< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/06/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبانی اجتهاد در علم کلام

بررسی معنای آيه محکمه، فريضه عادله و سنه قائمه در حديث نبوی(ص)

سخن در بررسی روايتی بود که امام کاظم (ع) از قول پيامبر اکرم (ص) نقل نمودند که در آن حضرت فرمود: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ هُوَ فَضْل‌»[1] .

درباره اين روايت تفسير های مختلفی از سوی علما بيان شده است که ديدگاه عالمان شاخص در اين باره در جلسه گذشته بيان شد. از جمع بندی و دقت در اين نظريات به دست می آيد که سخن مرحوم ميرداماد از سايرين بهتر بوده و از اتقان بيشتری برخوردار است. ايشان در اين باره گفتند: «علم الآية المحكمة هو العلم النظری الذی فيه المعرفة باللّه سبحانه و بحقائق مفطوراته و مصنوعاته، و بأنبيائه و رسله، و بحقيقة الامر فی البدو منه و العود إليه. و هذا هو الفقه الاكبر.

و علم الفريضة العادلة أو السنة القائمة هو العلم الشرعی الذی فيه المعرفة بالشرائع و السنن و القواعد و الاحكام فی الحلال و الحرام، و هذا هو الفقه الاصغر. أو علم الفريضة العادلة هو علم الشرائع و الاحكام.

و علم السنة القائمة هو علم تهذيب الاخلاق و تكميل آداب السفر الى اللّه تعالى و السير إليه و السلوك فی الفناء فی فناء قدسه و جناب مجده و شعاع وجهه و بهاء نوره، و تعرف المنازل و المقامات و التبصر بما فيها من المهلكات و المنجيات».[2] ايشان می فرمايد: مراد از آيه محکمه علم به اعتقادات بنيادی مانند خداشناسی و نبوت است که فقه اکبر ناميده می شود. تفتازانی نيز در جلد اول «شرح المقاصد»، وقتی راجع به علم کلام سخن می گويد، علم به احکام دينی را دو بخش می داند: علم به اصول که نام آن فقه اکبر است و علم به فروع که نام آن فقه اصغر گويند.

مرحوم ميرداماد فريضه عادله در روايت را به معنای علم فروع و احکام فقهی، و مراد از سنه قائمه را علم تهذيب و اخلاق می داند.

مرحوم صدرا در تفسير آيه محکمه، آن را به معنای آيات محکم قرآنی دانسته است. اما کلام مير داماد ارجح است زيرا اعتقادات ما سه دسته است: يک دسته اعتقادات پيشا وحيانی است که برای شناخت و دانستن آن ها راهی جز عقل نيست. حال اگر آيه محکمه را اختصاص به آيات قرآن دهيم در اين صورت ديگر اين دسته وارد در آيه محکمه نخواهد بود. دسته ديگر اعتقادات صرفا نقلی است که عقل هيچ راهی برای شناخت آنها ندارد مانند تفاصيل معاد و سرای آخرت. دسته سوم، اعتقاداتی است که هم از راه عقل و هم نقل قابل اثبات است مانند مساله توحيد.

نکته ديگری که باعث ترجيح کلام مرحوم ميرداماد بر کلام سايرين می شود آن است که ايشان متعلق آيه محکمه را اعتقادات می داند بر خلاف نظر مرحوم ملاصالح که متعلق آن را اعم از علم اعتقادات و احکام و اخلاق دانسته اند. اشکال کلام ملاصالح بوجود آمدن تداخل اسباب در کلام پيامبر است. پيامبر خدا(ص) در اين روايت سه شاخه مهم علم را بيان می کنند که عبارتند از: علم عقايد، علم خلاق و علم فقه. حال اگر همه آنها را مربوط به عبارت «آيه محکمه» بدانيم در اين صورت، ديگر بيان فريضه عادله و سنه قائمه چگونه خواهد بود؟ وانگهی آيات محکمه تنها بخشی از منابع احکام و اخلاق است و عمده منابع آنها روايات و عقل است.

مباحث فقهی نوعا برخاسته از روايات است و قرآن کريم در اين باره کلياتی را بيان فرموده است. به همين خاطر می توان گفت که مراد از «سنه قائمه» احکام فقهی است. در اين احتمال، سنت به معنای مقابل قرآن است. فريضه عادله نيز به معنای علم اخلاق است زيرا نوع مسائل اخلاقی از عقل به دست می آيد. کلمه عادله نيز بيان گر آن است که صفات اخلاقی برايند اعتدال درونی انسان است. فرد آن گاه از اخلاق کاملی برخوردار است که توانسته باشد در نظام وجود خود نظام عادلانه ای را طراحی کرده باشد.

اما اگر سنت را به معنای مقابل فريضه يعنی مندوبات بدانيم، در اين صورت سنه قائمه به معنای علم اخلاق و فريضه عادله به معنای علم فقه است.

بيان مرحوم ميرداماد در ميان بيان های ديگر، بيان بهتری است و همه سه رشته مهم علم دينی را در تفسير کلام پيامبر آورده است. همان طور که گفته شد بر اساس تحليل عقلانی، هر مکتبی دو حوزه دارد: حوزه بينش ها و نگرش ها و حوزه رفتارها. رفتارها نيز گاه مربوط به باطن و قلب است و گاه مربوط به جوارح و بدن است .

اشکال و جواب

طبق احتمالی که بيان شد مراد از فريضه عادله، علم فقه و احکام و مراد از سنه قائمه، علم اخلاق است اما لازمه اين احتمال آن است که علم فقه اهم از علم اخلاق باشد در حالی که چنين نيست. اعمال ظاهری که برخاسته از علم فقه است آن گاه مفيد واقع می شود که به باطن و قلب راه يافته باشد و لذا اخلاق از نظر مقام کمال انسانی بعد از عقايد، رتبه برتری دارد. مگر اينکه بگوييم روايت در مقام بيان ترتيب و اهميت نيست بلکه می خواهد در ميان علوم، به سه علم عمده و ضروری برای بشر اشاره کند.

 

بررسی جايگاه و اهميت علم عقايد

علم کلام در حوزه های علميه مهجور بوده و از جايگاه مناسبی برخوردار نيست. و لذا بايد به بيان اهميت و جايگاه آن پرداخت تا ابتدا خودمان آن را باور کنيم و سپس اين باور را به ديگران منتقل کنيم. البته سخن در بی نيازی متکلمين از علم فقه نيست بلکه سخن در نبودن علم کلام در جايگاه مناسب خويش است. کما اينکه قبل از مرحوم علامه طباطبايی جايگاهی برای علم تفسير در حوزه ها نبود و ايشان آمدند و تفسير را احيا کردند. مرحوم علامه وقتی از تبريز که به قم آمدند مطالعه کردند که در حوزه علميه قم چه علومی کمتر مورد توجه است و ديدند فلسفه و تفسير خيلی مهجور است و لذا وارد اين دو علم شدند.

برای روشن شدن بهتر جايگاه علم کلام، به بررسی متون دينی و نيز سخن عالمان صاحب نظر در اين باره می پردازيم .

1. در روايت آمده است که معاويه بن وهب خدمت امام صادق (ع) رسيد و چند سوال نمود از جمله گفت: اينکه گفته شده است پيامبر خدا (ص) در ليله المعراج، خداوند را ديد چگونه بوده است؟ امام (ع) از اين سوال ناراحت شدند و فرمود: «يَا مُعَاوِيَةُ مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ يَأْتِی عَلَيْهِ سَبْعُونَ سَنَةً أَوْ ثَمَانُونَ سَنَةً يَعِيشُ فِی مُلْكِ اللَّهِ وَ يَأْكُلُ مِنْ نِعَمِهِ ثُمَّ لَا يَعْرِفُ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِه‌»: ای معاويه چقدر زشت است که فردی 70 يا 80 سال در ملک الهی زندگی کرده و از نعمت های او استفاده نموده باشد اما او را به نحو شايسته نشناسد. سپس امام پاسخ سوال وی را دادند و در ادامه فرمودند: «إنّ أفضل الفرائض و أوجبها على الإنسان معرفة الرّبّ و الإقرار له بالعبوديّة، وحدّ المعرفة أن يقرّ بأن لا إله غيره و لا شبيه له و لا نظير، و أن يعرف أنّه قديم مثبت موجود غير مقيّد موصوف من غير شبيه له و لا نظير و لا مبطل، ليس كمثله شی‌ء و هو السّميع البصير، و بعده معرفة الرّسول و الشّهادة له بالنّبوّة، و أدنى معرفة الرّسول الإقرار بنبوّته، و أنّ ما أتى به من كتاب أو أمر أو نهی فذلك عن اللّه عزّ و جلّ و بعده معرفة الإمام الّذی يأتمّ بنعته و صفته و اسمه فی حال العسر و اليسر»[3] . در اين روايت افضل فرايض، خداشناسی، پيغمبر شناسی و امام شناسی دانسته شده است .

2. در کتاب فقه الرضا (ع) آمده است: «إِنَّ أَوَّلَ مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ أَوْجَبَ عَلَى خَلْقِهِ مَعْرِفَةُ الْوَحْدَانِيَّةِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‌ وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ‌ يَقُولُ مَا عَرَفُوا اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ»[4]

3. در روايت آمده است يكى از باديه‌نشينان بخدمت پيغمبر (ص) آمد و عرض كرد « عَلِّمْنِی مِنْ غَرَائِبِ الْعِلْمِ »: يا رسول اللَّه چيزى از غرائب علم را بمن تعليم كن. حضرت فرمود: « مَا صَنَعْتَ فِی رَأْسِ‌ الْعِلْمِ حَتَّى تَسْأَلَ عَنْ غَرَائِبِهِ »: در مورد سر علم چه كردى تا از غرائب آن سؤال كنى؟ آن مرد عرض كرد كه سر علم چيست يا رسول اللَّه؟ فرمود: « مَعْرِفَةُ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ» شناختن خدا حق شناختنش. اعرابى عرض كرد كه شناختن خدا حق شناختنش چه باشد فرمود: « تَعْرِفُهُ بِلَا مِثْلٍ وَ لَا شِبْهٍ وَ لَا نِدٍّ وَ أَنَّهُ وَاحِدٌ أَحَدٌ ظَاهِرٌ بَاطِنٌ أَوَّلٌ آخِرٌ لَا كُفْوَ لَهُ وَ لَا نَظِيرَ فَذَلِكَ حَقُّ مَعْرِفَتِهِ»: او را بشناسى بى‌مثل و مانند و همتا و آنكه او يكى است و يگانه و اول و باطن و اول و آخر كه نه كوى دارد و نه نظير و اين حق شناختن او است.[5]

4. مرحوم طبرسی در ابتدای کتاب «احتجاج» 18 روايت در اين باره آورده است . در يکی از اين روايات به نقل از امام صادق (ع) آمده است: « عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِی الثَّغْرِ- الَّذِی يَلِی إِبْلِيسَ وَ عَفَارِيتَهُ يَمْنَعُوهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ يَتَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ وَ شِيعَتُهُ وَ النَّوَاصِبُ أَلَا فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْكَ وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ لِأَنَّهُ يَدْفَعُ عَنْ أَدْيَانِ مُحِبِّينَا وَ ذَلِكَ يَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِم‌»[6] : علماى شيعه ما همچون مرزداران، مانع يورش شياطين به شيعيان ناتوان شده، و جلوى غلبه ناصبان شيطان صفت را مى‌گيرند. پس بدانيد هر كه اين گونه در مقام دفاع از شيعيان ما برآيد [روشن است که نوعا دفاع در حوزه اعتقادات معنا دارد] فضيلتش از جهادكننده با روم و ترك و خزر، هزاران بار بيشتر است، زيرا آن از كيش پيروان ما دفاع مى‌كند و اين از جسم آنان‌ .


[2] التعلیقه علی الاصول الکافی، میرداماد، ج2، ص66 و 67، ط: خیام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo