< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چيستی و جايگاه علم کلام

بررسی موضوع علم کلام

سخن در بررسی موضوع علم کلام بود. در اين باره در جلسه قبل يکی از اقوال که موضوع علم کلام را اعتقادات دينی می دانست بيان شد. در ادامه به چند نکته توضيحی در اين باره می پردازيم:

1. اعتقادات و معتقدات

وقتی گفته می شود موضوع علم کلام اعتقادات دينی است در حقيقت مراد ما معتقدات است زيرا اعتقاد يک فعل جوانحی و درونی است و از اين جهت مربوط به علم فقه است. علم فقه به بررسی افعال مکلفين از جهت احکام تکليفی و وضعی می پردازد و در آن بيان شده که اعتقاد به پاره ای از امور واجب است. مثلا بر مکلف ابتدا واجب است که اعتقاد به وجوب صلاه داشته باشد و سپس انجام آن بر او واجب شده است. تفاوت اين دو واجب اين است که يکی مربوط به حوزه اعمال جوانحی و ديگری مربوط به حوزه اعمال جوارحی است. در مورد اعتقادات نيز همين گونه بر مکلفين اعتقاد به آنها واجب است، مثلا بر مکلف واجب است که اعتقاد داشته باشد عالم دارای صانع است، و آن صانع عالم و قادر است. در اينجا يک وجوب بيشتر نيست اما در حوزه امور فقهی دو وجوب می آيد.

بنابراين اعتقاد از آن جهت که فعل مکلف است، مربوط به علم فقه است اما معتقد که متعلق اعتقاد است مانند اينکه آيا عالم دارايی صانع است و آيا صانع عالم واحد است يا نه، موضوع علم کلام است. به تعبير ديگر اصل اعتقاد مربوط به حوزه فعل و بايدها و نبايدها است اما معتقد مربوط به حوزه نظر و هست و نيست ها است.

يکی از مباحثی که در علم کلام بيان شد اين است که اولين واجب کدام است؟ آيا وجوب معرفت الله است يا اولين واجب وجوب فکر است؟ اينها در حقيقت مباحث کلامی نيست بلکه همان طور که بيان شد مباحث فقهی است.

اصول و فروع اعتقادات

اعتقاداتی که درباره آنها در علم کلام بحث می شود دو گونه است: برخی از آنها از اصول اعتقادی است مانند اثبات وجود الهی به گونه ای که فرد نمی تواند نسبت به آنها بی تفاوت باشد، و برخی از آنها مربوط به فروع اعتقادی است مانند اينکه آيا علم الهی عين ذات اوست يا نه؟ دانستن اين امور از کمالات اعتقادی است و از ضروريات مکلفين نيست. آنچه واجب و ضروری است آن است که مکلف معتقد باشد خداوند دارايی کمالات است و هيچ گونه نقصی در او نيست.

در مباحث آينده انشاء الله بحث خواهد شد که آيا وجوب اجتهاد در علم کلام عينی است يا کفايی؟ آيا اجتهاد به گونه اجمال در اوليات و اصول لازم است يا در مورد تفاصيل نيز اجتهاد بايد صورت گيرد؟ مرحوم علامه حلی در کتاب «باب حادی عشر» گفته است: آنچه من در اينجا بيان کرده ام بر همه مکلفين لازم است که به آنها اعتقاد داشته باشد. اما مرحوم شيخ انصاری در نقد اين کلام گفته است: اولا دليلی نداريم که آنچه شما در اين کتاب گفته ايد اعتقاد آنها بر مکلفين واجب است، ثانيا: خيلی از مکلفين قدرت بر اعتقاد به اين مسائل را ندارند و لا تکليف به ما لايطاق خواهد بود.

نکته: در بررسی مسائل فقهی لازم نيست حتما دليل ما نقلی باشد بلکه می توان از دليل عقلی نيز برای استنباط احکام استفاده کرد کما اينکه در بررسی مسائل کلامی نيز لازم نيست حتما دليل ما عقلی باشد بلکه از دليل نقلی نيز می توان برای اثبات معتقدات استفاده کرد.

وجوب کلامی و وجوب فقهی

وجوب دو گونه است: وجوب کلامی و وجوب فقهی. وجوب فقهی به معنای ضرورتی است که از سوی مولا بر مکلف صورت می گيرد مانند وجوب صلاه و صوم، اما وجوب کلامی به معنای ملازمه ای است که عقل آن را کشف می کند.

در مورد خدای متعال، در حوزه ذات و صفات ايشان وجوبی معنا ندارد بلکه آنچه واجب علی الله گفته شده مربوط به حوزه افعال الهی است. در اين حوزه نيز مراد از واجب، واجب کلامی است نه واجب فقهی، يعنی مولايی نيست که مولويت خود را اعمال کند و بر خداوند امری را لازم بداند بلکه عقل چنين وجوبی را کشف می کند. عقل می فهمد که اگر خدای متعال حکيم است پس فعلش واجب است. اين واجب را در فلسفه وجوب بالقياس گويند مانند اينکه اگر علت تامه موجود است، پس وجود معلول واجب است. بنابراين وجوبی که در مورد خداوند مطرح است وجوب فقهی نيست تا دارای اشکال باشد بلکه وجوب کلامی به معنای کشف عقلی است.

 

2. ورود مباحث منطقی، معرفت شناسی و فلسفی در علم کلام

مرحوم لاهيجی می فرمايد: کلام قدمای علم کلام در ابتدا بيان عقايد دينی بود اما کم کم مباحث غير اعتقادی از قبيل مباحث منطقی، معرفت شناختی و فلسفی وارد مباحث آنها شد. وجه اين امر نيز دو انگيزه بود: يکی مجهز شدن به اين مسائل برای دفاع در مقابل شبهه افکنان و ديگر مفيد بودن اين مقدمات برای کسب معرفت تفصيلی. کلام ايشان در کتاب «گوهر مراد» چنين است: «كلام قدماء صناعتى باشد كه قدرت بخشد بر محافظت اوضاع شريعت به دلايلى كه مؤلّف باشد از مقدّمات مسلمه مشهوره در ميان اهل شرايع، خواه منتهى شود به بديهيّات و خواه نه. و اين صناعت را مشاركتى با حكمت نبود، نه در موضوع و نه در دلايل و نه در فايده؛ چه موضوع حكمت اعيان بود نه اوضاع و دلايل مركّب از يقينيّات منتهى به بديهيّات باشد؛ خواه مسلّم و مشهور باشد و خواه نه، و فايده‌اش حصول معرفت و كمال قوّة نظرى باشد نه محافظت وضعى و ظاهر است كه اين صناعت از طرق تحصيل معرفت نمى‌تواند بود. و قدماى اهل اسلام را حاجت به اين صناعت از دو جهت بوده: يكى محافظت عقايد شرعيّه از تعرّض اهل عناد از ساير اهل ملل و شرايع، و اين حاجت شامل عامّه اهل اسلام است؛ و ديگرى اثبات مقاصد هر فرقه از فرق اهل اسلام بخصوص و محافظت اوضاع آن فرقه از تعرّض ساير فرق اسلام و اين نسبت به هر فرقه لا محاله مختلف شود‌»[1] .

وضع در علم منطق و صنعت جدل به معنای رايی است که مورد اعتقاد است. اوضاع شريعت در کلام مرحوم لاهيجی به معنای عقايد شرعی است. اين تعبير گويای آن است که اگر به واقعيات تاريخی رجوع کنيم می بينيم که علما در علم کلام به مباحث اعتقادی می پرداختند. ايشان سپس می فرمايد که در آغاز، علم کلام با منطق و فلسفه و مانند آن مشارکتی نداشت اما به مرور اين مسائل نيز وارد علم کلام شده است. اکنون سوال اين است که چه شد که در فضای مباحث کلامی کم کم اين مباحث وارد شد؟ پاسخ آن است که وقتی آراء ديگران ترجمه و وارد دنيای اسلام شد، اهل شبهه با خواندن آنها مجهز شدند. متکلمين احساس کردند که آنان نيز بايد در اين حوزه ها توانمند شوند تا هم بتوانند در مقابل مخالفين بايستند و هم با دانستن اين مطالب به فهم بهتری از اعتقادات دست يابند.

مرحوم خواجه در کتاب «قواعد العقايد» علاوه بر مباحث اعتقادی به مباحث ديگر نيز پرداخته است. ايشان کلام خود را اين گونه آغاز می کند: قبل از اينکه وارد توضيح مباحث اعتقادی شوم به بيان برخی مقدمات می پردازم که به آنها نياز است: «إنّى أوردت فيها قواعد العقائد من العلم المنسوب إلى الأصالة، و اقدّم ذكر اصول يجب الوقوف عليها فی كلّ حالة»[2] سپس اين مقدمات را بيان می کند: نسبت بين وجود و ثابت، مواد ثلاث (وجوب و امکان و امتناع)، اقسام حدوث، جواهر و اعراض، استحاله دور و تسلسل.

از اهل سنت فخر رازی نيز در مقدمه کتاب «المحصل افکار المتقدمين و المتاخرين» چند بحث مقدماتی را آورده است و سپس وارد مباحث خداشناسی و غيره شده است.

 

3. جهت جامع موضوع کدام است؟

گفته شد وقتی موضوع علمی متعدد باشد، نيازمند يک جهت جامع است، و موضوع علم کلام که اعتقادات است، متعدد است و لذا نيازمند جهت جامع است. مرحوم خواجه و علامه حلی اين جهت جامع در علم کلام را انتساب به مبدا واحد دانستند يعنی گفتند همه اعتقادات با مباحث خداشناسی نسبت دارد، اما شهيد مطهری فرمود اين جهت جامع امری بيرونی است که عبارت از غرض عالمان است.

در بررسی روشن می شود که ديدگاه علامه و خواجه دقيق تر از ديدگاه شهيد مطهری است زيرا آنان جهت جامع را امری درونی دانسته اند اما شهيد مطهری آن را بيرونی و اعتباری می داند، و تا وقتی بتوانيم امری درونی را به عنوان جهت جامع بدانيم ديگر به سراغ جهت اعتباری نمی رويم.

نکته: جهت جامع گاه امری حقيقی و گاه امری اعتباری. امر حقيقی نيز گاه از سنخ وجود و گاه ذاتی ماهوی است. جهت ماهوی مانند کم متصل است که جهت جامع خط و سطح و حجم در علم هندسه است و جهت وجودی مانند انتساب به مبدا واحد در علم کلام است .

بحث جلسه آينده: عده ای ديگر از عالمان گفته اند موضوع علم کلام اعتقادات نيست بلکه موضوع آن امر واحدی است و آن وجود و صفات الهی است. در جلسه آينده انشاء الله به بررسی اين ديدگاه می پردازيم .


[1] گوهر مراد، حکیم لاهیجی، ص42، ط: نشر سایه.
[2] رسائل خواجه نصیر الدین طوسی، ص437، ط: دارالاضواء.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo