< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

97/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث وجوب نظر و فکر در معرفت

ديدگاه علامه حلي درباره بديهيات

در جلسه قبل مطلبي درباره نظر مرحوم علامه حلي در باب بديهيات مطرح شد. يکي از دوستان فرمودند مرحوم علامه تنها اوليات را بديهي مي داند و مابقي اقسامي که در منطق تحت عنوان يقينيات آمده را بديهي نمي داند.

ظاهر عبارت مرحوم علامه همين مطلب را مي رساند. در متن «تجريد» چنين آمده است. علم به ضروري و کسبي تقسيم مي شود. تصديق ضروري آن است که هيچ واسطه اي غير از تصور اطراف قضيه در تصديق آن دخالت ندارد. اما اگر صرف تصور کافي نباشد آن را قضيه نظري يا کسبي گويند . مثلا وقتي گفته مي شود «النار حاره»، براي تصديق اين قضيه بايد حس به کار گرفته شود. يا در مورد وجدانيات، صرف تصور کافي نيست بلکه بايد آن قضيه در درون نيز شهود شود. اما مرحوم علامه در جاي ديگر قضاياي ضروري را به شش قسم تقسيم کرده است: اوليات، مشاهدات به حس ظاهر و باطن (مشاهدات و وجدانيات)، فطريات، تجربيات، حدسيات و متواترات. در مجموع بايد گفت که در کلام ايشان دو تعبير براي بديهي آمده است: کاربرد خاص که مراد از آن اوليات است و کاربرد عام که شش قسم است. در کاربرد عام معناي ضروري اين است که قضيه به گونه اي باشد که تصديق آن نيازمند تامل نباشد خواه واسطه بخورد يا نخورد.

 

ديدگاه علامه طباطبايي در وجوب معرفت الله

همان طور که گفته شد مرحوم علامه طباطبايي در مقاله چهاردهم کتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» استدلال بر وجوب معرفت و نظر در خداشناسي را اينگونه بيان فرمودند: وقتي شنونده اي درباره خداي جهان سخني مي شنود سه سوال به ذهنش مي آيد: 1. آيا جهان خالقي دارد يا نه؛ 2. آيا به لحاظ عقل نظري رواست که فکر کنيم؟ آيا معرفت و فکر در اين باره امکان دارد؟ 3. فايده اين بحث چيست؟

ايشان سپس فرمودند: اگر به واقعيت تاريخي بنگريم مي بينيم که بشر هيچ گاه نسبت به آينده جهان بي تفاوت نبوده است. تحقيقات باستان شناسي نيز همين مساله را نشان مي دهد. حال اگر اعتقاد به خداوند امري فطري نباشد بايد به دنبال عامل آن گشت. اينکه آيا عامل آن ترس بوده يا مسائل اقتصادي و يا غيره. چيزي که منشا فطري دارد ديگر ما را بي نياز مي کند که به دنبال علل ثانوي آن بگرديم. شهيد مطهري در توضيح و شرح اين کلام مي فرمايد: انسان ذاتا علت جو است. او از کودکي جستجو گر بوده و به دنبال علت ها مي گشته است. قطعا براي او اين سوال مطرح بوده که عالم خلقت با اين همه عظمت چه علتي داشته است. امروزه روانشناسان جديد بالاتفاق معتقد هستند که در انسان چند احساس اساسي و رواني وجود دارد که يکي از آنها حس حقيقت جويي يا کنجکاوي و ديگري حس قدسي است .

دوم ديگري که مورد توجه انسان بوده پديده نظم است. انسان به ويژه وقتي با چيز منظمي مواجه مي شود به دنبال علت آن مي گردد. او عالم را داراي نظم مي بيند و لذا به دنبال علت آن مي گردد. (شرور در عالم نيز خلاف نظم نيستند بلکه خود داراي نظم هستند. مثلا ميکروب ها نيز که گياهان و موجودات را از بين مي برد خود بر اساس نظمي کار مي کنند.

نکته:

استدلال متکلمين مبني بر وجوب معرفت و نظر بر اساس مساله وجوب دفع و رفع ضرر محتمل، استدلالي خوب است منها مربوط به جمع است اما دليل علامه طباطبايي هم شامل فرد و هم جمع مي شود.

 

بررسي ديدگاه تقليد گرايانه

در مقابل اين ديدگاه مشهور و اکثريت که معتقد است انسان در مسائل اعتقادي بايد تفکر کند و علم حاصل از دليل داشته باشد (حال دليل ساده نيز کافي است )، دو نظريه وجود دارد: برخي که قائلين کمي دارد مدافعان تقليد هستند و مي گويند اعتقاد اجتهادي لازم نيست و بعضا مضر است زيرا راه نظري پيامدهاي بدي را به همراه دارد . صاحب کتاب «حقايق الايمان» (منسوب به شهيد ثاني (متوفي 965) در اين باره مي فرمايد: «اعلم أن العلماء أطبقوا على وجوب معرفة اللّه تعالى بالنظر، و أنها لا تحصل بالتقليد الا من شذ منهم، كعبد اللّه بن الحسن العنبرى و الحشوية و التعليمية، حيث ذهبوا الى جواز التقليد في العقائد الاصولية، كوجود الصانع و ما يجب له و يمتنع، و النبوة، و العدل و غيرها، بل ذهب بعضهم الى وجوبه.»[1] .

حشويه گروهي از اهل سنت هستند که ظاهر گرا بوده و دو ويژگي دارند: يکي اينکه روايات را بدون دغدغه سند، نقل و اخذ مي کردند، و دوم اخذ به ظاهر حديث بدون تامل است (افراط گرا در نقل و ظاهر روايت). تعليميه نيز لقب اسماعيليه است. آنان بدان جهت به اين نام مي خوانند که معتقد هستند معارف تنها به تعليم امام صورت مي گيرد.

 

چيستي تقليد و اقسام آن

در علم فروع دين تقليد را چند گونه تعريف کرده اند: التزام مکلف به عمل مطابق فتواي مجتهد. تقليد طبق اين ديدگاه امري دروني است. برخي ديگر گفته اند تقليد عمل به فتواي مجتهد است و تا کسي عمل نکند مقلد نيست. در بحث ما که از مقوله عمل نيست بلکه عقيده است تقليد به اين معنا است که انسان راي ديگري را بپذيرد و بر اساس نظر او معتقد شود بدون اينکه از دليل آن بپرسد. مثلا همين که گفت پيامبر معصوم است، آن را بپذيرد همانند پذيرش نظر دکتر در طبابت.

اين تقليد دو گونه است: گاه براي مقلد علم حاصل مي شود مانند اينکه آن فرد را متخصص فن مي داند و لذا ديگر شکي در صحت آن ندارد، و گاه علم ندارد بلکه در حد شک و ظن است. اينکه علماي شيعه بالاجماع و برخي علماي مذاهب ديگر تقليد در اعتقادات را جايز نمي دانند مرادشان تقليد گونه دوم يعني تقليدي است که مفيد علم نباشد. اما اگر تقليدي مفيد علم باشد مساله اختلافي است. برخي قائل هستند که چنين تقليدي در اعتقادات اشکالي ندارد زيرا آنچه آمده است اين است که ما علم داشته باشيم نه دليل. حال علم از طريق نظر حاصل شده باشد يا از فرد مورد اعتمادي به دست آمده باشد .

مرحوم شيخ اعظم انصاري در کتاب «رسائل» بعد از نقل اقوال در اين رابطه مي فرمايد: «الاقوي کفايه الجزم الحاصل من التقليد لعدم دليل علي الاعتبار ظاهر علي المعرفه و التصديق و الاعتقاد و تقييدها بطريق خاص لادليل عليه»[2] .آنچه در ادله آمده اين است که مکلف علم داشته باشد. ايشان سپس مي فرمايد: انصاف مطلب اين است که گاه آنقدر در مسائل اعتقادي شبهات مطرح مي شود که کساني که اهل نظر هستند نيز به جزم نمي رسند چه رسد به عموم مردم که وارد اين وادي نيستند . آنچه براي عموم مردم بهتر است اين است که در اعتقادات بر اساس علم دست به تقليد بزند .

نکته

بر کلام شيخ انصاري نکته اي قابل توجه است. ايشان کلام مرحوم علامه حلي در باب حادي عشر را نقل مي کند که مي گويد: بر هر فردي واجب است که اعتقادات را بر اساس دليل به دست آورد. ايشان اين کلام را داراي اشکال مي داند که چنين چيزي بر عموم ممکن نيست . اما همان طور که قبلا نيز بيان شد مراد مرحوم علامه، شالوده هاي اعتقادي است و اين مقدار از راه براي همه باز است.

کتاب «صراط النجاه» از مرحوم خويي در باره يک سوال و جواب اين گونه آمده است:

« سؤال 18: مؤمن يعتقد كل الاعتقادات الأصولية و الفروعية، و صفات الكمال و الجمال، و لكن هذا الاعتقاد نشأ عن تقليد لا عن علم و دراية، فهل يكفي هذا في إيمانه و يكون مثابا مقبول العمل، أم لا؟ فإن أكثر الناس هم هكذا؟

الخوئي: إذا كان معتقدا جازما بكل ما يلزم الاعتقاد به، أجزأه و لو كان بالتقليد.».[3]

مرحوم تبريزي نيز در کتاب «الانوار الالهيه في المسائل الکلاميه» در اين باره مي فرمايد: «ليس معني عدم التقليد هو الاخذ بکل ما وصل اليه نظرکم ، بل لابد من الاعتقاد و اليقين من مدرک صحيح و لو کان اجماليا، کما لو علم بانّ الفقها الامتبحرين کلهم متفقون علي أن الامر الفلاني من العقائديات ، و انه لو لم يکن حقا لما کانوا متفقين علي ذلک، فهذا يحقق دليلا اجماليا علي صحه الاعتقاد بذلک المعتقد و الله العالم».[4]

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده دنبال مي شود .

 


[1] حقایق الایمان، شهید ثانی، ص59.
[2] رسائل، شیخ انصاری، ص574.
[3] صراط الحیاه، مرحوم آیت الله خویی، ج2، ص15.
[4] الانوار اللهیه، آیت الله تبریزی، ص76.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo