< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظريه دکتر نصر و بررسی آن

نقد و بررسی نظريه علم مقدس

در جلسه قبل نظريه آقای دکتر نصر درباره علم مقدس و نامقدس مورد بررسی قرار گرفت. وی عقل شهودی را معيار تقدس در علم دانسته و گفته بود آن گاه علم جنبه قدسی پيدا می کند که عقل استدلالی، به عقل شهودی متصل شود.

نقدی که بر اين نظريه بيان شد اين بود که اگر اين شاخص را به عنوان تقدس يا دينی بودن علم در نظر بگيريم در اين صورت ديگر نمی توان تمامی علوم سنتی را جزء علوم مقدس بحساب آورد، زيرا عقل شهودی از نظر وی عقلی است که در حکمت شيخ اشراق و ملاصدرا مطرح است نه عقل استدلالی محض، و اين عقل توسط عالمان کمی استفاده شده است. طبق اين شاخص ديگر نمی توان علم حکمای مشاء را قدسی دانست زيرا عقلی که آنها بکار برده اند عقل استدلالی است نه عقل شهودی .

مراد از «شهود» در اين بحث همان معنای عرفانی آن است که به معنای حضور بی واسطه حقيقت نزد عالم و ديدن بی پرده آن است. مراد از عقل نيز همان تعقل و فهم و معرفت است، يعنی همان ادراکی که برای قلب حاصل می شود. در مقابل اين عقل، عقل استدلالی قرار دارد که مربوط به ذهن انسان است. به تعبير ديگر عقل شهودی مربوط به جنبه ملکوتی هويت انسان و عقل استدلالی مربوط به جنبه ملکی هويت انسان است.

نکته: اگر کسی تفسيرش از اتصال عقل استدلالی به عقل شهودی اين باشد که يک نوع اتصال تکوينی و رابطه علی و معلولی ميان اين دو برقرار باشد در اين صورت ديگر فرقی ميان مکتب اشراق و مشا‌ء نيست زيرا جنبه تکوينی در هر صورت وجود دارد .

پس معلوم که جنبه تکوينی عقل شهودی مورد نظر نيست بلکه برای توليد علم مقدس بايد عنصر اکتساب و انتخاب در آن نقش داشته باشد. اکنون سوال می کنيم اين امر اختياری چگونه حاصل می شود؟ اولين گام برای رسيدن به اين مساله ايمان و اعتقاد به حقايق متعالی است زيرا تا فرد مومن نباشد اين اتصال شکل نمی گيرد. اما ايمان هر چند شرط لازم است اما کافی نيست. شرط ديگر آن راه يابی فرد به باطن عالم و شهود آن است.

حال اگر اين دو شرط برای مقدس دانستن علم لازم باشد، انتقادی که گفته شد وارد است زيرا طبق اين شروط، دايره علم مقدس خيلی محدود خواهد بود و بسياری از علوم از دايره آن خارج می شوند. به همين خاطر گفته شده راه شهود راهی باريک است که تنها افراد کمی به آن دست پيدا می کنند. اين مساله باعث ناکارآمدی نظريه آقای دکتر نصر می شود، و همانند نظريه اخلاق کانت با عنوان تکليف گرايی است که هر چند از نظر آرمانی خوب است اما در مقام عمل توفيق چندانی ندارد.

برخی از عبارت های دکتر نصر در اين باره چنين است:

1. «هر چند عقل شهودی در درون وجود آدمی نور افشان است، انسان آن قدر از سرشت اوليه خويش فاصله گرفته است که قادر نيست به خودی خود از اين عطيه الهی استفاده کند. او نيازمند وحی است که به تنهايی می تواند عقل شهودی را در انسان فعليت بخشيده و به آن امکان دهد تا به صورت صريح عمل کند. آن روزی که هر انسان يک پيامبر نيز بود [مراد معنای عام پيامبری و وحی است که همان فطرت پاک انسان ها است] و عقل کل در انسان به طور طبيعی عمل می کرد به گونه ای که همه چيز را در مقام ذات ربوبی می ديد و از معرفتی بی واسطه با ماهيتی قدسی بهره مند بود، ديری است که سپری شده است. خود آموزه های سنتی تاکيد می ورزند که با توسعه و پيشرفت بعدی دوره جهانی فقط وحی هست که به آدمی امکان می دهد تا با چشم دل که همان چشم عقل شهودی است ببيند».[1]

گفته شد «وحی» در اصطلاح اهل عرفان چند معنا دارد: الف) وحی عام، که مراد از آن هر امر تکوينی است؛ ب) وحی مربوط به انسان ها. اين وحی نيز دو گونه است: يک وحی عام انسانی است که از راه تهذيب نفس به دست می آيد و وحی خاص انسانی که مربوط به انبياء الهی و معصومين است .

2. دکتر نصر در جای ديگر می گويد: «وحی امکان های شهودی عقلی را به فعليت می رساند؛ موانع نفس شهوانی که عقل کل را از عمل باز می دارد کنار می زند [مراد از وحی در اينجا وحی باطنی است، وقتی فرد اوج گرفت و بالا رفت از اين الهامات بهره مند می شود] و انتقال معرفتی سلوکی را که در عين حال در درون همان جوهر عقل کل مقام دارد ممکن می سازد. شکافی ناپيمودنی وجود دارد ميان قوه عاقله ای که به واسطه وحی تقدس يافته است و قوه عاقله ای که در اثر بريده شدن از اين منبع و از کنه خودش به بازتاب آن قوه بر ذهن بشری فرو کاسته شده است و آن قوه ناقص و ناتمامی که از نظر علمی قوه عاقله شناخته می شود [امروز اگر بخواهند متفکر عاقلی را معرفی کنند امثال هايدگر و کانت را معرفی می کنند. اينها نمايندگان همين عقل ذهنی و نه آن عقل قدسی هستند]».[2]

3. «قوه عاقله بشری که در حالت کمال و تماميت خود مستلزم عملکرد صريح عقل دل و هم عقل ذهن است که اولی عقل شهودی و دومی عقل تحليلی و بحثی است [طبق اصطلاح دکتر نصر ما دو گونه عقل داريم: عقل ذهن و عقل دل]. اين دو عملکرد در کنار هم پذيرش، تبلور، صورت بندی و سرانجام ارتباط با حقيقت را ممکن می سازد».

4. «می توان ذهن را همانند ماه دانست که نور خورشيد که همان قلب است را باز می تابد. قوه عاقله [که در قلب است] در سطح ذهن می تابد و سپس ذهن اين نور را بر شب ظلمانی وجود زمينی انسان هبوط يافته منعکس می سازد. بنابراين علم قدسی که منبعث از عقل کامل دل است احتجاج ذهن را نيز شامل شود. چيزی که مورد مخالفت سنت است نه فعاليت ذهن بلکه جدايی آن از دل يعنی محل استقرار قوه عاقله است که عارف مسلمان آن را عين القلب يا چشم دل می نامد. به همين خاطر است که عارف مسلمان ترنم می کند: چشم دل باز کن که آن بينی آنچه ناديدنی است آن بينی».[3]

اين تعبير خوب و آرمانی است اما تنها اخص خواص می توانند آن را عمل کنند. قرار دادن اين مطلب به عنوان معيار دينی نمودن علم در سطح کلان پذيرفته شده نيست.

مراد از عقل قدسی که وی بيان می کند همان معرفت است، معرفتی که در سطح عقلانی بوده و وقتی می خواهد عرضه شود با اين عقل ذهنی عرضه می شود. عقل در آنجا به معنای شهود و عرفان است، آنان درباره معرفت های مجرد کامل کلمه «عقل» را به کار برده اند.

 

کمال دين و خاتميت

اسلام دين خاتم و کامل ترين دين است. اين دين در قد و اندازه پيامبر اکرم (ص)‌ است که برترين افراد بشر است. معنا ندارد دينی که ايشان آورده باشد ناقص باشد زيرا خلاف حکمت الهی است. کمال اين دين با خاتميت آن ملازمه دارد زيرا اگر دين کامل باشد بايد حتما ختم شود و اگر ختم شده است بدون کمال معنا ندارد. بله دين کامل در اختيار مطهرون است و علمای دين بايد تلاش کنند تا آن را بفهمند.

فهم دين در حوزه فقه و احکام، در ميان عالمان به خوبی صورت گرفته است اما در بخش های ديگری اين تلاش ها و پژوهش ها صورت نگرفته است. آن مقداری که در مورد روايت فقهی در حوزه های علميه کار شده در امور ديگر نشده است. الان در ميان درس های خارج، چند درس خارج کلام و اخلاق و مانند آن انجام می گيرد؟ بايد همان کاری که بر روی روايات در فقه صورت می گيرد و سند و دلالت آنها به دقت مورد بررسی قرار می گيرد در مورد حوزه های ديگر معرفتی نيز صورت گيرد. حوزه ما اکنون به يک ملا مهدی نراقی نياز دارد تا در مسجد اعظم درس خارج اخلاق را بيان کند و روايات اخلاقی را با موازين عقلی از جهت سند و دلالت مورد بررسی قرار دهد. در حوزه عرفان و کلام نيز همين درس ها بايد صورت گيرد. اسلام دين عظيمی است که ابعاد مختلفی دارد و لذا نبايد همه هزينه ها و نيروها را تنها متوجه يک جنبه آن نمود.

 

فضل و رحمت الهی سوال و جواب

سوال: آيا فضل بر خداوند واجب است؟ آری، زيرا فضل کمال است و هر آنچه کمال است بر او واجب است. واجب نبودن فضل به اين معنا است که در او نقصی راه دارد و اين امر محال است.

سوال ديگر: حال که فضل واجب است آيا امکان دارد خدای متعال به فضلش همه گناهکاران را ببخشد و کسی را به جهنم نبرد؟ خير، اين مساله به صورت مطلق صحيح نيست، زيرا فضل الهی نمی تواند خلاف عدل او عمل کند . مگر اينکه ما مسلک اشعری را بپذيريم که می گويند ضابطه ای در مورد او جاری نيست و هر چه انجام می دهد نيکو است.

موجودات آن گاه مشمول فضل و رحمت الهی قرار می گيرد که زمينه آن را داشته باشند و الا اعطای فضل به کسی که زمينه ندارد گزاف است. حال کسانی که قبل از مرگ، زمينه فضل را دريافت کند، با رنج های دنيوی پاک می شود. اگر در اين مرحله پاک نشوند، در سکرات مرگ و برزخ پاک می شود. اگر کسی که در اين مرحله نيز پاک نشود در موقف های قيامت پاک می شود و کسی که طی اين مراحل پاک نشود وارد جهنم می شود تا پاک شود. اما کسی که ذاتش به جهت عناد عوض شده است، هميشه در جهنم باقی می ماند.

انشاء الله در جلسه آينده به اين کلام آقای نصر می پردازيم که گفته است: ما در نقد تمدن جديد چشمان را بر آثار مثبت آن نمی بنديم، اما در کنار اين آثار مثبت، بايد معايب آن را ديد، ريشه يابی کرد و سپس به معالجه آن پرداخت.

 


[1] معرفت و معنویت، دکتر حسین نصر، ص262.
[2] معرفت و معنویت، دکتر حسین نصر، ص263.
[3] معرفت و معنویت، دکتر حسین نصر، ص267.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo