< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/02/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علم دينی در نگاه حضرت آيت الله جوادی آملی

نکته ای در مورد ادله حجيت شرعی عقل

در مباحث قبل ادله ای که حضرت آيت الله جوادی در کتاب «منزلت عقل» برای اثبات حجبت شرعی عقل بيان کردند مورد نقد و بررسی قرار گرفت و گفته شد آياتی که ايشان برای اين منظور مورد استناد قرار داده اند شامل علوم تجربی نمی شود و بهتر بود به آياتی که توصيه به تفکر در طبيعت می کنند استناد می شد. البته ايشان در کتاب «شريعت در آينه معرفت» همين آيات را به عنوان دليل حجيت شرعی علوم تجربی آورده است که صحيح است. ايشان در آنجا می گويند: «قرآن کريم علاوه بر اظهار بسياری از سنن و حقايق طبيعی و تاريخی، شيوه مراجعه و رجوع به اين حقايق و چگونگی دريافت آن ها را نيز در بسياری از اين آيات نشان می دهد. در برخی از آيات ذکر شده از رويت و نظر به آسمان ها و زمين به عنوان راه دريافت حقايقی که در آيه آمده ياد شده است... در بسياری از آيات ديگر به تعقل در آيات تدوينی و تکوينی به عنوان شيوه و وسيله ای اساسی در دريافت و فهم حقايق به گونه ای مکرر تصريح شده است. بنابراين تعقل و همچنين نظاره بر طبيعت دو شيوه کارساز برای دريافت و تبيين اصولی هستند که در قرآن درباره حقايق طبيعی و تاريخ اظهار شده است».[1]

 

حجيت اصولی و حجيت منطقی داده های علمی

بحث درباره مبنای فقاهتی و اصولی علم دينی از منظر آيت الله جوادی به پايان رسيد. ايشان حجيت اصولی و شرعی علوم تجربی را پذيرفتند البته قيدی به آن زده گفتند: آنجا که بحث مربوط به مباحث علمی محض است و به عمل انسان ربطی ندارد مثل اينکه زمين کروی است، اين حجيت مطرح نيست، اما علومی مانند طب، پزشکی و مهندسی که به دنبال آنها توصيه و کارکرد می آيد حجيت اصولی دارند زيرا مربوط به عمل اختياری انسان می شوند.

اکنون سوال اين است که آيا اين نظرات علمی علاوه بر حجيت اصولی، حجيت منطقی نيز دارند يا نه؟ به تعبير ديگر آيا علاوه بر معذريت و منجزيت، کشف از واقع هم می کنند يا نه؟

آيت الله جوادی در اين باره دو گونه عبارت دارند: در يک جا فرموده اند اگر گزاره های عملی به مرز کاشيفت برسند حجيت منطقی هم دارند: «چنين علمی [علم تجربی] هم از نظر کاشف حقيقت عينی بودن و هم از نظر حجت شرعی بودن که الزام آور است، دينی است، هر چند عالم به اين علم سکولار باشد و به آن اعتنا نکند».[2] ايشان در اينجا اطمينان عقلايی را نيز کاشف می داند.

اما در جای ديگر گفته اند حجيت منطقی جايی است که يقين فلسفی (يقين بالمعنی الاخص) باشد: «شايد تصور شود که در مورد دستاورد عالمان علوم تجربی و طبيعی، هيچ يک از دو معنای حجيت منطقی و اصولی راه ندارد زيرا قضايای علمی در آن ها به سر حد يقين نمی رسد و از سنخ برهانيات نيست تا حجيت منطقی و کاشفيت ذاتی از واقع داشته باشد. از سوی ديگر حجيت اصولی به حوزه عمل و رفتار مربوط می شود و درباره مستند عمل مکلفان و ادله مربوط به عمل و وظايف آنان کاربرد دارد حال آنکه يافته های عالمان علوم تجربی، فاقد لوازم عملی است مثلا اينکه زمين کروی است يا به دور خورشيد می گردد صرف اخبار از واقع است و برای مومنان و مکلفان رفتار و عمل خاصی را در حوزه شريعت و رابطه انسان و خدا در پی ندارد. درست است که همه قضايای علوم تجربی آثار و نتايج عملی به دنبال نمی آورد، اما بسياری از آنها به نحوی با حوزه عمل مکلفان مربوط می شود، مثلا يافته های پزشکی در داروسازی و راههای درمان اگر فراتر از صرف ظن و گمان بود و موجب اطمينان شد، اعتنای به آنها شرط لازم است».[3]

حاصل سخن ايشان در اينجا اين است که از نظر حجيت اصولی، نظريه هايی علمی از اين حجيت برخوردارند که پيامدهای عملی برای مکلف داشته باشد. و از نظر حجيت منطقی در بعضی عبارت پذيرفته اند که نظريه های علمی اگر به درجه يقين يا طمانينه عقلايی برسند از شان کاشفيت برخوردارند.

 

صحت انتساب داده های علمی به شارع

ايشان در جايی فرموده اند: اثری که بر نظريه های علمی دانشمندان مترتب می شود اين است که اگر در حد يقين يا اطمينان عقلايی باشند می توان آنها را به شارع نسبت داد. کما اينکه خبر واحدی که از معصوم نقل شده را به معصوم انتساب می دهيم يا ظواهر قرآن را هر چند يقينی نيست و احتمال خلاف دارد به شارع منتسب می دانيم. ايشان در اين باره می گويند: «حجيت شرعی علوم در ظرفی که از حد فرضيه و صرف ظن فراتر رفته و به مرز علم آوری يا طمانينه عقلايی رسيده باشد، مجوز استناد به شارع است. اين صحت استناد موجب می شود که در جاهايی که آن قضيه و مطلب علمی دارای بعد علمی و فقهی و حقوقی است صحت احتجاج داشته باشد؛ يعنی به لحاظ اصولی حجت باشد».[4]

سير حجيت داده های علمی و صحت انتساب آنها به اين صورت است:

1. ابتدا به اين سوال پاسخ داده می شود که آيا نظريه های علمی حجيت شرعی دارند يا نه؟ ثابت شد که حجيت دارند. معنای حجت شرعی داشتن آنها اين است که اولا: پژوهش در مورد آنها نزد شارع امری مطلوب و مرضی است، و ثانيا روش پژوهش در آنها مورد تاييد و امضای شارع است.

2. اثر اين حجيت شرعی، صحت استناد آن به شارع است، يعنی اگر گفتيم مثلا آب مرکب از اکسيژن و هيدروژن است می توانيم بگوييم که فعل الله چنين است و خداوند چنين کرده است.

3. حال آيا علاوه بر حجيت شرعی و صحت استناد، اين داده ها کاشف از واقع نيز هستند يا نه؟ پاسخ اين است که لازمه صحت استناد اين نظريات به شارع اين است که کاشف از واقع باشند زيرا شارع مقدس صادق است و ما نمی توانيم امری که کاذب است را به او نسبت دهيم.

 

معيار کاشفيت چيست؟

وقتی طبق مکتب رئاليست می گوييم نظريه ای کاشف از واقع است معيار آن چيست؟ آيا معيار آن حالت نفسانی عالم است به اين معنا که وقتی برای فرد سکون نفس ايجاد شد به گونه ای که ديگر احتمال خلاف نداد آن را کاشف از واقع می دانيم؟ پاسخ منفی است زيرا اين مساله کليت ندارد، گاه فرد دچار جهل مرکب شده است و يا گاه با اينکه اطمينان صد درصد دارد اما کشف خلاف می شود. بنابراين حالت نفسانی فرد نمی تواند ملاک کاشفيت باشد زيرا تلازمی منطقی بين اين صفت نفسانی و کاشفيت و عدم کاشفيت نيست.

به جهت وجود همين خطاها در ميان نظريات برخی گفته اند مکتب رئاليست نادرست است و نبايد معيار علم را کشف از واقع دانست. اين اشکال به جهت بد فهميدن منطق کشف خلاف است. آنچه رئاليست ها می گويد اين است که اولا: واقعی وراء ذهن هست؛ ثانيا: اين واقع قابل شناخت است؛ ثالثا: فی الجمله می توان آن واقعيت را شناخت.

معنای کشف از واقع اين است که روشی که عقلانی و عقلايی است برای شناخت واقع برگزيده شود به اين صورت که اولا منطق ماده و صورت را رعايت شود و ثانيا تدبير معرفتی که يک عالم از نظر عقلا بايد به خرج دهد رعايت شود، يعنی فحص او به قدر کافی بوده باشد و ياس از خلاف پيدا کرده باشد. در اين صورت عقلا اين داده ها را اعم از اينکه در حوزه منابع دينی باشد يا طبيعت شناسی می پذيرند. عقلا در اينجا می گويند نظر چنين شخصی ناظر به عالم واقع است. بنابراين معنای کاشفيت اين است که جهت و سمت و سوی پژوهش واقعيت است و پژوهشگر در صدد کشف آن واقع است.

روشن شد که مراد از نظريه کاشفيت اين نيست که اگر کسی به يقين رسيد قطعا کشف او صد درصد مطابق با واقع است (البته از نظر خود فرد واقع کشف شده است) اما مقصود اين است که شان علم کاشفيت است و روش عالمان کشف واقعيت است و فی الجمله به آن دست می يابند.

در مقابل رئاليست ها ملاک های ديگری برای اعتبار نظريات علمی مطرح شده است. برخی می گويند نظريه علمی کاری به کشف واقع ندارد بلکه صرف وسيله ای است که می خواهد زندگی عملی ما را اداره کند. اينان را «وسيله انگاران» گويند. برخی ديگر می گويند نظريه های علمی ناظر به واقع نيستند بلکه ملاک در آنها فايده مند بودن است. اينان را «پراگماتيسم» گويند.

سوال : درجه اعتقاد عالمان به کاشفيت علم چقدر است؟ گاه فردی صد درصد نظريه خود را مطابق با واقع می داند و آن وقتی است به يقين قطعی دست يافته باشد اما گاه احتمال خلاف می دهد ولی اين احتمال آن قدر ضعيف است که مورد اعتنا قرار نمی گيرد. اين وقتی است که به يقين اطمينان آور دست می يابد. بنابراين معنای ملاک کاشفيت، مطابقت بالجمله نظريات با واقع نيست بلکه مساله فی الجمله است.

نکته:

اگر محتمل مساله ای قوی باشد هر چند احتمال آن ضعيف است اما عقلا به آن توجه می کنند و لذا اگر کسی يک درصد هم احتمال دهد که قيامتی در کار است و لو احتمال او ضعيف باشد اما چون محتمل آن خيلی عظيم است و مساله حيات جاودانه و بهشت و جهنم است جا دارد که مورد تحقيق قرار گيرد و بی خيال نباشد. امام صادق (ع) به ابن ابی العوجا که در حج آمده بودند و عمل جاجيان در گردش دور خانه کعبه را بی عقلی می دانست فرمودند: «إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا تَقُولُ وَ لَيْسَ كَمَا تَقُولُ نَجَوْنَا وَ نَجَوْتَ وَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا نَقُولُ وَ هُوَ كَمَا نَقُولُ نَجَوْنَا وَ هَلَكْت‌»[5] : اگر امر چنان باشد كه تو ميگوئى و حال آنكه چنان نيست كه تو ميگوئى ما نجات يافتيم و تو نجات يافتى و اگر امر چنان باشد كه ما ميگوئيم و حال آنكه آن چنانست كه ما ميگوئيم ما نجات يافتيم و تو هلاك‌شده‌ ای.

 

شاخصه های علم دينی

تا اينجا سه مبنای معرفت شناسی ، دين شناسی و مبنای اصولی و فقاهتی حضرت آيت الله جوادی در مورد علم دينی بيان شد. اينها مباحث نظری برای علم دينی بود. اکنون سوال اين است که وقتی به صورت عملی وارد اين ميدان می شويم شاخص آن کدام است؟ ايشان در جاهای مختلف چندين شاخص را برای توليد علم دينی بيان کرده اند که در يک تقسيم بندی کلی در دو شاخص جای می گيرند: 1. هستی شناسانه؛ 2. معرفت شناسانه . و شاخص معرفت شناسانه نيز به دو گونه معرفت شناسی عام و خاص تقسيم می شود.

موارد شاخص هستی شناسانه از اين قرار است:

1. عالم را طبيعت نناميم بلکه آن را خلقت بناميم. ايشان می فرمايد: «عنوان خلقت برداشته شود و به جای آن عنوان خلقت قرار گيرد؛ يعنی اگر عالمی بحث می کند که فلان اثر در فلان ماده معدنی هست يا فلان گونه گياهی چنين خواص و آثاری دارد، با تغيير عنوان ياد شده اين گونه می انديشد و آن را تبيين می کند که اين پديده ها و موجودات چنين آفريده شده اند».

2. عنوان خالق محفوظ بماند. می فرمايد: «عنوان خالق که مبدا فاعلی است ملحوظ باشد يعنی آفريدگار حکيم صحنه خلقت را چنين قرار داده است که دارای آثار و خواص ويژه ای باشد».

3. قائل باشيم که هدف خلقت پرستش خدای متعال است. می گويند: «هدف خلقت که پرستش خدا و گسترش عدل و داد است به عنوان مبدا غايی منظور شود».

4. قائل باشيم که علم، عالم، معلوم و نسبت ميان آنها و نيز سرمايه های اوليه معرفت مخلوق خدای متعال است.[6]

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده دنبال می شود


[1] شریعت در آینه معرفت، آیت الله جوادی، ص178-180، ط: اسراء.
[2] منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، آیت الله جوادی، ص89، ط: اسراء.
[3] منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، آیت الله جوادی، ص116-118، ط: اسراء.
[4] منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، آیت الله جوادی، ص117، ط: اسراء.
[6] منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، آیت الله جوادی، ص141، ط: اسراء.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo