زند قطعا با ذهن خالي نمي شود. ذهن خالي چيزي نمي فهمند و قدرت استنباط ندارد. پيش نياز فهم و استنباط از آيات و روايات، اندوخته هاي از طبيعيات، تاريخ، فلسفه، کلام، جامعه شناسي و غيره است. چنين فردي وقتي به سوي قرآن مي رود بر اساس اين اندوخته ها وارد شده و معاني را مي فهمند. از آنجا که اين اندوخته ها براي افراد مختلف فرق مي کند، فهم آنان نيز نسبت به قرآن متفاوت خواهد بود.

در اين ديدگاه از انديشه معرفت شناسي کانت در مورد نومن و فنومن بهره گرفته شده است. او ميان شي في نفسه (نومن) و شي براي ما و آنچه در دستگاهي ادارکي بشر براي او ظهور مي کند (فنومن يا پديدار) فرق نهاده بود. طبق اين ديدگاه ما تنها از آنچه براي ما پديدار مي گردد مطلع هستيم و هيچ گاه نمي توانيم به معناي في نفسه و نومن دست يابيم.

در مورد معناي متن چند ديدگاه مطرح است:

1. يک ديدگاه اين است که در دل متن معنايي نيست و اين مخاطب است که به آن معنا مي دهد . اينان الفاظ را گرسنه معاني و نه آبستن آن مي دانند (ديدگاه افراطي).

2. ديدگاه ديگر اين است که الفاظ بر خلاف نظر قبل داراي معنا هستند اما معنا در دسترس ما نيست زيرا ما همواره بر اساس چارچوب هاي ذهني و اندوخته هاي خود با آن مواجه هستيم و فهم ما متناسب با آنها شکل مي گيرد. اندوخته هاي محتوايي ذهن بشر نيز از حوزه هاي مختلفي گرفته شده است. در فهم معناي متن اين اندوخته ها به ميدان آمده و اجازه نمي دهند فهم خالصي از متن داشته باشيم. بنابراين اگر معنا و مرادي نيز در دل آيات و روايات باشد که متکلم آن را اراده کرده باشد،‌ آن معنا در دسترس ما نيست.

طبق اين ديدگاه معاني که از متن فهميده مي شود متفاوت است و همه آنها نيز صحيح مي باشد. اين مطلب يکي از مباني و ادله طرفداران پلوراليسم است. آنان مي گويند حقيقت اولي در اختيار هيچ کسي نيست و همه بر اساس فهم خود آن را مي شناسد، و لذا هيچ کس نمي تواند بگويد آنچه در دست من است درست و آنچه شما مي فهميد اشتباه است. اين مطلب در مورد هرمنوتيک به عنوان کثرت قرائت ها شناخته مي شود.

 

ارزيابي و نقد

در اين باره چند نکته بيان مي شود:

1. اگر معرفت هاي پيشيني که مفسر از هستي شناسي و معرفت شناسي و طبيعت و غيره در ذهن دارد قابل مديريت نبوده و کنترل پذير نباشد و عنان ذهن را در دست داشته و از متفکر کاري بر نمي آيد در اين صورت حق با شما بود اما هرگز اين گونه نيست و آن اندوخته هاي ذهني قابل مديريت و کنترل است. ذهن و عقل اين قدرت را دارد که در فهم معناي متن، معرفت هاي پيشين خود را در پرانتز قرار داده و سپس معناي متن را فهم کند و آن معنا را با اندوخته هاي خود مقايسه کند و احيانا اندوخته هاي ذهني خود را تخطئه کند.

2. طبق آنچه گفته شد نادرستي کلام پيروان مکتب تفکيک نيز روشن مي شود که گفته اند: بايد براي فهم متون ديني ذهن را با اندوخته هاي فلسفه و کلامي و غيره آلوده نکرده و با ذهن خالي به سراغ آن رفت تا فهم درستي و غير مغشوشي داشت. نقد اين کلام اين است که ذهن ساده مطلب خاصي از قرآن نمي فهمد چه رسد به فهم معاني عميق تر قرآن کريم. بنابراين ذهن براي فهم نيازمند معرفت هاي پيشيني و اندوخته هايي است منتها اين گاه با معرفت هاي دم دستي و ساده پر شده است و گاه با معرفت هاي دقيق و عميق. در فهم معاني ذهن ساده و سطحي نه تنها مفيد نيست بلکه مضر است. آنچه درست است اين است که اين اندوخته هاي ذهني بايد مديريت و کنترل شود.

اکنون سوال اين است که چگونه مي توان معرفت هاي پيشين را مديريت کرد؟ علامه طباطبايي درباره اينکه چگونه بايد قرآن کريم را تفسير نمود که شيوه ما «تفسير» باشد نه «تطبيق» مي فرمايد معرفت هاي پيشين ما دو گونه است معرفت هاي پيشيني تصوري و معرفت هاي پيشيني تصديقي. اگر نقش معرفت هاي ما در فهم، نقش تصوري باشد، نه تنها در فهم مضر نبوده و رهزن نيست بلکه مفيد و برکت خيز است اما اگر نقش آنها تصديقي باشد در اين صورت آفت فهم است. اگر ما با معرفت هاي پيشين خود به صورت سوال گونه به سراغ قرآن برويم، شيوه درست را در پيش گرفته ايم و هر چقدر معرفت هاي ما در اين زمينه بيشتر باشد مي توانيم حقايق بيشتري را از قرآن کريم بفهميم. اين نکته را نيز بايد در نظر داشت که قرآن کريم از سوي خداي متعال صادر شده است که در بردارنده همه علوم است و معارف گسترده اي را در کلام خود بيان کرده است.

اما اگر هم سوال و هم جواب را از قبل آماده کنيم و به قرآن به عنوان پيدا کردن شاهد مراجعه کنيم فهم نادرستي خواهيم داشت.

بنابراين در مورد صامت يا ناطق بودن قرآن کريم مي توان گفت که قرآن هم صامت و هم ناطق است. در يک سطح ناطق است و براي مردم قابل فهم است اما فهم عمق و ژرفاي آن تنها از عهده افراد خاصي همچون معصومين بر مي آيد. برخي از معارف قرآن براي ما پنهان است و ما نسبت به آن ها نامحرم هستيم. آن حقايق و ژرفاي تو در توي قرآن براي افرادي همچون اميرالمومنين (ع) روشن است و آنان محرم اين گونه معارف قرآن هستند .

نتيجه اين شد که اين اشکال که گفته اند کاري از قواعد اصولي بر نمي آيد زيرا انسان با ذهن خالي به سراغ قرآن نمي رود بلکه با ذهني پر از اندوخته هاي پيشيني مي رود، و اين اندوخته ها نيز فرد را به همان سمتي که مي خواهند مي کشانند، نادرست است. علت نادرستي آن اين است که فهم در بشر قابل مديريت و کنترل است و قواعد و ضوابط فهم از ادبيات و محاوره براي اين منظور قرار داده شده است . گام اول فرضيه ها، احتمالات و تصورات است که زاييده اندوخته هاي پيشيني است. اينها در فهم بيشتر آيات و روايات موثر و مفيد است. گام دوم تصديقات است که استفاده از آنها در فهم بدون بکارگيري ضوابط فهم نادرست و رهزن است.

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان مي شود .

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo