< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه اخباريون درباره معرفت و نظر در اعتقادات

 

بررسي و نقد ديدگاه اخباريون

سخن در بررسي ديدگاه اخباريون درباره اعتقادات ديني و طريقه دست يابي به آنان بود. ديدگاه ايشان و دلايل آنان در جلسه گذشته بيان شد اکنون به بررسي و نقد اين ديدگاه مي پردازيم.

برداشت اخباريان از روايت فطرت و رواياتي که معرفت را صنع خداوند دانسته است، نه صنع بشر، ناشي از بخشي نگري آنان نسبت به روايات مربوط به معارف ديني و ناديده گرفتن آيات قرآن کريم در اين باره از يک سو، و عدم تفکيک ميان معرفت حضوري و حصولي از سوي ديگر است و اکنون توضيح مطلب:

 

1. معرفت حضوري و حصولي

معرفت و شناخت انسان به خداوند يا حضوري و شهودي است يا مفهومي و حصولي؛ و هر يک از آن دو يا اجمالي است يا تفصيلي. در مورد معرفت حضوري و اجمالي مي توان ديدگاه اخباريان را پذيرفت، يعني مي توان گفت انسان در سرشت و ضمير خود حب به کمال مطلق و نيازمندي و وابستگي خود به حقيقتي برتر را احساس و ادراک مي کند. اين معرفت حضوري و وجداني، بسيط و اجمالي است و تفصيل و تکميل آن از طريق سير و سلوک تقوايي و عرفاني به دست مي آيد. بنابراين، انسان در تحقق معرفت حضوري بسيط و اجمالي، نقشي ندارد، نه نقش فکري و ذهني، و نه نقش عملي و سلوکي.

اما معرفت مفهومي و حصولي که از طريق تفکر عقلي در آيات آفاقي و انفسي به دست مي آيد، ضروري و غير اکتسابي نيست، هر چند بديهي يا قريب به بديهي باشد، زيرا در گرو به کارگيري تفکر عقلي است که فعل اختياري انسان است. اين که آيات و نشانه هاي وجود آفريدگار دانا و توانا و حکيم بسيار است، و همواره در برابر ديدگان انسان قرار دارند، براي حصول چنين معرفتي براي انسان کافي نيست، بلکه منوط به اين است که انسان به آن ها توجه کند و خرد خويش را به کار گيرد تا آيه و نشانه بودن آن ها را بازشناسد. بدين جهت است که قرآن کريم، آيه و نشانه بودن نظام طبيعت را ويژه خردمندان و عقل ورزان مي داند:

الف) ﴿إِنَّ في‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ... لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴾؛[1]

ب) ﴿إِنَّ في‌ خَلْقِ‌ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ﴾[2]

 

معقولات ثانيه فلسفي و حل معماي شناخت

علم حصولي معرفتي است که از راه تفکر و توسط عقل بدست مي آيد. اين معرفت همان تصاوير ذهني است. بنابراين علم حصولي که دو گونه تصوري و تصديقي است حتما با دستگاه ذهني سر و کار دارد. همه قواعد منطق در بحث قضايا و حجج مربوط به علم حصولي است و اساسا منطق با علم حضوري کاري ندارد .

شهيد مطهري مطلب زيبايي دارد. ايشان مي فرمايد: انسان در آغاز خلقت خويش دستگاهي بنام دستگاه ذهن ندارد. او ابتدا از طريق حس با عالم خارج ارتباط پيدا مي کند و به اين طريق کم کم مفاهيمي در ذهن او شکل مي گيرد. بنابراين ذهن به تدريج براي انسان ساخته مي شود. بعد از اين مرحله وي به فکر بر روي آن صور پرداخته و معرفت هاي جديدي را به دست آورد. اين معرفت ها گاه با اندک تفکري بدست مي آيد که آنان را بديهيات گويند و گاه نيازمند دقت و تلاش بيشتر است که آنها را معرفت نظري گويند.

از جمله ويژگي هاي برجسته مرحوم مطهري اين بود که مباحث را به صورت تطبيقي بررسي و بيان مي کردند. ايشان به علوم غربي آشنا بوده است. برخي مي گويند حيف نيست ما بزرگاني امثال ملاصدرا را رها کرده و به سراغ علماي غرب مانند کانت و ديگران برويم. شهيد مطهري اين گونه نمي انديشيد بلکه معتقد بود در کلام انديشمندان غربي نيز سخنان قابل استفاده اي وجود دارد که با مطالعه آثار آنها مي توان قوت ها را گرفته و ضعف ها را رها کرد. برکت بحث تطبيقي آن است که قوت ها و ضعف هاي مباحث را به خوبي روشن مي کند.

شهيد مطهري مي فرمايد: يک بحث و معمايي در غرب توسط هيوم مطرح شد که علامه طباطبايي نيز در ميان ما همين بحث را بيان فرمود اما هيوم و امثال وي نتوانستند آن را حل کنند اما مرحوم علامه و فلاسفه اسلامي آن را حل کردند. هيوم مي گفت: وقتي ما مي توانيم به آنچه در ذهنمان است اعتماد کنيم که مستقيما با عالم خارج ارتباطي پيدا کنيم. آنچه از رواه حواس بدست مي آيد مورد اعتماد ما است اما بعد از آن که مفاهيمي کلي در ذهن شکل مي گيرد، اعتمادي به تطابق آنها با خارج نداريم زيرا آنچه در خارج است تنها جزئيات است، در حالي که اين مفاهيم کلي و غير از خارج است. هيوم بر اساس همين انديشه راه شکاکيت را در پيش گرفت و معتقد شد معرفت هاي غير حسي قابل اعتماد نيست.

شهيد مطهري مي فرمايد اصل اين سخن که اگر ما ارتباط با معلوم پيدا نکنيم نمي توانيم به تطابق آن اطيمنان داشته باشيم درست است. اگر اين ارتباط نباشد همانند آن داستان سعدي است که گفت: فردي در حضور حاکم به وي ناسزا مي گفت. حاکم از وزير سوال کرد که وي چه مي گويد؟ وزير که دانا بود گفت مي گويد: «و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس‌». اگر آنچه در ذهن ما شکل مي گيرد با آنچه در خارج است بي ارتباط باشد، تطابقي نخواهد داشت.

علامه طباطبايي نيز در اين باره مي فرمايد: همه علوم حصولي قبلا حضوري بوده اند. اساسا تا يک ارتباط و اتصال با عالم حاصل نشود، مفهومي گرفته نمي شود. به تعبير ديگر مفاهيم که علم حصولي است برخواسته از وصل با عالم خارج است که حضوري است.[3]

هيوم طبق آنچه گفته بود با اين معما مواجه شد که چگونه مي توان با اين مقدار ذهنيات فکري اندک، کاخ معرفت را بنا کرد؟ دستگاه معرفت بشري نيازمند مصالحي فراتر از حسيات است. اما اکنون چه بايد کرد؟

کانت در حل اين معنا گفت: من در خواب جزم بودم و هيوم مرا بيدار کرد. (کانت گفته بود: دو نفر بر روي من خيلي اثر گذاشته اند: هيوم که مرا از خواب جزم بيدار کرد، و ژان ژاک روسو است که در بحث حکمت عملي روي من اثر گذاشت). کانت براي حل اين مساله گفت: معرفت داراي يک ماده و يک صورت است. ماده معرفت را حس مي دهد اما صورت آن از طريق عقل حاصل مي شود. عقل داراي يک سلسله مفاهيم است که از پيش خود دارد وي آنها که دوازده عدد هستند، معقولات ناميد. وي معتقد بود معرفت پديده اي است که حاصل اين مفاهيم کلي دوازده گانه و مفهوم زمان و مکان و مفاهيمي است که از طريق حس گرفته مي شود.

شهيد مطهري کلام کانت را نقد کرده مي فرمايد: همان سوال و اشکال هيوم دوباره متوجه کانت نيز هست، زيرا وي معتقد شده که يک سلسله مفاهيم پيش ساخته براي عقل وجود دارد، در حالي که اگر چنين باشد چگونه مي توان فهميد که آنچه ما فهميده اي کاشف و حاکي از واقع است. مفاهيم ذهني آن گاه مي تواند کاشف از واقع باشد که پس ساخته باشد نه پيش ساخته، بنابراين اين معما کما کان باقي ماند.

شهيد مطهري مي فرمايد اما حکماي اسلامي اين معما را حل کرده گفته اند: ما دو گونه مفاهيم داريم: مفاهيم حسي و مفاهيم عقلي. مفاهيم عقلي يا همان معقولات نيز خود دو گونه اند: معقولات اولي و معقولات ثانوي، و معقولات ثانوي نيز دو گونه اند: معقولات ثانيه منطقي و معقولات ثانيه فلسفي دارد. همه اين مفاهيم از جهت تصوري به حس باز مي گردند و لذا ما هيچ مفهوم پيش ساخته اي نداريم بلکه همه پس ساخته اند. ارسطو در سخن معروفي مي گويد: «من فقد حسا فقد علما». اما در مورد تصديقات، مفاهيم تصديقي همه عقلي و غير حسي هستند، زيرا حکم و تصديق بما هو هو اساسا حسي نيست. حال اين مفاهيم تصديقي برخي قبل از فکر و برخي بعد از فکر است .

يک سالي در دانشگاه اين مباحث را به گونه اي که براي آنان قابل فهم باشد بيان کردم. بعد از صحبت ها جوانان جمع شده و از اينکه عالمان اسلامي توانسته اند اين مساله را حل کنند احساس غرور مي کردند. شهيد مطهري مي فرمايد مسائلي که قهرمانان غرب نتوانستند حل کنند حکماي اسلامي حل نمودند. ايشان مساله معقولات ثانيه از معجزات فکر بشر مي داند.

بنابراين ما فطريات تصديقي داريم اما تصورات فطري نداريم. مراد از فطري اين نيست که انسان آنها را از قبل دارد بلکه به اين معنا است که براي ذهن روشن است، مثلا همين که مفهوم وجود و عدم را تصور مي کند، حکم امتناع تناقض را به روشني درک و تصديق مي کند. اين تصديقات بديهي در حقيقت ميوه هايي هستند که دستاورد ذهن و نفس و استعداد انسان است.[4]

 

اهميت مطالعه و استفاده از فرصت ها

بايد از فرصت هاي کوتاهي که پيش مي آيد براي مطالعه استفاده کرد. لازم نيست حتما وقت وسيع و ويژه اي را براي مطالعه پيدا کنيم بلکه بايد از فرصت هاي مختلفي که پيش مي آيد نهايت استفاده را کرد و مطالعه نمود. مرحوم صاحب جواهر در تشييع جنازه فرزندشان مشغول نوشتن کتاب بودند. اگر ايشان مي خواستند وقت خاصي را پيدا کند که تابستان و زمستان و ... نباشد بيابند تا اين کتاب را بنويسند هرگز موفق به نوشتن 18 جلد کتاب ارزشمند خويش نمي شدند.

خداي متعال از هر کدام از ما چيزي را خواسته است. ما نبايد به همه مجالس فاتحه برويم و درس را کنار بگذاريم. اين گونه نباشد که همه مستحبات را انجام دهيم اما از واجبات خود باز مانيم. برخي از مستحبات را ديگران انجام مي دهند ما بايد از فرصت ها براي انجام امور لازم استفاده کنيم. تحقيقات و پژوهش ها براي ما فرايض است. پيامبر اکرم (ص) به اميرالمومنين (ع) فرمود: «إذا اشتغل الناس بالنوافل فاشتغل أنت بالفرائض‌»: آن گاه که ديدي مردم مشغول نوافل هستند، تو يا علي (ع) به فرايض و واجبات بپرداز. آن حضرت در نهج البلاغه در کلمات قصار فرمودند: «إِذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا»: اگر ديديد که نوافل به واجبات شما ضرر مي زند آنها را کنار بگذاريد.

 

2. تحصيل معرفت عقلي از ديدگاه قرآن و روايات

آيات و روايات بسياري انسان را به تحصيل معرفت عقلي از طريق تفکر در آيات آفاقي و انفسي بر انگيخته است:

الف) ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في‌ مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‌ء﴾؛[5]

ب) ﴿﴾أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ ﴾؛[6]

ج) ﴿أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ. وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ. وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ. وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَت؛[7]

د) ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‌ طَعامِهِ. أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا. ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا. فَأَنْبَتْنا فيها حَبًّا. وَ عِنَباً وَ قَضْباً. وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً. وَ حَدائِقَ غُلْباً. وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا. مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ﴾؛[8]

هـ) ﴿وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ. وَ في‌ أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُون.[9]

الگوي ما مورچه

اميرالمومنين (ع) در خطبه 185 نهج البلاغه مي فرمايد:

« وَ لَوْ فَكَّرُوا فِي عَظِيمِ الْقُدْرَةِ وَ جَسِيمِ النِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِيقِ وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ وَ لَكِنِ الْقُلُوبُ عَلِيلَةٌ وَ الْأَبْصَارُ مَدْخُولَةٌ أَ فَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى صَغِيرِ مَا خَلَقَ كَيْفَ أَحْكَمَ خَلْقَهُ وَ أَتْقَنَ تَرْكِيبَهُ وَ فَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ سَوَّى لَهُ الْعَظْمَ وَ الْبَشَرَ انْظُرُوا إِلَى النَّمْلَةِ فِي صِغَرِ جُثَّتِهَا وَ لِطَافَةِ هَيْئَتِهَا لَا تَكَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ وَ لَا بِمُسْتَدْرَكِ الْفِكَرِ كَيْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا وَ ضَنَّتْ عَلَى رِزْقِهَا تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَى جُحْرِهَا وَ تُعِدُّهَا فِي مُسْتَقَرِّهَا تَجْمَعُ فِي حَرِّهَا لِبَرْدِهَا … وَ لَوْ ضَرَبْتَ فِي مَذَاهِبِ فِكْرِكَ لِتَبْلُغَ غَايَاتِهِ مَا دَلَّتْكَ الدَّلَالَةُ إِلَّا عَلَى أَنَّ فَاطِرَ النَّمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّحْلَةِ لِدَقِيقِ تَفْصِيلِ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ غَامِضِ اخْتِلَافِ كُلِّ حَيٍّ وَ مَا الْجَلِيلُ وَ اللَّطِيفُ وَ الثَّقِيلُ وَ الْخَفِيفُ وَ الْقَوِيُّ وَ الضَّعِيفُ فِي خَلْقِهِ إِلَّا سَوَاءٌ كَذَلِكَ السَّمَاءُ وَ الْهَوَاءُ وَ الرِّيحُ وَ الْمَاءُ فَانْظُرْ إِلَى الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النَّبَاتِ وَ الشَّجَرِ وَ الْمَاءِ وَ الْحَجَرِ وَ اخْتِلَافِ هَذَا اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ تَفَجُّرِ هَذِهِ الْبِحَارِ وَ كَثْرَةِ هَذِهِ الْجِبَالِ وَ طُولِ هَذِهِ الْقِلَالِ وَ تَفَرُّقِ هَذِهِ اللُّغَاتِ وَ الْأَلْسُنِ الْمُخْتَلِفَاتِ فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْكَرَ الْمُقَدِّرَ وَ جَحَدَ الْمُدَبِّرَ ‌»

حضرت مي فرمايد: مشکل بشريت که خدا را قبول نمي کند اين است که فکرش را به کار نمي گيرد. اگر فکر در خلقت فکر مي کردند در راه راست قرار مي گرفتند. اما دل و قلب ها بيماري پيدا کرده و زنگار گرفته است. اينان لازم نيست به مطالعه پديده هاي عظيم بپردازيد. اگر به همين مورچه که در خانه همگان هست نگاه کنند پي به قدرت و عظمت الهي مي بردند . سپس حضرت مي فرمايد همين مورچه کوچک را ببينيد که از بس کوچک است به چشم نمي آيد اما چگونه پر تلاش بر روي زمين حرکت مي کند . الگوي ما مورچه . انسان ها بايد از او درس تلاش ياد بگيرند . در احوالات تيمور لنگ است که وقتي از وي سوال کردند چگونه موفق شدي گفت از مورچه ياد گرفتم. در خرابه اي ديدم مورچه اي بارها از ديوار بالا مي رود و مي افتد اما بالاخره به بالا رفت.

بعد حضرت مي فرمايد اگر با دقت و عمق بنگري و فکرت را خوب بکار گيري مي فهمي که مورچه و درخت خرما از جهت آيه بودن تو را به خداوند مي رساند. همه چيز در دستگاه الهي مهم است کوچک و بزرگ ندارد . بعد حضرت مي فرمايد واي بر کسي که خداوند را انکار کند . کسي که تفکر کند به اين معارف نمي رسد .

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان مي شود .

 


[3] ر.ک: اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقاله پیدایش کثرت در ادراکات.
[4] ر.ک: مساله شناخت، شهید مطهری.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo