< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

96/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علم دينی در نگاه حضرت آيت الله جوادی آملی

 

بررسی دليل نقلی وجود اصول و قواعد علوم در منابع دينی

در جلسه قبل از مرحوم شعرانی نکاتی درباره اينکه اهداف و وظايف اصلی انبياء الهی چيست بيان شد. ايشان اين نکات را در حواشی شرح اصول کافی مرحوم ملاصالح مازندرانی بيان کرده اند که در ادامه به حاصل آن نکات و ادامه بحث ايشان می پردازيم:

1. سنت حکيمانه الهی در حوزه های مختلف آفرينش و از جمله انسان بر اين اساس تقسيم کار استوار شده است.

2. در خصوص بحث ما که رسالت انبيا و اوصيای الهی است، آنچه خدای متعال بر عهده آنان قرار داده، بيان معارف هدايتی از قبيل مسائل مربوط به توحيد و معاد و مسائل اخلاقی و رفتاری است. اما ديگر بيان علوم مختلف به عهده آن ها به عنوان يک کار اصلی سپرده نشده است. البته در عين حال آنان در راستای وظيفه خويش گاه به صورت اعجاز و اخبار از غيب وارد اين مباحث نيز شده اند تا آن هدف اصلی را تقويت کنند.

3. اگر رسالت اصلی انبياء الهی ورود به علوم طبيعی و مانند آن می بود، بايد تفاصيل آن مطالب در کلام ايشان می آمد و به بيان اجمالی اکتفا نمی کردند. حال اگر بيان اين مسائل را شاخص کمال و برتری به شمار آوريم در اين صورت مساله در مورد انبياء نتيجه عکس خواهد داد زيرا کسانی مانند ارشميدس و جالينوس اين ملاک را در حد بيشتری از انبياء داشته اند زيرا آنان هزاران مساله در زمينه اين علوم بيان کرده اند در حالی که در منابع دينی تنها برخی از اين مسائل بيان شده است.

اما اگر بگوييم بيان اين مطالب جزء وظايف انبيا نبوده و گاه به نحو اعجاز وارد آن شده اند، در اين صورت هر چند نکات کمی بيان کرده اند اما جنبه کمال و برتری فراوانی برای آنان دارد.

 

نکته ای در مورد وظيفه روحانيت

روحانيون بايد به گونه ای عمل کنند که پرفايده و کم هزينه باشند. ما بايد حداکثر وقت خودمان را برای مردم بگذاريم اما انتظار ما از نظر مادی از آنان کم باشد.

افرادی که به مناطق مختلف تبليغی می روند دو نکته را بايد در نظر داشته باشند: يکی اينکه در حوزه های مختلف وارد تبليغ و ارشاد شوند و به يک سخنرانی عمومی و نماز جماعت اکتفا نکنند؛ ثانيا در حد توان خويش مشکلات معيشتی مردم منطقه را نيز برطرف کند. آنان اگر در اين زمينه خدمت کوچکی هم انجام دهند چون فراتر از وظيفه آنان بوده است خيلی می تواند تاثير گذار باشد.

 

نکته ای در درباره علامه شعرانی

مرحوم شعرانی فردی نخبه و ذوفنون بودند. در احوالات ايشان آمده است که گاه برای اينکه علمشان در درون باقی نمايد و آن را بيان کنند با يک شاگرد کار را پيش می برد. آيت الله حسن زاده آملی می فرمود: ما نزد استادمان مرحوم شعرانی يک دوره کتاب «مجمع البيان» را خوانديم.

4. ما دو نوع علم داريم: علم کلی و علم جزئی. آنچه اهميت دارد علم کلی است زيرا علم کلی مستلزم علم جزئی است اما علم جزئی مستلزم علم کلی نيست. مثلا کسی که علم درد و درمان بدن انسان را می شناسد وقتی فردی خاص به نزد او مراجعه می کند می تواند آن معارف کلی را بر اين فرد جزئی نيز تطبيق دهد. شهيد مطهری می فرمود: گاه ما عضو شناسی می کنيم و گاه اندام شناسی.

علم ما اگر از راه علم علت به معلول باشد در اين صورت علم کلی بدست آورده ايم و لذا اگر فردی جهان را از راه علت آن بشناسد و از بالا به پايين بنگرد، به همه معلومات مادون نيز علم خواهد داشت. در اين جا است که هر چه علم ما به علت کامل تر باشد، معلول را بيشتر می شناسيم. علم انبياء الهی همين گونه بود آنان علم لدنی و از بالا به پايين داشتند. قرآن کريم می فرمايد: ﴿سَنُريهِمْ آياتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‌ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَی‌ءٍ شَهيدٌ﴾[1] : به زودى نشانه‌هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى‌دهيم تا براى آنان آشكار گردد كه او حق است؛ آيا كافى نيست كه پروردگارت بر همه چيز شاهد و گواه است؟!

در ذيل اين آيه شريفه خطاب به پيامبر اکرم (ص) بيان شده که شناخت از طريق طبيعت مربوط به ساير انسان ها است اما شما بايد خداوند را شاهد بر خلق بگيريد و اين همان روش صديقين برای شناخت خداوند است.

طبق آنچه بيان شد اگر کسی بگويد: از آن جا که سرچشمه قرآن کريم آسمانی و ملکوتی است و اين کتاب از بالا به پايين آمده است، مشتمل بر همه علوم است، سخنی دور از واقعيت و گزاف نگفته است. و يا اگر بگويد انبيای الهی چون علم به علت عالم دارند، به همه معلومات عالم هستند نيز سخنی دور از فهم نيست.

 

شکوفايی عقل در پرتو قرآن و عترت

اين قرآن کريم است که حقايقی را برای بشر باز کرده است که برای او هرگز قابل فهم نبود. مرحوم علامه طباطبايی می فرمايد: قرآن کريم است که وحدت حقه را بيان کرده است و اگر اين بيان نمی بود بزرگانی همچون ابن سينا نمی توانستند به آن پی بردند. اين را ملاصدرا بر اساس قرآن و نهج البلاغه فهميده است. قرآن کريم کلمه «قهّار» را بعد از کلمه واحد ذکر کرده است و معنای آن اين است که خدای متعال واحدی است که هرگز مقهور هيچ چيزی قرار نمی گيرد، نه مقهور حدود داخلی (يعنی جنس و فصل) و نه حدود خارجی (مانند زمان و مکان و ...) و اين همان وحدت حقه است.

امام راحل درباره اينکه فهم ما انسان ها در مورد الهيات ناقص است می فرمود: در زمينه حقايق و الهيات اگر چيزی را نفهميديد انکار نکنيد زيرا فهم اين مسائل به سادگی بدست نمی آيد. به همين خاطر است که بزرگانی همچون ابن سينا که در نوجوانی عالم به همه علوم دوران خود بودند اما در مباحث الهيات دارای اشکالات هستند.

ملاصدرا در دو جا از آثار خويش تصريح می کنند که حکمای سبعه يا با واسطه و يا بی واسطه شاگرد انبياء بودند، زيرا بدون بهره گيری از آنان نمی توانستند به اين حقايق دست يابند.

نکته:

افاضه الهی دو گونه است: گاه خدای متعال ظرف خالی می سازند و سپس آن را پر می کنند و گاه ظرف پر را می سازند. ظرف وجودی ما خالی است و بعدا پر می شود ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[2] . اما اولياء الهی به صورت پر خلق شده اند ﴿خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقين﴾.[3]

 

فدا کردن الفاظ در بحث معارف

در بحث حقايق و معارف، ادبيات و الفاظ فدای معنا می شود نه عکس قضيه و الا اگر چنين نشود، به تفکر حشويه و مشبهه و مجسمه منجر خواهد شود. اينان معنا را فدای لفظ کردند. ابن بطوطه می گويد: ابن تيميه روزی بر فراز منبر گفت: «خدا از آسمان به زمين فرود مى‌آيد، همچنان كه من اكنون پايين مى‌آيم»، و آن گاه پله‌هاى منبر را يك به يك پايين آمد.

 

جمع بندی

حضرت آيت الله جوادی گفتند در منابع دينی، اصول و قواعد علوم قرار داده شده است و عالمان بايد به آن ها رجوع کرده و فروع را بر اساس قاعده «علينا القاء الاصول و عليکم التفريع» استخراج کنند و همان طور که از اصل «لا تنقض اليقين بالشک» فروع بسياری استخراج شده است، در علوم طبيعی نيز از آموزه های قرآن در اين زمينه فروعات فراوانی استخراج شود.

گفته شد نه دليل عقلی بر اين مطلب وجود دارد و نه دليل نقلی. ديدگاه صحيح همان است که علامه طباطبايی و علامه شعرانی گفته اند که در قرآن و عترت علم ما کان و مايکون وجود دارد اما تنها ائمه اطهار (ع) به آن دسترسی داشته و عقول انسان ها به آن ها راهی ندارند.

مرحوم علامه طباطبايی فرمودند: قرآن دو بيان دارد يک بيان لفظی که برای عموم قابل فهم است و يک بيان باطنی که در اختيار اولياء الله است. در رواياتی آمده است حضرت اميرالمومنين (ع) به ابن عباس فرمود: وقتی نماز عشا را خواندی به منطقه حيانه بيا. ابن عباس می گويد: نمازم را خواندم و به آنجا رفتم در حالی که شب مهتابی بود. اين روايت چنين است: «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ لِی عَلِی ع يَا أَبَا عَبَّاسٍ إِذَا صَلَّيْتَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ فَالْحَقْنِی إِلَى الْجَبَّانِ قَالَ فَصَلَّيْتُ وَ لَحِقْتُهُ وَ كَانَتْ لَيْلَةً مُقْمِرَةً قَالَ فَقَالَ لِی مَا تَفْسِيرُ الْأَلِفِ مِنَ الْحَمْدِ وَ الْحَمْدِ جَمِيعاً قَالَ فَمَا عَلِمْتُ حَرْفاً مِنْهَا أُجِيبُهُ قَالَ فَتَكَلَّمَ فِی تَفْسِيرِهَا سَاعَةً تَامَّةً ثُمَّ قَالَ لِی فَمَا تَفْسِيرُ اللَّامِ مِنَ الْحَمْدِ قَالَ فَقُلْتُ لَا أَعْلَمُ قَالَ فَتَكَلَّمَ فِی تَفْسِيرِهَا سَاعَةً تَامَّةً ثُمَّ قَالَ فَمَا تَفْسِيرُ الْحَاءِ مِنَ الْحَمْدِ قَالَ فَقُلْتُ لَا أَعْلَمُ قَالَ فَتَكَلَّمَ فِی تَفْسِيرِهَا سَاعَةً تَامَّةً ثُمَّ قَالَ لِی فَمَا تَفْسِيرُ الْمِيمِ مِنَ الْحَمْدِ قَالَ فَقُلْتُ لَا أَعْلَمُ قَالَ فَتَكَلَّمَ فِی تَفْسِيرِهَا سَاعَةً تَامَّةً ثُمَّ قَالَ فَمَا تَفْسِيرُ الدَّالِ مِنَ الْحَمْدِ قَالَ قُلْتُ لَا أَدْرِی فَتَكَلَّمَ فِيهَا إِلَى أَنْ بَرَقَ عَمُودُ الثعنجر [الْفَجْرِ] قَالَ فَقَالَ لِی قُمْ يَا أَبَا عَبَّاسٍ إِلَى مَنْزِلِكَ فَتَأَهَّبْ لِفَرْضِكَ فَقُمْتُ وَ قَدْ وَعَيْتُ كُلَّ مَا قَالَ قَالَ ثُمَّ تَفَكَّرْتُ فَإِذَا عِلْمِی بِالْقُرْآنِ فِی عِلْمِ عَلِی ع- كَالْقَرَارَةِ فِی الْمُثْعَنْجِرِ قَالَ الْقَرَارَةُ الْغَدِيرُ الْمُثْعَنْجِرُ الْبَحْر».[4]

 

وجود اصول و قواعد علوم در قرآن و عترت

بعد از بررسی دليل عقلی و دليل نقلی نظريه آيت الله جوادی به اين مساله می پردازيم که آيا اساسا اصول و قواعد علوم در آيات قرآن و کلمات معصومين آمده است يا نه؟ روشن است که در قرآن کريم آيات فراوانی مربوط به طبيعت آمده است اما سخن در اين است که اولا: آيا اينها از باب قاعده «علينا القاء الاصول و عليکم التفريع» است که عالمان بتوانند با بررسی آنها فروعات متعدد را استخراج کنند يا اين ها يک سلسله مطالب درباره پديده های جزئی است؟ پاسخ گزينه دوم است هر چند ممکن است بتوان برخی از اين معارف به عنوان اصل بکار گرفت اما غالبا اين گونه نيست.

ثانيا بر فرض بپذيريم که اين معارف به صورت اصول و قاعده بيان شده است اما آيا بشر قبل از پژوهش های علمی و دستيابی به علوم طبيعی می تواند بفهمد که اين آيات چه می گويد؟ معمولا تا زمان ما اينگونه بوده است که آنچه به عنوان اعجاز علمی قرآن خوانده می شود تا قبل از دستيابی بشر به آن علوم قابل فهم نبوده است. حتی برخی از عالمان که قرآن را طبق علوم رايج خود معنا کرده اند، به همين خاطر دچار اشتباه شده اند.

در کتاب «قرآن و علوم طبيعی»[5] که مجموعه مقالات است، مقاله ای با عنوان «تفسير علمی قرآن، بايدها و نبايدها» آمده است که به خوبی به اين بحث پرداخته است. در اين مقاله سه ديدگاه راجع به قرآن و علوم بيان شده است که عبارتند از: ديدگاه افراطی مانند طنطاوی مصری و فخر الدين مصری که قرآن را به سرعت بر علوم رايج خود تفسير کرده اند. ديدگاه دوم، تفريطی است و از آن کسانی هستند که می گويند اصلا قرآن کاری به علم ندارد. ديدگاه سوم آن است که قرآن کريم به علوم توجه داشته است اما از جنبه ثانوی.

نويسنده می گويد: بررسی اين مساله سه نتيجه به همراه دارد: يکی فهم اعجاز قرآن است زيرا قرآن اين مطالب را در دورانی بيان کرده که بشر اصلا آنها نمی فهميده است. دوم تشويق مسلمانان به پژوهش و تحقيق در طبيعت شناسی است. و سوم خداشناسی در پرتو جهان شناسی است. نگاه قرآن به جهان نگاه آيوی است يعنی غرض اصلی آن اين است که نشانه ها را به بشر نشان دهد.

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده دنبال می شود.


[3] قسمتی از زیارت جامعه کبیره.
[5] قرآن و علوم طبیعی، مقاله «تفسیر علمی قرآن بایدها و نبایدها»، نوشته دکتر عبدالمجید طالب تاش، ص148.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo