< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/11/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسی علم کلام

 

در جلسه گذشته مزايا و کاستی های سه روش عقلی، نقلی و شهودی مورد بررسی قرار گرفت و نتيجه اين شد که هيچ کدام از اين سه روش به تنهايی کامل نبوده و نمی تواند همه نيازهای عموم مکلفين را برآورده می کند اما با هم بودن اين روش ها خصوصا روش عقلی و نقلی اين امر را محقق می کند. در ميان اين سه روش، روش عقلی و نقلی کاربرد بيشتری داشته و در قرآن کريم برجسته تر بيان شده است: ﴿وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فی‌ أَصْحابِ السَّعيرِ﴾.[1] در ادامه به بررسی کارکرد و نقش هر کدام از اين روش ها در اعتقادات دينی می پردازيم.

کارکرد عقل در اعتقادات دينی

1. کارکرد اثباتی تاسيسی؛ اين کارکرد مربوط به اعتقاداتی است که ما قبل از وحی مطرح می شود که عبارتند از: اعتقاد به وجود خدای متعال، اعتقاد به علم، قدرت و حکمت الهی. تا اين چهار عقيده اثبات نشود نوبت به بهره گيری از وحی و نقل نمی رسد. و اگر عقل نباشد هيچ راهی برای اثبات اين مسائل وجود ندارد.

2. کارکرد اثباتی تاييدی؛ اين کارکرد مربوط به اعتقاداتی است که از راه نقل وحيانی می توان آنها را اثبات کرد مانند مساله توحيد، که اثبات نبوت متوقف بر آن نيست، و يا اصل معاد. بعد از اثبات نبوت توسط عقل همين که نبی بگويد معاد وجود دارد، در اثبات آن کافی است. حال در اينجا اگر عقل نيز بتواند وارد شده و حکم دهد، تاييد حکم شرع خواهد بود. به طور کلی هر جا مساله اين گونه باشد که هم از راه وحی و هم راه عقل بتوان آن را اثبات کرد، نقش عقل در آن جا نقش تاييدی است. مساله عصمت و امامت نيز از همين قبيل است .

3. کارکرد استنباطی؛ عقل در اينجا ديگر نقش مفتاحی ندارد بلکه مصباح و ابزار است. در اين کارکرد عقل همانند چراغی می ماند که به عالم کمک کرده تا از متون وحيانی، معارفی را استتناط و استخراج کند. در اين باره چند نمونه بيان می شود .

الف)‌ سوال: آيا قرآن کريم درباره توحيد، وحدت عددی را بيان کرده يا وحدت حقه را؟ وحدت عددی آن است که هر چند در خارج آن شی واحد است اما فرض دوم يا سوم برای آن ممکن است و اين امر آن را خدشه دار نمی کند، مثلا زيد واحد من الانسان. اما وجود بکر و عمرو نيز ممکن است. خورشيد نيز همين گونه است:

شمس در خارج اگر چه هست فرد می توان هم مثل او را فرض کرد

اما وحدت حقه آن است که عقلا نمی توان برای آن ثانی فرض کرد. واحدی که از نظر وجود و کمالات بی نهايت باشد ديگر برای آن ثانی متصور نيست. او موجودی است که محدود به هيچ حدی نمی باشد. چنين موجودی ديگر جا برای چيز ديگری نمی گذارد، زيرا بودن غير به معنای محدود بودن آن است و اين بر خلاف فرض است.

حاجی سبزواری در اين باره می گويد:

«و ما له تكثّر قد حصلا ففيه ما سواه قد تخلّلا

إنّ الوجود ما له من ثان ليس قرى وراء عبّادان»[2]

وجود خدای متعال صرف و خالص است و «صرف الشی لايتثنی و لايتکرر»

اين نکته يعنی وحدت حقه الهی به صراحت در قرآن کريم نيامده است اما با تأمل در آن استنباط می شود. اين امر نيازمند آن است که انسان برجسته و مجتهدی همچون علامه طباطبايی وارد ميدان شده و آن را از آيات قرآنی استخراج کند[3] ، کما اينکه مرحوم شيخ انصاری از چند روايت، فروعات متعددی را در باب مکاسب استنباط کرده است.

مرحوم علامه از سه دسته آيات مساله وحدت حقه را استنباط کرده اند:

يک) دسته اول شش آيه است که در آنها بعد از تعبير الواحد، کلمه قهار آمده است: ﴿الواحد القهار﴾.[4] اين ترکيب بيان گر وحدت حقه الهی است نه وحدت عددی، زيرا قهر به معنای غلبه است که با صيغه مبالغه آمده است يعنی خداوند موجودی است که هرگز غلبه نمی پذيرد. اين بدان معنا است که او محدود به هيچ حدی نيست و الا اين حدها او را مقهور خود می نمود. اين نداريی هاست که وجود را حد می زند و در مورد خداوند عدمی راه ندارد. وقتی خدای متعال چنين باشد ديگر برای او حدی قابل تصور نيست نه حد بيرونی و نه حد درونی. توضيح اينکه اگر چنين موجودی دو تا باشد به اين معنا است که محدود است. اگر يکی هم باشد اما مرکب، باز محدود به اجزاء خود خواهد بود و با قهاريت نمی سازد. بنابراين تعبير واحد قهار به اين معنا است که خداوند مقهور نيست نه حد بيرونی و نه حد درونی، و اين همان وحدت حقه است.

قرآن کريم اين دو را در سوره توحيد بيان فرموده است. احديت الهی به معنای نداشتن حد درونی و واحديت به معنای نداشتن مثل و حد بيرونی است.

نکته ای در مورد خاتميت

قرآن کريم،‌کامل ترين سخن را در زمينه معارف بيان کرده است و همين امر يکی از دلايل ختم نبوت است، زيرا نبی ديگری که می خواهد بيايد يا سخنی مساوی قرآن می آورد يا کمتر از آن و يا بالاتر از آن؛ اگر پايين تر باشد که فرستادن او خلاف حکمت است. اگر مساوی باشد که تحصيل حاصل است، و اگر بالاتر از قرآن باشد که قابل تصور نيست. بنابرين اينگونه نيست که امکان آمدن رسول ديگری بعد از پيامبر اکرم (ص)‌ وجود دارد اما خدای متعال به احترام آن حضرت کسی را نفرستاده است، بلکه اين امر ممکن نيست. آيا پيامبر جديد می تواند کلامی بالاتر از توحيد احدی و واحدی بيان کند[5] .

دو) دسته ديگر از آيات که مرحوم علامه آنها را دليل بر وحدت حقه الهی می داد آياتی است که در آنها کلمه «احد» آمده است.

سه) دسته سوم آياتی است که کمالات الهی را به صورت منحصر بيان می کند همانند ﴿وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها﴾[6] .

ب) نمونه ديگر آيه 59 سوره نساء (آيه اولی الامر) است: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُم.[7] سوال اين است که اولی الامر چه کسانی هستند؟ قرآن کريم اين افراد را معرفی نکرده است، اما با عقل معنای آن را می فهميم. در اين آيه چند وجه وجود دارد که بيان می کند اولی الامر بايد معصوم باشند، از جمله اينکه کلمه «اولی الامر» بر «الرسول» عطف شده بدون اينکه کلمه «اطيعوا» تکرار شود، و اين بدان معنا است که ملاک اطاعت از اولی الامر همان ملاک اطاعت از رسول است. اگر رسول به جهت عصمت، لازم الاطاعه است اولی الامر نيز همين گونه است. در مرحله بعد وارد مصداق شناسی اولی الامر می شويم، به اين صورت که اميرالمومنين (ع) معصوم بودند و بر عدم عصمت غير اميرالمومنين (ع) اجماع وجود دارد. حال اگر آن حضرت نيز مصداق آيه نباشد اولی الامر در آيه بدون مصداق خواهد شد و اين صحيح نيست. وجه ديگر اثبات عصمت اولی الامر، اطلاق آيه است .

ج) نمونه ديگر آيه 55 مائده (آيه ولايت)‌ است: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾[8] . سوال اين است که مراد از الذين آمنوا چه کسانی هست و چه ويژگی دارند و ولايت آنها چه ولايتی است؟ عقل ويژگی اين گروه را بيان کرده و سپس مصداق آن از روايات مشخص می شود.

د) نمونه ديگر بکار گيری عقل در فهم حديث منزلت و مصاديق آن است[9] .

4. نقش تبيينی؛ نقش ديگر عقل نقش تبيينی است و اين نقش آن جايی است که اصل مطلب آمده است و ديگر نياز به استنباط ندارد اما ديگر توضيح داده نشده است، مانند علم گسترده الهی به همه چيز. در اين زمينه آيات متعددی آمده است و سوال اين است که آيا علم الهی به اشياء قبل از ايجاد است يا بعد از آن و يا هر دو؟ و آيا اين علم حصولی است يا حضوری؟ خدای متعال کمال علم را که علم حضوری به عالم قبل و بعد از خلقت اشياء است دارد، و تغييراتی که در عالم رخ می دهد تغيير در علم الهی نيست بلکه تغيير در معلوم است. در روايات آمده است علم الهی به مخلوقات قبل از ايجاد همانند علم ايشان به آنان بعد از ايجاد است. اميرالمومنين (ع) فرمودند: «أَحَاطَ بِالْأَشْيَاءِ عِلْماً قَبْلَ كَوْنِهَا فَلَمْ يَزْدَدْ بِكَوْنِهَا عِلْماً عِلْمُهُ بِهَا قَبْلَ أَنْ يُكَوِّنَهَا كَعِلْمِهِ بَعْدَ تَكْوِينِهَا»[10] .

اما علم الهی به اشياء قبل از ايجاد چگونه است؟ فهم اين نکته به عقل سپرده شده است و همين نيز حکيمانه است زيرا سبب می شود عقل در اين موارد بکار افتد. مشائين در اينجا علم پيشين کامل الهی را علم حصولی می دانند همانند علم منجم به خسوف قبل از ايجاد و يا همانند علم معمار به بنای خود قبل از ايجاد آن. معمار در ذهن خود الگوی کاملی از بنا دارد و سپس آن را ايجاد می کند. مشائين علم الهی را در اين بخش علم را تفصيلی و حصولی می دانند. شيخ اشراق گفته است علم حصولی برای خدای متعال نقص است بلکه علم او بايد حضوری باشد. وی در اين زمينه زياد فکر کرد اما فکرش به جايی نرسيد تا اينکه متوسل به ارسطو شد. در خلسه ای که برايش پيش آمد ارسطو به او گفت: تصور اين مساله مشکل نيست، علم الهی به اشياء حضوری است و اين همانند علم ما به صورت های ذهنی ما است. اين صورت ها که معلوم بيرونی را نشان می دهد،‌ ديگر خود برای ما توسط صورت معلوم نيستند بلکه خودشان در نزد ما حضار است. موجودات عالم نيز هم فعل الهی و هم معلوم به علم حضوری الهی اند . شيخ اشراق سپس گفته است علم الهی به اشياء قبل از ايجاد به نحو علم اجمالی است به اين صورت که ذات الهی علت اشياء است و خداوند به ذات خود علم حضوری دارد. و اين علم، همان علم به اشياء نيز هست.

ملاصدرا به شيخ اشراق يک نمره مثبت و يک نمره منفی می دهد و می گويد: بيان ايشان در مورد علمی حضوری الهی به اشياء بعد از ايجاد خوب است اما در مورد علم به آنها قبل از ايجاد ناقص است. ملاصدرا سخنی دارد که بيان می دارد علم الهی به اشياء قبل از خلقت نيز حضوری و تفصيلی است.

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود .


[2] شرح منظومه، حاجی سبزواری، ص333.
[4] یوسف: 39؛ رعد: 16؛ ابراهیم: 48؛ ص:65؛ زمر: 4؛ غافر: 16.
[5] ر.ک: چیستی و چرایی ختم نبوت، ‌حضرت استاد ربانی گلپایگانی.
[9] ر.ک: امامت در بینش اسلامی، حضرت استاد ربانی گلپایگانی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo