< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مبنای روش شناسی نظريه فرهنگستان علوم اسلامی

حاصل مبنای روش شناختی نظريه فرهنگستان علوم اسلامی

سخن در بررسی ديدگاه فرهنگستان علوم اسلامی بود که يکی از شرايط دينی سازی علم را جنبه روش شناسی آن می دانست. حاصل اين ديدگاه در اين بخش چنين است:

1. شرط داشتن علم دينی اين است که استناد منطقی به دين (کتاب و سنت) داشته باشد. به عبارت ديگر علم دينی بايد بر حجت شرعی استوار باشد.

2. مقصود از حجت دينی اين نيست که همه علوم، نقلی شوند يعنی به صورت مستقيم از منبع دينی اخذ شود، بلکه مقصود اين است که روشی که در آن علم بکار گرفته می شود مورد تاييد دين يعنی کتاب و سنت باشد.

3. در ميان علوم موجود تنها علم فقه، علم دينی به معنای دقيق کلمه است زيرا دارای دو ويژگی است: يکی اينکه منبع آن وحی (کتاب و سنت) است. فقها اگر چه از عقل به عنوان منبعی مستقل در کنار کتاب و سنت ياد کرده اند ولی عملا در استنباط های فقهی خود جز در احکام کلی از آن بهره ای نگرفته اند (مراد از عقل در اينجا عقل ابزاری نيست بلکه عقل منبع است که در عرض کتاب و سنت خاستگاه احکام است) و ديگر اينکه فقها قبل از اين که به استنباط فقهی از کتاب و سنت بپردازند روش استنباط و ضوابط و قواعد آن را بيان کرده اند، که علم اصول محصول همين تلاش روش شناختی فقيهان است. اما ساير علوم حتی علم تفسير که نزديک ترين ارتباط با متن دينی را دارد فاقد ويژگی مزبور می باشد لذا نمی توان آن ها را مصداق علم دينی به معنای دقيق کلمه دانست.

 

بررسی و ارزيابی

1. در ابتدا بايد دانست که اين نظريه از جهت درونی دارای استحکام لازم نبوده و از جهاتی دارای ناهماهنگی است. به عنوان نمونه در برخی از عبارات در بحث مصداق شناسی، علم اخلاق و علم کلام از علوم دينی شمرده شده اند.[1] در حالی که در جای ديگر اين دو علم در رديف علم فلسفه و عرفان، از علوم دينی به شمار نيامده اند.[2]

نمونه ديگر اين که در بيشتر عبارات مساله حجيت داشتن روش، برای دينی سازی علم شرط شده است اما در برخی عبارات ديگر دينی دانستن مفاهيم و مبادی علم[3] و در برخی عبارات ديگر دينی سازی موضوعات، مفاهيم، انگيزه ها و غيره را نيز شرط دينی دانستن علم دانسته اند. « هنگامی می توان به علم دينی و اسلامی معتقد بود که منظور ما از علم مجموعه ای از مفاهيم، مسائل، روش های تحقيق و روش های حل مساله باشد و اين مجموعه صبغه دينی و اسلامی داشته باشد.».[4] اگر مسائلی که ايشان بيان کرده بخواهد از جمله شروط علم دينی به شمار آيند دايره علم دينی خيلی محدود خواهد بود، زيرا مگر چه مقدار از مفاهيم علومی همچون منطق، رياضيات و طبيعيات را می توان از منابع دينی استخراج کرد؟ علاوه بر اين که شرط دينی بودن موضوع و مفهوم و مانند آن مبهم بوده و با وجوه مختلفی روبرو است.

2. ايشان علم فقه را به عنوان علمی بيان کردند که به معنای دقيق کلمه علم دينی است . وی دو ويژگی را برای علم فقه بيان کرد که باعث اين امر شده است: يکی اينکه منبع اين علم کتاب و سنت است (و اگر فقها از عقل به عنوان منبع ياد کرده اند در امور کلی است) و ديگر اينکه روش اين علم مورد تاييد کتاب و سنت بوده و بر حجت دينی استوار است.

اما ويژگی اول ايشان با اين اصلی که خود بيان کردند که مراد از علم دينی آن نيست که نقلی باشد، ناسازگار است. زيرا در اينجا می گويند چون علم فقه نقلی است و منبع آن کتاب و سنت است و روش آن حجت دارد به معنای دقيق کلمه علم دينی است. اين عبارت گويای آن است که علم دينی دو شرط دارد: يکی اينکه منبع آن نقلی باشد و ديگر اينکه روش آن دارای حجيت باشد. اين سخن با آنچه ايشان معتقد است که می توان علومی مانند رياضی و فيزيک را دينی کرد ناسازگار است زيرا روشن است که منبع امثال اين علوم نقلی نيست. مگر اينکه در توجيه اين کلام بگوييم که آنچه وی در مورد علم فقه بيان کرده است شرط کمال است نه شرط لزوم.

3. آن عقلی که در فقه مطرح است و فقها به عنوان منبع دين از آن ياد کرده اند به معنای مستقلات عقليه است. عقل ابزاری که قوه فهم مداليل کتاب و سنت است در اينجا مراد نيست، زيرا عقل ابزاری را همگان حتی اخباريون نيز قبول دارند، بلکه مراد عقلی است که اصول و کليات را مطرح کرده و می توان از آن ها فروعی را استخراج کرد.

در باب ملازمات عقليه دو مساله مطرح می شود: يکی مستقلات عقليه است که قاعده ملازمه «کلما حکم به العقل حکم به الشرع» در مورد آن مطرح می شود. و ديگر غير مستقلات عقليه است و آن جايی است که شرع حکمی دارد و عقل فرعی از آن استخراج می کند، مثل وجوب مقدمه واجب. عقل در اينجا همان کار وحی را انجام داده و وجوب را استنباط می کند (و لذا وجوب آن شرعی خواهد بود). و يا مثل حکم عقل به اين که امر به شی اقتضای نهی از ضد خاص آن را دارد.

در اين مباحث که به بحث «ملازمات عقليه» معروف است از دليل عقلی سخن به ميان می آيد. در مورد قاعده ملازمه و لزوم يا عدم آن، مرحوم شيخ انصاری می فرمايد ما وقتی حسن و قبح عقلی را قبول کرده و پذيرفته باشيم که عقل قدرت فهم بعضی مسائل را بالاستقلال دارد در اين صورت ديگر نيازی به قاعده ملازمه نيست، زيرا خود عقل توانسته است اراده مولا را بفهمد. برخی ديگر گفته اند بعد از بدست آمدن حکم عقل، با ميانجی گری قاعده «کلما حکم به العقل حکم به الشرع»، حکم شرع فهميده می شود. اخباری ها نيز اساسا قاعده ملازمه را رد می کنند.

اکنون می گوييم عقلی که در فقه به عنوان منبع استخراج احکام مطرح شده است اولا مسامحه در تعبير است زيرا نه کتاب و سنت و نه عقل هيچ کدام منبع دين نيستند بلکه منبع دين تنها و تنها اراده تشريعی الهی است. احکام الهی تنها يک سرچشمه دارند و آن اراده الهی است ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه‌﴾[5] . بنابراين اگر مراد از منبع بودن به معنای منبع توليدی و تشريعی باشد نه کتاب و سنت و نه عقل هيچ کدام منبع دين نيستند. اما اگر مراد منبع ابلاغی باشد در اين صورت هم کتاب و سنت منبع ابلاغی الهی است و هم عقل به عنوان حجت باطن از منابع ابلاغی دين شمرده می شود.

سوالی که در اينجا پيش می آيد اين است که آيا همان طور که کتاب و سنت منبع ابلاغی دين بوده و دارای حجيت هستند، عقل منبع نيز حجيت دينی دارد يا نه؟ به اين معنا که اگر به آن رجوع کنيم و کشف حکم نماييم آيا آن حکم همانند حکم نقل اعتبار دارد؟ (مراد از حجيت در حکم عقل، حجيت معرفت شناختی نيست بلکه حجيت دينی است) برای فهم اين مطلب بايد ببينيم دين به چه معنا است تا حجت دينی بودن آن روشن شود. دين همان طور که قبلا بيان شد عبارات است از بايدها و نبايدهای تشريعی الهی که دارای سه قلمرو است: اعتقادات، اخلاقيات و اعمال. اعمال نيز در اينجا منحصر در اعمال جوارجی نيست بلکه اعمال جوانحی را نيز شامل می شود.

پاسخ اين سوال اين است که حکم عقل، حجيت شرعی دارد. آيت الله جوادی آملی می فرمايد: عقل آن جا که می فهمد که می فهمد و آنجايی که نمی فهمد، می فهمد که نمی فهمد. مگر اين که وهم سخن گو شود و خيال را به عنوان فهم قرار دهد. خيلی از تعقل های بشر در حقيقت توهم است. با برند و برچسب عقل، وهم فروشی می کنند. دنيای کنونی بر وهم سوار است زيرا شيطان در آن حاکم است و شيطان وهم است. هر جا شيطان حاکم است، وهم حاکم می شود اما هر جا فرشته بيايد عقل حاکم می شود.

بر اين مطلب دو دليل وجود دارد:

1. اگر آن جايی که عقل می فهمد، حجيت دينی نداشته باشد فعل الهی [نعوذبالله] لغو خواهد بود. زيرا عقل ماهيتی جز ادراک و فهم ندارد. خدای متعال اين قوه ادراک را با همين ويژگی درک کردن خلق کرده است. حال اگر عقل اراده الهی اعم از تکوين و تشريع را بفهمد و بگوييم آن درک معتبر نيست، فعل الهی از خلق آن لغو خواهد بود.

2. اگر عقل حجيت نداشته باشد، ديگر اعتبار شرع نيز بدست نخواهد آمد. خواجه نصير الدين طوسی درباره حسن و قبح عقلی و شرعی می فرمايد: «و لانتفائهما مطلقا لو ثبتا شرعا»[6] . اگر کسی عقل را انکار کند، وحی نيز ثابت نخواهد شد.

 

دين و رابطه آن با بايدها و نبايدها و هست و نيست ها

سوال: آيا دين شامل هست و نيست ها هم می شود؟ دين تنها شامل بايدها و نبايدها است زيرا در دين مساله جعل مطرح است و جعل از قبيل بايد و نبايد است. بله اين بايدها و نبايدها مبتنی بر هست و نيست ها است.

خدای متعال به اراده تکوينی خويش انسان را با ويژگی هايی از قبيل اختيار و اراده خلق نموده و سپس اراده تشريعی نموده و بايدها و نبايدهايی را برای او بيان فرموده است. نام اين بايدها و نبايدها دين است. منتها اين دين محصول همان اراده تکوينی الهی است. اراده تکوينی قبل از اراده تشريعی است. خدای متعال قبل از اعمال اراده تشريعی، اراده تکوينی را اعمال نموده است. بايدها و نبايدها متفرع بر معرفت است و آن معرفتِ چيزهايی است که هست.

ما وقتی می توانيم اعتقاد و باور به آموزه های دينی پيدا کنيم که قبل از آن معرفت پيدا کرده باشيم. اساسا ايمان، فرع معرفت است اما عين آن نيست. خود معرفت و شناخت يکی از بايدهای دينی است که از جمله افعال جوانحی به شمار می آيد. هر چيزی که واجب است نسبت به آن اعتقاد داشته باشيم واجب است نسبت به آن معرفت نيز کسب کنيم کما اينکه هر چيزی که عمل به آن واجب است، معرفت به آن هم واجب است. به همين خاطر در ابتدای رساله ها آمده است که آن احکامی که برای مکلف مورد ابتلا است، واجب است ياد بگيرد.

بنابراين، اعتقادات و باورهای فرد در حوزه تشريع به هست و نيست ها در حوزه تکوين باز می گردد. اما آيا معرفت تفصيلی به همه آن ها لازم است يا معرفت اجمالی کافی است؟ برخی سخت گيرانه نظر داده و گفته اند بايد به همه عقايد به صورت تفصيلی علم داشت اما ديدگاه صحيح آن است که معرفت اجمالی کافی است. مثلا وقتی از فردی سوال شود خداوند کيست می گويد: موجودی است دارای همه کمالات که هيچ نقصی ندارد. همين مقدار از معرفت برای ايمان وی کافی است و ديگر لازم نيست بداند علم خداوند حضوری است يا حصولی. اين مقدار شناخت نيز فطری است و لذا فرمود «عليکم بدين العجائز». البته اين به معنای نپرداختن به فهم دقيق و عميق معارف دينی نيست. برای کسانی که می خواهند به کمال معرفت دست يابند و از عقايد دينی دفاع کنند و پاسخ گويی شبهات باشند بايد اين علوم را به صورت گسترده ياد بگيرند. آن معرفت اجمالی برای عموم مردم است.

مرحوم علامه حلی در «باب حادی عشر» کلام سختی دارند و می فرمايد بايد به تمام عقايد به صورت استقلال فرد آگاهی يابد. اما خيلی از مردم توانايی فهم اينها را ندارند .

قرآن کريم می فرمايد: ﴿فَأَقِمْ‌ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‌ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون[7] . دين بر مبنای فطرت است؛ همان فطرتی که خدای متعال انسان ها را تکوينا آن گونه خلق نموده است. قرآن می فرمايد همه آنچه در دين بيان شده دقيقا مطابق فطرت است و امری خلاف آن نيست. تشريع الهی همه بر اساس تکوين است.

انشاء الله ادامه اين بحث در جلسه آينده پيگيری می شود.


[1] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، ص135.
[2] مبانی نظری نهضت نرم افزاری، ص151 - 152.
[3] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، ص134.
[4] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، ص135.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo