< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث وجوب نظر و فکر در معرفت

دليل چهارم نادرستي تقليد در اعتقادات

سخن در بررسي ادله عقلي بر نادرستي تقليد در اعتقادات ديني بود. چند دليل در اين باره بيان شد، اکنون به بيان دليل ديگري از مرحوم سيد مرتضي مي پردازيم. ايشان مي فرمايد: اگر تقليد در اعتقادات ديني جايز باشد، اظهار معجزات به دست پيامبران الهي براي اثبات حقانيت شان لغو خواهد بود زيرا مخالفان آنان مي تواند به تقليد استناد کرده و بگويند اين راه براي ما وجود دارد و ديگر لزومي ندارد نظر در معجزه کنيم. عبارت ايشان چنين است: «و لو لا فساد التقليد لكان اظهار المعجزات‌ على أيدي الأنبياء عليهم السّلام في حكم العبث».[1]

اين دليل نسبت به ادله قبلي روشن تر است منتهي دليلي درون ديني است اما ادله ديگر بيرون مذهبي بود .

نکته:

معجزه انبياء امري عمومي است همان گونه که دعوي نبوت آنها براي عموم است. اما فهم معجزات گاه عمومي است مانند سخن گفتن سنگ ريزه در دست پيامبر خدا (ص) و گاه فهم دقيق تر و کامل تر آن براي عده اي است مانند تبديل شدن عصاي حضرت موسي (ع) به اژدها در مقابل سحر ساحران. البته در اينجا نيز اصل معجزه را همه مي فهمند اما فهم ظرافت هاي آن براي متخصصين آن فن است .

 

قرآن کريم و آيات نفي کننده تقليد

قران کريم در برخي از آيات خويش مساله تقليد کافران و مشرکان از آباء و اجدادشان را بيان فرموده و به شدت مذمت نموده است. آيا اين آيات مي تواند دليلي بر بحث ما يعني عدم جواز تقليد در اعتقادات باشد يا نه؟ آياتي که اين مساله را بيان کرده اند از اين قرار است:

1. سوره بقره، آيه 170 ﴿وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ‌ نَتَّبِعُ‌ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ﴾: و هنگامى كه به آنان [ كه مشرك و كافرند ] گويند : از آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد ، مى‌گويند : نه ، بلكه از آيينى كه پدرانمان را بر آن يافتيم ، پيروى مى‌كنيم . آيا اگر چه پدرانشان چيزى نمى‌فهميدند و راه [ حق را به سبب كوردلى ] نمى‌يافتند [ باز هم كوركورانه از آنان پيروى خواهند كرد ؟ ! ]

2. سوره مائده، آيه 104 ﴿وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‌ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون: و هنگامى كه به آنان گويند : به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر آييد ، گويند : آيينى كه پدرانمان را بر آن يافته‌ايم ما را بس است . آيا هر چند پدرانشان چيزى نمى‌دانستند و هدايت نيافته باشند [ باز هم اين تقليد جاهلانه و ناروا را بر خود مى‌پسندند ؟ ! ]

3. سوره زخرف، آيه 23 ﴿وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في‌ قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‌ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‌ آثارِهِمْ مُقْتَدُون﴾: [ پيروى كوركورانه و جاهلانه مخصوص اينان نيست ] به همين گونه پيش از تو در هيچ شهرى بيم‌دهنده‌اى نفرستاديم ، مگر آنكه سران خوشگذران و مغرورش گفتند : ما پدرانمان را بر آيينى يافتيم و ما هم حتماً به آثارشان اقتدا مى‌كنيم .

آيت الله خوئي در کتاب «التنقيه»[2] ، آيه 23 سوره زخرف را شاهد بر بطلان تقليد دانسته که قدر متيقن آن بطلان تقليد در مبحث اعتقادات است.

مرحوم طبرسي نيز در ذيل آيه 104 سوره مائده مي گويد: «و في هذه الايه دلاله علي فساد التقليد و انه لا يجوز العمل في امور الذي الا حجه»[3] .

با دقت و بررسي اين آيات به دست مي آيد که استدلال به آنها بر عدم جواز تقليد خالي از اشکال نيست. آنچه اين آيات بيان مي کند مذمت تقليد جاهلانه است. در واقع مساله سه صورت و فرض دارد:

الف) تقليد از کسي که مي دانيم کلام او حق است. اين گونه قطعا حق است و در حقيقت تقليد نيست.

ب) تقليد از کسي که مي دانيم جاهل و بر باطل است. اين گونه تقليد نيز قطعا باطل است.

ج) گونه سوم که محل بحث است آن است که مي دانيم آن فرد متخصص و عالم است اما يقين نداريم سخن او مطابق با واقع است.

قرآن کريم در اين آيات گونه دوم را بيان کرده و مذمت مي کند و وجه آن را مساله جهالت و عدم تعقل آباء دانسته است: ﴿ أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً ﴾ و ﴿ أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾.

مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد: « و مفاده‌ أن العقل- لو كان هناك عقل- لا يبيح للإنسان الرجوع إلى من لا علم عنده و لا اهتداء فهذه سنة الحياة لا تبيح سلوك طريق لا تؤمن مخاطره، و لا يعلم وصفه لا بالاستقلال و لا باتباع من له به خبرة»[4] : و مفادش اين است كه عقل- اگر عقلى باشد- تجويز نمى‌كند كه انسان به كسى كه از علم بهره‌اى ندارد مراجعه نموده و هدايت و راهنمايى او را كه گمراهى است مثل خود بپذيرد، اين در حقيقت پيمودن راه خطردار است، و سنت حيات اجازه نمى‌دهد انسان طريقه‌اى را سلوك كند كه در آن ايمنى از خطر نيست، و وضع آن نه براى خودش و نه براى راهنمايش روشن نيست.

پس به نظر مي رسد ديدگاه صحيح در مورد اين آيات اين است که موضوع آنها بحث تقليد کورکورانه و تقيد از جاهل است زيرا قرآن مي فرمايد اينان اگر علم هم نمي داشتند باز دست از تقليد خود برنمي داشتند. بنابراين اين آيه دلالتي بر بطلان تقليد مصطلح که رجوع جاهل به عالم است ندارد. در مورد آيه زخرف نيز هر چند در خود آيه اين مطلب نيامده است اما در آيه بعد مطلبي بيان شده که گوياي همين مطلب است . در آيه بعد آمده است: ﴿قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى‌ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُون‌﴾[5] : [بيم دهنده‌] گفت : آيا هر چند من آيينى هدايت كننده‌تر از آيينى كه پدرانتان را بر آن يافته‌ايد برايتان بياورم ؟ گفتند : ما به آيينى كه همه شما را به آن فرستاده‌اند كافريم !

جمع بندي اين آيات شريفه اين مي شود که اين آيات دلالت بر بطلان تقليد در اعتقادات و بحث ما ندارد. حداقل اينکه بايد گفت کلام از اين جهت اجمال دارد و لذا ظهور آيه منعقد نمي شود تا بتوان بر اساس آن استدلال کرد. توضيح اينکه گاه قرينه در کلام به صورت متصله ذکر مي شود و گاه منفصله است. اگر قرينه متصله نباشد و کلام مطلق باشد و در جايي چيزي بيابيم که احتمال قرينه را داشته باشد، اين مساله ظهور کلام را مخدوش نمي کند. اما اگر چيزي که احتمال قرينه بودن دارد متصله باشد در اين صورت اين کلام مانع از انعقاد ظهور کلام مي شود، در نتيجه باز استدلال به ظهور آيه تمام نخواهد بود.

سخني از مرحوم علامه در روش در تفسير

علامه طباطبايي در توضيح تفسير به راي در قرآن کريم در ج 3 الميزان، ذيل تفسير آيه 7 سوره مباره مائده مي فرمايد: تفسير به راي اين نيست که راي مفسر خلاف واقع باشد بلکه اين مساله ناظر به روش و طريقي است که مفسر براي تفسير قرآن بکار برده است. اگر روش او روش درست و مورد امضاي شارع باشد ديگر فرقي نمي کند به واقع برسد يا نرسد، تفسير او پذيرفته مي شود و ديگر مصداق تفسير به راي نخواهد بود. از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «من تكلم في القرآن برأيه فأصاب فقد أخطأ ». اما اگر طريقي که براي تفسير برگزيده نادرست و غير مرضي شارع باشد در اين صورت تفسير او تفسير به راي و مردود است، هر چند احيانا به واقع هم دست يابد. از پيامبر اکرم (ص) روايت شده است که فرمود: « من فسر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار». از امام صادق (ع) نيز نقل شده که فرمود: « من فسر القرآن برأيه إن أصاب لم يؤجر- و إن أخطأ فهو أبعد من السماء».[6]

اين مانند کسي است که با قياس و استحسان در فقه وارد شده و فتوا و حکم مي دهد. فتواي او در اينجا حرام است هر چند اتفاقا واقع را نيز گفته باشد، اما اگر از روي اجتهاد صحيح و مورد امضاي شارع وارد ميدان فتوا شده باشد هر چند حکم او به خطا رفته باشد اما از او پذيرفته مي شود.

سخني از سروش و نقد آن

آقاي سروش در کتاب «قبض و بسط تئوريک شريعت» ادعا کرده بود معرفت هاي ديني از معرفت هاي برون ديني تغذيه مي شود و چون معرفت بيروني دائما متغير است، معرفت هاي ديني نيز دائما متغير خواهد بود. وي در گام بعدي گفته اساسا وحي نيز امري متغير و بشري است، و در گام ديگر گفته اصلا وحي چيزي جز رويا نيست و واقعيتي وراء آن ندارد. وي در جايي ديگري گفته است: نه فقه جعفري و نه فقه حنفي تمامش حق و تمامش باطل نيست، بلکه هر کدام في الجمله بهره اي از حق دارند.

نقد اين سخن روشن است، زيرا سخن در جزئيات فتاوا و فروعات فقه جعفري و فقه حنفي نيست، بلکه سخن در شالوده هاي فقهي است. فقه جعفري بر پايه و روش درست بنا شده است اما فقه حنفي بر پايه روش قياس و مانند آن قرار دارد . بنابراين هر چند درست است که در هر دو فقه هم ثواب و هم خطا ديده مي شود اما آنچه مهم است روش و طريق در مباحث فقهي است

 

مرحوم علامه در «الميزان»[7] يک بحث علمي و اخلاقي در باره شاخص و معيار تقليد مذموم و ممدوح بيان کرده اند که انشاء الله در جلسه آينده بيان مي شود .


[1] الذخیره، سید مرتضی، ج1، ص165.
[2] التنقیه، آیت الله خوئی، ج1، ص411.
[3] مجمع البیان، مرحوم طبرسی، ج3، ص253.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo