< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی اشکال احمد بن سعد غامدی

خلاصه اشکال آقای غامدی بر احاديث شيعه

در جلسات قبل به مناسبت بحث «ايمان از نظر روايات» به بررسی اشکال يکی از عالمان وهابی بر روايات کافی درباره ارکان اسلام پرداختيم. وی گفته بود: در روايات شيعه که مساله دعائم اسلام مطرح شده، مساله توحيد و نبوت نيامده است اما در مقابل مساله ولايت مطرح شده است، در حالی که در روايات اهل سنت در اين روايات، ابتدا مساله شهادت به توحيد و نبوت مطرح شده است. وی در ادامه گفته است: آن چه در منابع اهل سنت آمده با قرآن هماهنگ است اما روايات شيعه با قرآن موافق نيست. خلاصه سخن وی اين بود که روايات شيعه در زمينه ارکان دين، که عقايد شيعيان بر آن استوار است با قرآن موافقت ندارد.

پاسخ

حاصل پاسخی که بيان شد چنين است :

1. روش گزينشی و عدم جامع نگری که مستشکل در اين اشکال در پی گرفته نادرست است. مرحوم کلينی در کتاب کافی، در بابی که با عنوان «دعائم الاسلام» قرار داده، 15 روايت را ذکر کرده اند که در بيشتر آنها مساله توحيد و نوبت آمده است. اگر کسی بخواهد به صورت علمی به ارزيابی مطلبی بپردازد بايد نگاهی جامع الاطراف داشته باشد و از نگاه گزينشی بپرهيزيد. مستشکل تنها يک دسته از روايات را توجه کرده و دسته ديگر را ناديده گرفته است. علاوه بر اينکه اساسا مساله توحيد و نبوت در روايات فراوانی از شيعه به صورت پر رنگ بيان شده است.

اگر بنا باشد کسی نگاه گزينشی داشته باشد، همين اشکال در مورد روايات صحيحين نيز وارد است زيرا در بيشتر روايات در باب دعائم الاسلام، مساله نبوت نيامده است. در صحيح مسلم، ج1، ص 5، باب ارکان الاسلام، چهار حديث آمده است که تنها در يکی از آنها مساله شهادت به رسالت آمده است، و لذا اگر بنا باشد طبق روش مستشکل عمل شود، اشکال وی به روايات اهل سنت اولی است. هر جوابی که آنها به اين اشکال می دهند در مورد روايات کافی نيز داده می شود .

2. بر خلاف آنچه مستشکل گفته است نه تنها مساله ولايت در قرآن کريم آمده بلکه از جايگاه ويژه برخوردار است. در اين آيات مساله ولايت امام به صراحت آمده است:

الف) سوره مائده، آيه 55: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾[1] . در اين آيه شريفه مساله ولايت امام به صورت خاص بعد از ولايت خداوند و پيامبر اکرم (ص) بيان شده است.

ب) سوره نساء، آيه 59: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُم[2] . منظور از اولی الامر در آيه شريفه کسانی است که معصوم بوده و امر زعامت به دست آنان بوده است. فخر الدين رازی،‌ نظام الدين نيشابوری و محمد عبده، اولی الامر در آيه را به معنای معصوم دانسته اند.

ج) سوره اسراء، آيه 71: ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم[3]

در سنت نبوی نيز مساله امامت با عظمت ياد شده است. از جمله در حديث معرفت امام آمده است: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته الجاهليه». علاوه بر اين که در روايات اهل بيت(ع)، در مورد مساله ولايت به آيه اولی الامر و حديث «من مات» استشهاد شده است که از جمله آن ها روايت امام باقر (ع)‌ بود که در جلسه قبل بيان شد.

بنابراين اگر کسی بخواهد به صورت منصفانه قضاوت کند، بايد اشکال را متوجه روايات اهل سنت بداند که چرا مساله ولايت با اين همه اهميت در آن ها نيامده است؟ گويا تصرفی در آن روايات صورت گرفته و بخش هايی از آن ها کم شده است.

عدم ذکر نشدن مساله توحيد و نبوت در برخی روايات شيعه

اما سوالی که بايد به دنبال پاسخ آن بود اين است که چرا در برخی از روايات «بنی الاسلام علی الخمس» مساله توحيد و نبوت نيامده است؟

مرحوم مجلسی در «مرآه العقول»[4] دو وجه را برای اين امر بيان کرده اند:

1. مقصود از اسلام در اين روايات، مجموعه اسلام نيست بلکه گام اول و مرتبه نخست آن است که با اقرار به شهادتين حاصل می شود. طبق اين وجه معنای روايت چنين است: اين اسلامی که فرد برگزيده و وارد آن شده است دارای فرائضی است که مهمترين آنها نماز و روزه و زکات و حج و ولايت است. طبق اين معنا ديگر نيازی نبوده که مساله شهادتين تکرار شود زيرا بيان می دارد: ای کسانی که اقرار به شهادتين داده ايد و جان و مال شما به خاطر اين امر محفوظ مانده است، فرائض اصلی دين چنين است. شاهد اين مطلب رواياتی از امام باقر (ع)‌ است که در فرق ميان ايمان و اسلام، اسلام را اين گونه تعريف می فرمايد: «الْإِسْلَامُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَنَاكِحُ وَ الْمَوَارِيثُ وَ عَلَى ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاس‌».[5] آن حضرت در تعريف اسلام می فرمايد: شهادت بر توحيد و تصديق رسول الله (ص).

نکته: در ذيل روايت آمده است: «وَ لَمْ يُنَادَ بِشَی‌ءٍ كَمَا نُودِی بِالْوَلَايَة»[6] که بيان می دارد مساله ولايت با ساير ارکان ديگر متفاوت است. اين تفاوت از دو زاويه است: اول اينکه سفارشی که به مساله ولايت شده است از همان روز اول بوده است در حالی که مساله نماز و روزه بعدها و در مدينه بيان شده است؛ ثانيا مساله ولايت با تشريفاتی که بيان شده است در مورد هيچ کدام از مساله های ديگر صورت نگرفته است.

2. وجه ديگر ذکر نشدن مساله توحيد و نبوت در برخی روايات اين است که مساله ولايت در بر دارنده توحيد و نبوت نيز می باشد زيرا ولايت در طول ولايت خداوند و رسول الله (ص) است و امکان ندارد ولايت امام بدون ولايت خداوند و ولايت پيامبر تحقق يابد. شاهد آن اين مساله است که بر هر مسلمانی واجب است که به نبوت ساير انبياء و حقانيت کتب آسمانی اقرار داشته باشد. قرآن کريم می فرمايد: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه﴾[7] و نيز می فرمايد: ﴿وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً﴾[8] . حال اگر کسی بخواهد اسلام آورد همين که شهادت به نبوت پيامبر اکرم (ص) بدهد کافی است زيرا بالملازمه شهادت به رسالت آن حضرت شهادت به ساير انبياء نيز خواهد بود. در مورد مساله ولايت نيز همين گونه است، کسی که مساله ولايت امام را پذيرفته باشد يعنی ولايت خداوند و ولايت رسول الله (ص) ‌را نيز پذيرفته است .

ولايت در اين روايات به معنای خاص

آيا می توان به عنوان وجه ديگری گفت: ولايت در روايات به معنای عام بوده و شامل ولايت خداوند و پيامبر و امام می شود؟ پاسخ منفی است، زيرا اين وجه با متن همين روايات سازگاری ندارد. در اين روايات وقتی سوال شده است که کداميک از اين پنج رکن مهم تر است فرموده اند: «الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِن‌»[9] مراد از ولايت در اينجا ولايت امام است زيرا مسلمانانی که ولايت امام را قبول ندارند در اقرار به توحيد و نبوت با شيعيان مشترک هستند. اين روايت می فرمايد که با ولايت امام معصوم است که نماز و روزه و ساير اعمال صحيح خواهد بود .

امام باقر(ع) در ادامه همين روايت می فرمايد: اگر کسی تمام روزه ها روزه بدارد و شب ها به عبادت پردازد اما ولايت امام را نداشته باشد، هيچ حقی بر خداوند ندارد که مورد اجر قرار گيرد. وجه آن اين است که حق بالذات را که هيچ کس دارا نيست زيرا همه ما فقير به خدای متعال هستيم و او غنی بالذات است ﴿أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَميد﴾[10] . اميرالمومنين (ع) فرمود: «الْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِی‌ التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ لَا يَجْرِی لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِی عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِی لَهُ وَ لَا يَجْرِی عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ»[11] حق در مقام توصيف از همه چيز وسيع تر است و هر چه درباره آن بگوييد تمام نمی شود . اما در مقام عمل خيلی کم پيدا می شود و اکثرا در اين باره نادرست می گويند. حق اگر به سود كسى اجرا شود، ناگزير به زيان او نيز روزى به كار رود، و چون به زيان كسى اجراء شود روزى به سود او نيز جريان خواهد داشت. تنها خدای متعال است که حق مخصوص اوست و کسی حقی بر خداوند ندارد. اما خدای متعال از روی فضل و رحمتش برای خود حقی قرار داده و بر اساس وعده اش خود را بدهکار قرار داده است.

اما وعده های الهی مشروط است به اين که مطابق دستور او اجرا شود. اگر کسی چنين کند، طبق وعده الهی برای انسان محسن حقی ايجاد می شود، اما اگر طبق دستور او عمل نکرده باشد هيچ حقی ندارد. اما دستور خداوند از چه طريقی فهميده می شود و از چه کسی بايد سوال شود؟ فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی»، «القرآن مع علی و العلی مع القرآن»، «انی تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتی» . لذا اگر کسی از آنان سوال نکند و به اشتباه عمل کند ديگر حقی نخواهد داشت زيرا وعده الهی مشروط بوده است و چون شرط نباشد، مشروط نيز نخواهد بود.

البته مساله فضل الهی چيز ديگری است. ما بايد همان طور که خود ائمه اطهار (ع) فرموده اند سخن بگوييم. آن حضرت در انتهای اين حديث می فرمايد: «أُولَئِكَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ يُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِه» خدای متعال محسنين از آنان را که تقصير نداشته اند و لو حقی ندارند اما از روی فضل و رحمت خود مورد تفضل قرار داده و وارد بهشت می کند.

بررسی رکن سوم نظريه فرهنگستان در جلسه آينده

موضوعی که در حال بررسی آن بوديم، نظريه فرهنگستان علوم اسلامی درباره علم دينی بود . در اين باره به بررسی مبنای علم شناختی و دين شناختی آنان پرداختيم. رکن سوم نظريه آنان مساله حجيت است. آنان گفتند برای بدست آوردن علم دينی بايد به لحاظ روش حجيت شرعی داشته باشيم. انشاء الله در جلسه آينده اين مساله مورد بحث قرار می گيرد.

 


[4] مرآه العقول، علامه مجلسی، ج7، ص30.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo