< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چيستی و جايگاه علم کلام

نسبت علم کلام با ساير علوم

در جلسات قبل درباره جايگاه علم کلام از جهت آيات و روايات و سخن بزرگان نکاتی بيان شد. اکنون به بررسی اين علم و نسبت آن با ساير علوم خصوصا فلسفه الهی می پردازيم. در اين باره بايد سه مساله مورد بررسی قرار گيرد: موضوع، غايت و هدف و شيوه و روش علم کلام.

در علم منطق، در بحث برهان بيان شده است که هر علمی موضوعی دارد که از عوارض ذاتی آن موضوع در آن علم بحث می شود. اين موضوع، نقطه تلاقی مسائل آن به شمار می رود. در آنجا بيان شده که تمايز و تداخل علوم به موضوع علوم بر می گردد.

موضوع علوم در يک تقسيم بندی دو گونه است: گاه واحد است مانند علم حساب که موضوع آن عدد به صورت مطلق است، و گاه موضوع متعدد است همانند علم حساب که موضوع آن خط و سطح و جسم تعليمی است. اگر موضوع علمی متعدد باشد لازم است که ميان آن اجزاء متعدد قدر جامعی وجود داشته باشد. مثلا در علم حساب که بيان شد قدر جامع کميت و مقدار متصل غار الذات است. (غار الذات به معنای چيزی است که اجزای فرضی آن قرار دارد. طبق اين قيد، حرکت و زمان خارج می شود) و يا مثلا اگر موضوع علم طب را اجزاء بدن انسان بعلاوه شناخت داروها و غذاها بدانيم در اين صورت قدر جامع آن امری عرضی است که عبارت از سلامت بدن انسان است.[1]

ديدگاه ها در موضوع علم کلام

درباره اينکه موضوع علم کلام چيست، ديدگاه های مختلفی بيان شده است، برخی موضوع آن را امر واحد و برخی متعدد می دانند. در مجموع پنج ديدگاه در اين باره بيان شده است:

1. عده ای موضوع علم کلام را عقايد دينی يا همان اصول دين می دانند.

2. برخی ديگر موضوع اين علم را ذات و صفات و افعال الهی بعلاوه ذات ممکنات از جهت افتقار و انتساب شان به خدای متعال دانسته اند.

3. برخی ذات و صفات وافعال الهی را تنها موضوع اين علم می دانند. طبق اين ديدگاه موضوع علم کلام، «الله تعالی» است که صفات و افعال به او بر می گردد.

4. برخی موضوع علم کلام را موجود بما هو موجود دانسته اند. آنان گفته اند علم کلام از اين جهت با علم فلسفه فرقی ندارد و تنها تفاوت آنها اين است که مباحث علم کلام پيرامون موجود بر اساس قانون اسلام است اما فلسفه لا بشرط است.

5. برخی ديگر موضوع علم کلام را «معلوم» با اين قيد که به عقايد دينی تعلق دارد دانسته اند. از آن جا که معلوم وسيع تر از «موجود» است دايره شمول علم کلام در اين ديدگاه از علم فلسفه هم بالاتر خواهد بود.

ديدگاه برتر

از ارزيابی اين ديدگاه می توان گفت که تعريف اول که موضوع اين علم را عقايد دينی می داند اقرب به ثواب است. از جمله کسانی که به اين ديدگاه تصريح کرده اند از اين قرار اند:

الف) ابن خلدون می گويد: «موضوع علم الکلام عند اهله انما هو العقائد الايمانيه بعد فرضها صحيحتا من الشرع من حيث يمکن او يستدل عليها بلأدله العقليه فترفع البدع و تزول الشکوک و الشبه عن تلک الاحوال».[2]

ب) خواجه نصير الدين طوسی می گويد: «إنّ أساس العلوم الدّينيّة علم اصول الدّين، الّذی يحوم مسائله حول اليقين».[3]

ج) از متاخرين شهيد مطهری نيز به اين موضوع تصريح کرده و می فرمايد: «علم كلام علمى است كه درباره عقايد اسلامى يعنى آنچه از نظر اسلام بايد بدان معتقد بود و ايمان داشت، بحث مى‌كند به اين نحو كه آنها را توضيح مى‌دهد و درباره آنها استدلال مى‌كند و از آنها دفاع مى‌نمايد»[4] و در جای ديگر گفته اند: «در تعريف علم كلام اسلامى كافى است كه بگوييم علمى است كه درباره اصول دين اسلام بحث مى‌كند به اين نحو كه چه چيز از اصول دين است و چگونه و با چه دليل اثبات مى‌شود و جواب شكوك و شبهاتى كه در مورد آن وارد مى‌شود چيست؟»[5]

کاربرد عام و کاربرد خاص اصول دين

کلمه اصول دين دو کاربرد دارد: عام و خاص؛ اصول دين به معنای عام، معادل اعتقادات ايمانی است و معنای آن ما ليس بفروع است و لذا فقط شامل مطالب اجماعی و قطعی نيست بلکه مسائل اختلافی را نيز در بر می گيرد . اما اصول دين به معنای خاص عبارت است از همان سه اصلی که مورد اجماع است که عبارتند از: توحيد و نبوت و معاد.[6]

نکته:

اگر به کتاب هايی که به جمع آوری و بيان کتب کلامی پرداخته است مانند کتاب «الذريعه» مراجعه شود می بينيم که چقدر از کتب کلامی با عنوان اصول دين نام گذاری شده است. اين مطلب نشان می دهد که تلقی مولفان اين کتاب ها اين بوده که علم کلام با اعتقادات سر و کار دارد. به عنوان نمونه می توان از اين کتاب ها ياد کرد:

    1. مرحوم صدوق، کتاب «الاعتقادات فی دين الاماميه»؛

    2. شيخ مفيد در شرح انتقادی کتاب مرحوم صدوق، کتابی با عنوان «تصحيح الاعتقاد به صواب الانتقاد» می نگارد؛

    3. سيد مرتضی، کتاب «الملخص فی اصول الدين»؛

    4. شيخ الطائفه، کتاب «الاقتصاد فی ما يتعلق بالاعتقاد»؛

    5. ابو حامد غزالی، «الاقتصاد فی الاعتقاد»؛

    6. عبدالقاهر بغدادی، کتاب «اصول الدين»؛

    7. خواجه نصير الدين طوسی، کتاب «قواعد العقائد»؛

    8. علامه حلی در شرح کتاب «قواعد العقائد»، کتابی با عنوان «کشف الفوائد فی شرح القوائد العقائد» می نگارد؛

    9. علامه سيد عبدالله شبر، «حق اليقين فی معرفه اصول الدين».[7]

دو مويد در تاييد اين ديدگاه

1. اگر به تاريخ علم کلام رجوع کنيم می يابيم که از بدو پيدايش آن، سخن در مسائل اعتقادی و اصول دين بوده است. در آغاز صدر اسلام و نيز در زمان امام صادق (ع) به بعد که اين اصطلاح علم کلام رايج بوده است همواره مباحثی همچون خداشناسی، معاد، امامت، عصمت و ساير اعتقادات دينی مورد بحث و مناظره بوده است و ديگر سخنی از موجود به ما هو موجود يا «المعلوم» و ساير موضوعاتی که در ديدگاه های ديگر بيان شده نبوده است .

2. مويد ديگر اين است که تعاليم و احکام دين اسلام و ساير اديان الهی سه بخش است: اعتقادات، اخلاقيات و احکام. علم فقه مربوط به افعال مکلفين است. علم اخلاق درباره اخلاق جوانحی انسان بحث می کند. باقی می ماند علم ديگری که درباره اعتقادات بحث می گويد و آن همان علم کلام است.

جهت جامع اعتقادات در علم کلام

گفته شد موضوع علم کلام، اعتقادات دينی است و از آن جا که اين موضوع، متعدد است نيازمند جهت جامعی برای اتصال و تلاقی مسائل آن علم است. اما جهت جامع اعتقادات چيست؟ مرحوم خواجه نصيرالدين طوسی در کتاب «اساس الاقتباس» که کتاب منطقی است اين بحث را مطرح کرده که اگر موضوع علمی متعدد شد نيازمند جهت جامع است و اين جهت جامع يا امری درونی و ذاتی است و يا بيرونی و عارضی. ايشان سپس برای علمی که موضوع متعدد دارد علم کلام را مثال می زند و در باره جهت جامع موضوع آن می گويد: «مانند موضوعات علم كلام كه منسوبند بيك مبدا»[8] . ايشان ديگر آن جهت واحد را بيان نکرده است.

علامه حلی در شرح اين کلام خواجه می فرمايد: «و کموضوعات علم الکلام من حيث انتسابها الی المبدا الواحد هو الواجب تعالی»[9] . يعنی همه اعتقادات به واجب تعالی بر می گردد. طبق بيان ايشان می توان گفت همه مسائل علم کلام حتی مسائل جديد نيز با واسطه و يا چند واسطه به بحث خداشناسی بر می گردد.

شهيد مطهری نيز که موضوع علم کلام را عقايد اسلامی می داند می فرمايد: اينکه گفته شده هر علمی بايد موضوع واحدی داشته باشد، وقتی است که موضوع آن علم يک امر حقيقی بوده و وحدت مسائل آن وحدت ذاتی باشد. در اين صورت است که آن علم، موضوع واحد می خواهد. اما اگر وحدت مسائلی علمی اعتباری باشد ديگر لزومی به داشتن موضوع واحد نيست. مسائل علم کلام نيز وحدت ذاتی ندارد بلکه وحدت آن اعتباری است. از ديدگاه ايشان آن وحدت اعتباری، غرض واحد است که متکلم درصدد توضيح و دفاع از عقايد اسلامی است.[10]

شهيد مطهری از اين کلام نتيجه ای گرفته می فرمايد: اگر وحدت مسائل علمی حقيقی باشد محال است که مسائل آن علم با علم ديگر تداخل کند، اما اگر وحدت اعتباری باشد در اين صورت ممکن است مساله‌ی واحدی از حيثيات مختلف در چند علم مورد بررسی قرار گيرد. مثلا اينکه برخی مسائل علم کلام با فلسفه تداخل دارد و برخی با روانشناسی و برخی مسائل آن با علوم اجتماعی بدان خاطر است که وحدت مسائل علم کلام اعتباری است.

ادامه بحث و بيان بقيه اقوال انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود .

 


[2] مقدمه ابن خلدون، ص466، ط: دار القلم بیروت.
[4] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج3، ص57، ط: انتشارات صدرا.
[5] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج3، ص63، ط: انتشارات صدرا.
[6] مرحوم علامه طباطبایی به این مطلب اشاره فرموده است .
[7] ر.ک: الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج2، ص181 – 199 و ص224 – 229.
[10] کلیات علوم اسلامی، شهید مطهری، ص164 و 165.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo