< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسی علم کلام

 

کارکرد و نقش عقل در اعتقادات دينی

در اين باره چند کارکرد عقل بيان شد که اولين آن ها کارکرد اثباتی و تاسيسی بود. اين کارکرد مربوط به اعتقاداتی است که پايه و اساس وحی و تعاليم وحيانی به شمار می رود. هر چند محدوده اين کارکرد کم است اما چون اساس و شالوده است بسيار با اهميت است.

کارکرد دوم، کارکرد اثباتی و تاييدی است که مربوط به اعتقاداتی است که می توان آنها را از طريق نقل اثبات کرد. کارکرد سوم، کارکرد استنباطی و اجتهادی است. برای اين کارکرد مثال های بيان شد از جمله استنباط مساله وحدت حقه از قرآن کريم بود. نمونه ديگر مساله حقيقت و ملاک عصمت است که مرحوم علامه طباطبايی در تفسير آيه 113 سوره نساء اين مساله را بيان کرده است.[1] قرآن در اين آيه می فرمايد: ﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَی‌ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً﴾: و اگر فضل خدا و رحمت او بر تو نبود، طايفه‌اى از ايشان آهنگِ آن داشتند كه تو را از راه به در كنند، و[لى‌] جز خودشان [كسى‌] را گمراه نمى‌سازند، و هيچ گونه زيانى به تو نمى‌رسانند. و خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى‌دانستى به تو آموخت، و تفضّل خدا بر تو همواره بزرگ بود. مرحوم علامه اثبات می کند که علم ويژه ای که در آيه بيان شده دلالت بر عصمت آنان دارد.

کارکرد چهارم کارکرد تبيينی است، به اين صورت که اعتقادی به صورت روشن در نقل وحيانی بيان شده اما تبيين و توضيح داده نشده است. در اينجا عقل بر اساس يک سری مقدمات و مبانی، مساله را تبيين می کند. نمونه اين کارکرد تبيين علم الهی قبل از ايجاد است. هم قرآن کريم درباره علم گسترده الهی سخن گفته و هم در روايت سخن از علم الهی قبل و بعد از ايجاد و عدم تفاوت آنها آمده است. در روايتی از منصور بن حازم از امام صادق (ع) آمده است : «قُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَ لَيْسَ كَانَ فِی عِلْمِ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ بَلَى قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‌»[2] : بآن حضرت عرض كردم كه مرا خبر ده كه آنچه بوده و آنچه خواهد بود تا روز قيامت آيا چنان نيست كه در علم خدا بوده باشد راوى ميگويد كه حضرت فرمود بلى پيش از آنكه آسمانها و زمين را بيافريند.

در روايت ديگری آمده راوی سوال می کند: «هَلْ يَكُونُ الْيَوْمَ شَی‌ءٌ لَمْ يَكُنْ فِی عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»: آيا امروز چيزى ميباشد كه در علم خداى عز و جل نبوده باشد. امام می فرمايد: «لَا بَلْ كَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ‌ يُنْشِئَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ‌»[3] : نه بلكه در علم آن جناب بوده پيش از آنكه آسمانها و زمين را ايجاد كند.

 

روايت ديگر از عبدالله مسکان است که می گويد: سوال کردم از امام که آيا خداوند قبل از آنکه مکان را بيافريند از آن آگاه بود، يا هنگام خلق آن و پس از آن از آن آگاه شد؟ حضرت فرمود: «تَعَالَى اللَّهُ بَلْ لَمْ يَزَلْ عَالِماً بِالْمَكَانِ قَبْلَ تَكْوِينِهِ كَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ مَا كَوَّنَهُ وَ كَذَلِكَ عِلْمُهُ بِجَمِيعِ الْأَشْيَاءِ كَعِلْمِهِ بِالْمَكَان‌»[4] : خدا از اين برتر است بلكه پيوسته عالم بمكان بوده پيش از هستى و داده دادنش چون علمش بآن بعد از آنكه آن را هستى داده و همچنين علمش بهمه چيزها چون علم او است بمكان.

 

تبيين عقل از علم الهی به موجودات قبل از خلقت

تا اينجا روشن شد که مساله علم تفصيلی الهی به موجودات قبل از بعد از ايجاد آنها در قرآن و روايات آمده است و ما نيز اعتقاد داريم که علم الهی کامل است و تغيير و تحولی در آن رخ نمی دهد، اما اين مساله چگونه است؟ در اين باره چند تفسير از فلاسفه و متکلمين بيان شده است که به آنها اشاره می شود:

1. ابن سينا و پيروان ايشان و غالب متکلمين گفته اند: خدای متعال در مقام ذات و قبل از خلقت اشياء به آنها علم تفصيلی دارد و اين امر از طريق صور ارتسامی صورت می گيرد. الگوی که آنان برای تبيين علم الهی بيان کرده اند همانند الگويی است که انسان وقتی می خواهد چيزی را بسازد، مصنوع خود را ابتدا در ذهن ترسيم می کند. اين صور عارض بر نفس بوده و جايگاه آنها در ذهن است. آن فرد بعد از اين تصويرسازی، همين الگو را پياده می کند. (البته مراد ما در اين مثال علم کسی است که کامل و تمام عيار است و تمام جزئيات مصنوع را در نظر گرفته است). حال بهترين نمونه انسانی را به خداوند نسبت می دهند و می گويند: خدای متعال از طريق صور، ابتدا مخلوقات خلق شده را در نظر می گيرد و سپس همان ها را ايجاد می کند.

در نقد اين ديدگاه گفته شده هر چند اين ديدگاه در اثبات علم تفصيلی الهی سخن درستی گفته است، اما اين نوع علم با کمال الهی از جمله عينيت صفت ذاتی با ذات ايشان نمی سازد. وجود صور ارتسامی نمايان گر کثرت و نشان دهنده آن است که ديگر خود ذات دارنده آنها به نحو بساطت نيست. مرحوم خواجه در شرح اشارات با اينکه بنا را بر عدم نقد گذاشته است اما در اينجا چند نقد بر ابن سينا وارد دانسته است.

اگر بخوايم اين ديدگاه را به روايات نيز عرضه کنيم پذيرفته شده نيست، زيرا در روايات متعددی آمده است که خدای متعال واحد و احدی المعنا است يعنی نه مثل و مانندی دارد و نه در او هيچ گونه کثرتی وجود دارد. از جمله امام در وصف خدای متعال فرمود: «وَ لَا اخْتِلَافُ صِفَةٍ فَيَتَنَاهَى‌».[5] يا وقتی از اميرالمومنين (ع) سوال شد: «أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ»؟ حضرت فرمود: «إِنَّ الْقَوْلَ فِی أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا يَجُوزَانِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ يَثْبُتَانِ فِيه» واحد بودن چهار معنا دارد که دو معنا درباره خداوند، نادرست و دو معنا درست است. واحد عددی و واحد مفهومی (واحد نوعی يعنی گفته شود او يکی از نوع است) در مورد خداوند صحيح نيست. اما واحد به اين معنا که مثل و مانند ندارد (واحديت)، و اينکه در ذات او کثرتی نيست و جزء ندارد (احديت)، در مورد او صحيح است.

نکته: ماهيت داشتن به معنای داشتن حد است، و نسبت به محدويت های وجودی که موجود دارد، ماهيت از آن انتزاع می شود. در مورد خدای متعال که وجود صرف و در مرتبه شدت وجود و نامتناهی است ديگر حدی معنا ندارد تا ماهيت از آن انتزاع شود. بلکه همان طور که علامه طباطبايی فرموده است خدای متعال ماهيت ندارد و ماهيت او همان هستی اوست.

2. تفسير ديگر را شيخ اشراق بيان کرده و گفته است: علم الهی حضوری است نه حصولی، يعنی خود واقعيت اشيا در نزد ايشان حاضر است و ديگر نيازی نيست خداوند اشياء را از طريق صور آنها بداند. اساسا ملاک علم، حضور است و واقعيت های عالم همه به وجود عينی نزد خداوند حاضر هستند، همانند صور ذهنی ما که بنفس وجودات ذهنيه نزد ذهن ما حاضر هستند. ما اشياء خارجی را توسط صور ذهنی در می يابيم، اما خود صور را حضورا درک می کنيم. شيخ اشراق می گويد: «صفحات الاعيان عند اللّه كصفحات الاذهان عندنا». به عقيده وی علم الهی در هر حالی حضورری است، چه قبل از خلقت و چه بعد از آن، منتها علم الهی به اشيا بعد از خلقت تفصيلی و قبل از خلقت اجمالی است. وجه آن اين است که ذات اقدس الهی علت ايجادی همه چيز است؛ از آن سو وجود معلول به نحو اکمل در علت وجود دارد، و لذا علم به علت علم به معلوم نيز هست. اين علم اجمالی حضوری است که بعد از خلقت اشيا، علم حضوری تفصيلی می شود .

مرحوم صدرالمتالهين می فرمايد: علم اجمالی در اينجا به معنای علم مبهم و کم رنگ نيست بلکه اجمال در فلسفه به معنای بساطت است. ايشان می فرمايد: تا اينجا که شيخ اشراق فرمود علم الهی قبل از ايجاد نيز حضوری است، با ايشان همراه هستم اما می گوييم علم الهی قبل از خلقت اشياء، علم اجمالی در عين کشف تفصيلی است. و لذا آنچه بعدا در اثر خلقت اشيا در عالم تغيير می کند معلوم است نه علم. برای تقريب به ذهن اين مثال بيان می شود: حضرت اميرالمومنين (ع) که باب مدينه علم پيامبر اکرم (ص) بودند، قدر مسلم به احکام و معارف دين علم کامل داشتند. علم ايشان به نحو بساطت بود، به اين معنا که ملکه ای در جان ايشان بود که هر سوالی از ايشان می شد پاسخ می دادند. اين سوال ها تغييری در علم ايشان ايجاد نمی کرد بلکه به هر مقداری که ايشان علوم را بيان می فرمود، آن علوم کثرت پيدا می کردند.

از آنجا که خاصيت علم بما هو هو کشف و روشن گری است، تعبير علم اجمالی الهی در عين کشف تفصيلی، تفاوتی با علم تفصيلی ندارد. از سوی ديگر اين علم به جهت اين خاصيت و وحدتی که دارد از علم تفصيلی که دارای کثرت است نيز برتر است. «نام احمد نام جمله انبيا است چون که صد آمد نود هم پيش ما است». پيامبر اکرم (ص) به تنهايی و به وحدته، همه کمالات انبيای الهی را در وجود خويش داشتند، و همين ويژگی نشان از برتر بودن ايشان نسبت به سايرين را دارد.

بيانی که مرحوم ملا صدار در اينجا آورده اند، کلامی است بسيار بلند و بهترين وجهی است که درباره علم الهی بيان شده است و شايد بتوان گفت که ديگر بهتر از آن قابل ارائه نيست. ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo