< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظريه دکتر نصر و بررسی آن

محور اول کلام دکتر نصر: نقد مدرنيته

سخن در بررسی نظريه دکتر نصر درباره علم دينی بود. گفته شد از سه محور می توان به بررسی اين نظريه پرداخت. اولين محور، نقد مدرنيته و تمدن جديد غرب در آثار وی است. ايشان هم در کتاب «معرفت و معنويت» و هم «نياز به علم مقدس» و هم مقاله «جهان بينی اسلام و تجدد» اين مساله را در رابطه با علم مقدس مورد توجه قرار داده است. وی در اين محور به مباحثی از اين قبيل پرداخته است: بحران محيط زيست، بحران انرژی، بحران اخلاقی و ناامنی، بحران اعتقادی؛ وی بيان داشته است که بشر مدرن يا خدای متعال را انکار کرده و يا آن را فراموش کرده و در زندگی خويش جايگاهی برای آن قرار نداده است. وی يکی از علل اين مساله را آن دانسته که بشر جديد منشا معرفت را منحصر در عقل تجربی قرار داده و از منبع وحيانی اعراض کرده است. در کلام وی ام مصائب غرب که همه اين انحرافات به آن بر می گردد، از بين رفتن قداست در زندگی بشر دانسته شده است. او عيب اساسی مدرنيته را تهی شدن زندگی بشر از امر متعالی و مقدس می داند و برای اينکه جوامع اسلامی از اين انحراف بزرگ مصون بمانند و نيز برای اصلاح اين بيماری مهلک، يگانه راه را بازگشت به تفکر سنتی که همان نگاه قدسی به عالم هست می داند.

رويکرد دکتر نصر در مجموع رويکردی اشراقی، عرفانی و قابل دفاع است البته در برخی از فروع آن نقد هايی وارد است.

 

چيستی علم مقدس از نظر وی

دکتر نصر، سکولار و غير مقدس شدن علم در غرب را يکی از پيامدهای منفی مدرنيته دانسته است و در مقابل از علم مقدس سخن به ميان آورده است. در نگاه وی علم مقدس دو کاربرد دارد:

1. علم اعلی يا مابعد الطبيعه

يعنی آنچه در مابعد الطبيعه و متافيزيک از آن بحث می شود. ايشان البته می گويد: نبايد مابعد الطبيعه را به اصطلاح اخير معنا کرد زيرا در دنيای جديد فلسفه و متافيزيک اصطلاحی يافته که با اصطلاح سنتی آن متفاوت است. مابعد الطبيعه جديد محور کارش عقل استدلالی است و از عقل شهودی در آن خبری نيست. در حالی علم اعلی آن گاه تحقق می يابد که تحت اشراق عقل شهودی باشد. مدرنيته عقل شهودی را کنار زده و به عقل استدلالی که تنها به پوسته عالم توجه دارد و معرفت را تنها دستاورد ذهن می داند نه اعطا از ناحيه خداوند، رو آورده است.

وی می گويد: «علم اعلی يا ما بعد الطبيعه به مفهوم سنتی آن به مبدا الهی و تجليات آن در پرتو همين مبدا می پردازد. اين همان علمی است که به والاترين معنای آن می توان از آن به علم مقدس تعبير کرد. اين همان علمی است که در اعماق وجود انسان و نيز در قلب تمام اديان راست آيين و اصيل نهفته است، و به مدد عقل می توان به آن دست يافت. عقل يعنی آن قوه ای که در انسان های متعارف و واجد استعدادهای ذاتی که کجی و انحرافات دنيای جديد ملکات باطنی ايشان را تباه نکرده باشد [و لذا کسانی که مثلا بر عليه وجود خداوند کتاب می نويسند، عقلشان تباه شده است] به وديعه نهاده شده است».

وی در مورد اديان کهن مانند هندو و شين تو معتقد است، اين اديان دارای ريشه و سرچشمه های الهی و الهامات است اما به صورت کامل و تمام عيار عرضه نشده است. البته منظور وی از الهام و وحی در اينجا و نسبت به اديان کهن به معنای وحی تشريعی نيست.

توضيح اينکه عرفا وحی را دو گونه دانسته اند: وحی عام و وحی خاص. وحی عام به اين معنا است که همه عالم از علم الهی سرچشمه گرفته است. اما وحی خاص مربوط به انسان است و خود به دو گونه ديگر تقسيم می شود: وحی تشريعی که در آن فرد از حکمی از احکام شريعت آگاه می شود، و وحی انبائی که فرد به علومی آگاه می شود.

مراد دکتر نصر نيز در وحی به بنيانگذاران اديان کهن، وحی انبائی است. آنان ابتدا اشراقاتی را دريافت کرده اند و سپس آن اشراقات را در قالب هايی ريخته و بايدها و نبايدهايی را طراحی کرده و آيينی پديد آورده اند. قالب های اديان گاه از عالم بالا و از جانب خدای متعال آمده است و گاه از عالم بالا نيامده است بلکه خود فرد طبق رسوم خويش قالب هايی را ريخته است. برخی از روشنفکران متجدد تمام کتب آسمانی را به شکل وحی انبائی تفسير کرده و گفته اند: دستورات و آموزه های دين، برخواسته از شرايط اجتماعی است و آنچه بر قلب پيامبر از عالم بالا نازل شده حقايق کلی است و لذا آن قالب ها متناسب با شرايط اجتماعی تغيير می کند.

 

وحدت گرايی يا تکثر گرايی

آنچه تاکنون از سخنان دکتر نصر بيان شد نمی تواند دليل بر اين باشد که وی انديشه تکثر گرايی را برگزيده است؛ سخن وی غير از تکثر گرايی است. تکثر گرايی آن جايی است که فرد معتقد باشد تمام احکام و دستورات اديان نسبی است. اما اگر معتقد باشد همه اديان ريشه و عنصر مشترک عامی دارند، وحدت اديان خواهد بود نه تکثر گرايی.

در همه اديان سنتی، حتی اديان بدوی نيز ريشه ای از ماوراء قدسی وجود دارد، به همين خاطر گفته شده حتی بت پرستی نيز ريشه درستی داشته اما بعدها منحرف شده است. ما معتقد هستيم که بشر در ابتدا ديندار بوده است و شرک يک انحراف به شمار می رود اما برخی می گويند بشر در ابتدا مشرک بوده و بعدا موجد شده است که ديدگاه باطلی است.

مرحوم صدرا می فرمايد: حکمای هفت گانه يونان يا با واسطه يا بی واسطه با انبيا در ارتباط بودند، و بدون اين ارتباط آنان نمی توانستند اين سخنان بلند را بيان کنند. وی معتقد است که سرانجام حکمت و فلسفه به انبياء بر می گردد.

اين کاربرد علم مقدس در بحث ما خيلی کاربردی ندارد زيرا سخن ما در مورد علوم تجربی اعم از طبيعی و انسانی است. کاربرد دوم علم مقدس در بحث ما کاربرد دارد .

2. علوم تجربی به شرط توجه به ماوراء و بهره گيری از عقل شهودی

دکتر نصر درباره اين کاربرد می گويد: «اطلاق اصول مابعد الطبيعی بر عالم کبير و عالم صغير، بر عالم طبيعی و عالم انسانی. علم مقدس تا آن حدی که بر روان آدمی، هنر و انديشه و جامعه انسانی به ساحت های مختلف طبيعت می پردازد [يعنی همه شاخه های علوم طبيعی و علوم انسانی]، علم به معنای امروزی آن است. ولی تفاوت فاحشی هم با آن دارد [يعنی ما نيز همين علم کنونی را به شرطی علم مقدس می دانيم]، از اين حيث که ريشه ها و اصول آن در مابعد الطبيعه يا علم مقدس [علوم جديد بی ريشه است زيرا عقل شهودی را کنار گذاشته و تنها عقل استدلالی استقرائی را در حد شناخت پوسته عالم ملاک قرار داده است. دکتر نصر نمی خواهد تعريف جديدی از علم تجربی ارائه دهد بلکه می گويد اين علم اگر ريشه در مابعد الطبيعه داشته باشد علم مقدس خواهد بود] و هيچ گاه جهان امر مقدس را در مقايسه با علم جديد وانمی گذارد که مقدماتش مستغرق در تجربه باوری و عقل باوری است. و با هر معرفت والامرتبه تری قطع رابطه کرده است. علوم مقدس عملا چيزی جز آن علوم سنتی که در دامان تمدن های سنتی پرورده شده اند نيستند، به شرط آن که اين علوم را با توجه به فحوای کيهان شناختی و مابعد الطبيعی آنها فهم کنيم؛ و نه به منزله پس زمينه خام و ابتدايی برای پيدايش علوم کمی جديد يا به منزله قصه های خرافاتی که به حوزه بقايای تاريخی يا علوم غريبه تعلق دارند».[1]

وی معتقد است انسان مومن و ملحد در نوع کاری که در آزمايشگاه انجام می دهند تفاوتی با هم ندارند، منتهی عالم مومن يک نگاه ملکوتی به عالم دارد که طرف مقابل نسبت به آن يا ملحد است يا شاک و يا بی توجه به آن است.

طبق ديدگاه دکتر نصر برای دستيابی به علم مقدس، اولا: بايد عالم به مبدا متعالی آن توجه داشته باشد؛ ثانيا: منبع را حصر در عقل استدلالی نکنيم بلکه عقل شهودی را نيز به رسميت بشناسيم.

وی در کتاب «معرفت و معنويت» می گويد: «يکی از مهمترين آثار و در عين حال يکی از علل پيدايش جهان بينی دنياگرای امروزی که در غرب پديد آمده و در طول دو قرن گذشته به ساير نقاط عالم سرايت کرده است همانا جدايی علم و دانش از امر قدسی و معنويت است. در تمدن های سنتی چه در آسيا و چه در قاره های ديگر جهان، همواره رابطه ای استوار بين دانش و قداست وجود داشته است. در جهان بينی اين تمدن ها امر قدسی در نفس فعل دانستن مستتر بوده است [عالمان هر چند در حوزه علوم تجربی کار می کردند اما اين علم را قدسی و از سوی خداوند می دانسته است] و حتی در دانستن امور عادی. در جهان بينی اسلامی اين حقيقت کاملا آشکار است اولا: شناخت در هر مرحله ای که باشد يک نوع شناخت اسم عليم الهی است [هر کسی که علم داشته باشد و نام علم بر آن صدق کند آن علم آسمانی خواهد بود]، و ثانيا تمام حقايق جهان چيزی نيست جز تجليات اسما و صفات الهی. بر عکس نظر دکارت و فلاسفه اروپايی پس از او متافيزيک سنتی نه علم را به فکر فردی داننده تقليل داده و نه معلوم را به سطح کميت صرف محدود ساخته اند. متافيزيک سنتی چه در درون مکتب های فکری اسلامی و چه در تمدن های ديگر مانند يونان باستان و هند هم برای داننده و هم برای دانسته شده مراتب و مراجلی قائل بودند که هر دو از مبدا الهی سرچشمه گرفته و به آن منتهی می شده است و لذا رابطه بين عالم و معلوم که نتيجه آن علم می شود همواره از برکت امر قدسی برخوردار بوده است . علاوه بر اين در مکتب های فلسفی سنتی عقل يک جوهر نورانی و معنوی و بالمآل الهی شناخته شده است».[2] بنابراين چهار مساله در مورد علم وجود دارد که آن را مقدس و الهی می کند: خود علم از ناحيه خداوند افاضه می شود، عالم که مخلوق خداوند است، معلوم نيز تجليات اسماء و صفات الهی است و قوه و ابزار علم نيز که از ناحيه خداوند اعطا شده است.

 


[1] نیاز به علم مقدس، دکتر حسین نصر، ص24-25.
[2] معرفت و معنویت، دکتر حسین نصر، ص7-8.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo