< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه فرهنگستان علوم اسلامی

ضرورت پرداختن به علوم انسانی

(سوال و جوابی قبل از آغاز درس)

سوال:

برخی شبهه می کنند که علومی مانند فلسفه و ساير علوم انسانی بی فايده و کم ارزش هستند و چرا بايد نسبت به آنها وقت صرف کرد. اين مطلب را چگونه می توان پاسخ داد؟

پاسخ:

1. علومی جزء علوم انسانی قرار می گيرند که موضوع آن ها، انسان باشد. بنابراين اقتصاد، رواشناسی، پزشکی و مانند آن علوم انسانی هستند اما فلسفه و منطق اين گونه نيست.

2. نکته ديگر اينکه فايده و کارکرد اين علوم بستگی به تعريف ما از کارکرد و فايده دارد. مرحوم علامه می فرمايد: اگر خارکنی به بيابان رفته و در آنجا خاری نيافته باشد وقتی بر می گردد به رهگذران می گويد آنجا نرويد که هيچ چيزی نيست. از نظر او چيز مساوی با خار است. همين مساله در جاهای ديگر نيز هست. هر کسی از نگاه خودش امور را ارزش گذاری می کند و در صورتی که آن ارزش باشد، می گويد همه چيز هست و الا نه. بنابراين، ابتدا بايد ديدگاه مان را درباره کارکرد روشن کنيم. خود همين بحث، بحثی فلسفی است.

3. کسانی که مخالفت فلسفه و اين مباحث هستند و آن را بی فايده می دانند، در حقيقت هوچی گری می کنند. در خود دنيای غرب نيز مباحث فلسفی بسيار جدی است. امروزه ده ها فلسفه مضاف در ميان دانشگاهيان آنان مورد بحث و بررسی قرار دارد. افراد شاخصی نيز در اين زمينه مانند هگل، هايدگر و گادامر بروز کرده اند. اين ها در تفکر غرب نقش مهمی داشته و نظريات فلسفی آنها انديشه ساز بوده است که توانسته زير ساختهای فکری آنان را سامان دهد.

گريزی به مساله استحاله فرهنگی کشور

متاسفانه غربی ها در مواردی به ما آدرس عوضی داده و ما به سراغ آنها می رويم. در مساله برخورد با غرب، عده ای به صورت شعاری مطلقا همه آن را مذمت می کنند و برخی به صورت مطلق پذيرای آن هستند، در حالی که هر دو گروه خطا می کنند. غرب هم قابل ستايش و هم قابل مذمت است. غرب سياسی با غرب فرهنگی و با غرب علمی متفاوت است. غرب علمی و پيشرفت های آنها در اموری همچون شناخت جهان و انسان، امری مطلوب است، اما غرب سياسی همه اش ظلم و دروغ گويی است (مگر پاره ای از نظريات دانشمندان آنها). غرب فرهنگی نيز اباحی و لاابالی گری است.

يکی از مشکلات کشور ما اين است که هر کسی به خود اجازه تئوری پردازی می دهد. گاه مشاهده می شود که در صدا و سيما افرادی که کارشان مزاح گويی است با هزينه های کلان، می خواهند انديشه در ميان جامعه پمپاژ کنند.

همين اخيرا در يکی از برنامه های صدا و سيما، خانم بازيگری دعوت شده بود. مجری برنامه که مرد است در مقابل تماشاچيان اولين سوالی که از او می پرسد اين است که آيا شما حامله هستيد؟ واقعا اين چه سوال زشتی است که پرسيده می شود! متاسفانه ما در اين مسائل به دنبال غرب رفته و علم و پيشرفت های آنان را رها کرده ايم. الان کارخانه های ماشين سازی ما بعد از اين همه سال نتوانسته اند جای خود را در دنيا باز کنند و بايد مانند برخی بيماران، دائما با تزريق سرپا نگاه داشته شود، در حالی که ما بايد امثال اين مسائل را از غرب فرا بگيريم.

از بين رفتن تدريجی هنجارهای جامعه مساله خطرناکی است که بايد مورد توجه قرار گيرد. اين امر باعث می شود برای نسل های امروزی برخی از رفتارهايی که قبيح بود مانند ارتباط مرد و زن نامحرم، قبح زدايی شود. اين همان خطری است که پيامبر اکرم (ص) هشدار می دهند و می فرمايند: «كَيْفَ بِكُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُكُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُكُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِمَعْرُوفٍ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنْ مُنْكَر...»[1] شما چه خواهيد كرد هنگامى كه زنان شما فاسد گردند و جوانان شما بد عمل شوند، و امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند گفته شد يا رسول اللَّه آيا اين كارها پيش خواهد آمد؟ فرمود: آرى بدتر از اين‌ها خواهد شد، شما چه خواهيد كرد هنگامى كه امر به منكر كنيد و نهى از معروف نمائيد، گفته شد: يا رسول اللَّه آيا اين چنين خواهد شد فرمود: بدتر از اين مى‌شود هنگامى كه معروف و منكر معروف شود.

علمای ما بايد نسبت به اين مسائل احساس مسئوليت بيشتری کنند. متاسفانه گاه در برخی برنامه های صدا و سيما افراد سرشناس و فرهيخته ای را پيدا کرده و در برنامه خود حاضر می کنند و به اين طريق به برنامه های خودشان مشروعيت می دهند. نبايد سرنوشت فرهنگ کشور به دست چنين افرادی بيافتد.

گاه سياست مداران ما نيز رعايت اين مسائل را نمی کنند. وقتی يکی از اينان با افرادی با پوشش نامناسب در سفرهای خود مواجه می شود چرا حد و حدود را رعايت نمی کند؟! آنان بايد همان طور که در سفرهای خارجی اگر بر سر سفره شراب گذاشته می شود حاضر نمی شوند، اين مسائل را نيز جزء فاکتورهای اساسی قرار دهند. اينها پروسه های سکولاريزه کردن فرهنگ است که همانند آب زير کاه پنهان است اما وقتی آب همه جا را گرفت، وقتی فرد پا روی آن می گذارد، فرو می رود.

برخی در توجيه ای می گويند اگر اينها را نمايش ندهيم مردم به سراغ ماهواره ها می روند. اما اين توجيه نادرست است زيرا مردم ماهواره را بد می دانند و نگاه می کنند، اما نمايش اين برنامه ها در صدا و سيمای رسمی جمهوری اسلامی باعث خوب جلوه دادن آنها می کند. اين همان خطری است که پيامبر اکرم (ص) هشدار می دهند. مرحوم آيت الله گلپايگانی موقعی در درس شان فرمودند: برخی می گويند آخوند ها برای کشور چه کار کرده اند؟ ايشان با همان لحن آرام خود فرمودند: علما اگر هيچ کاری نکرده باشند اما اين کار را کرده اند که وقتی کسی شراب می خورد می داند که حرام است و می خورد، يعنی آنان حقايق را بيان کرده اند. اما اگر کم کم به سمتی برويم که نُرم و هنجار تغيير کند و منکر، معروف شود خيلی بد است.

در راديو چند روز قبل در بحثی راجع به کتاب های درسی دانش آموزان گفته شد که در فلان کتاب جريان حسين فهميده را برداشته اند. وقتی سوال شد گفتند چون ما در کتاب ديگری اين مطلب را آورده ايم. در حالی که در آن کتاب تنها دو سطر درباره شهيد فهميده آمده و ديگر سخنی از شهادت و پيام امام راحل درباره ايشان نيامده است. متاسفانه اين همان روند تغيير فرهنگ است.

 

ادامه بحث ديدگاه فرهنگستان علوم اسلامی

قرار دادن شاخص حق و باطل به جای صدق و کذب

گفته شد فرهنگستان علوم اسلامی معتقد است برای تحقق و توليد علم دينی بايد شاخص ديگری به جای شاخص صدق و کذب و مطابقت با واقع قرار داده شود و آن شاخص حق و باطل است. اينان در توجيه اين مساله گفتند اولا آن شاخص امکان ندارد؛ ثانيا برهان ندارد و ثالثا طبق آن علم دينی معنا ندارد. در جلسات گذشته اين مسائل مورد نقد و بررسی قرار گرفت.

در ادامه به بررسی شاخصی که فرهنگستان برای علم بيان کرده می پردازيم. آنان گفتند شاخص علم و جهل، حق و باطل است. اين شاخص نيز بر اين اساس استوار است که علم و فهم را امری اختياری و ارادی بدانيم. حال که چنين شد اراده در متن علم تاثير گذار خواهد بود، يعنی از همان ابتدا که علم شکل می گيرد، متن و ماهيت آن يا رنگ الهی دارد يا غير آن و اين گونه علم به دينی و غير دينی تقسيم می شود. اينان طبق اين شاخص حتی علومی همچون رياضيات را دينی و غير دينی می دانند و می گويند اگر گوينده نظريات رياضی مومن باشد و با انگيزه الهی مسائل آن را بيان کند آن علم دينی است و الا غير الهی خواهد بود.

بنابراين طبق ديدگاه اينان ريشه تمام علوم، علم و فهم انسان است و علم و فهم انسان مشمول اراده و اختيار اوست و اراده و اختيار نيز يا الهی و يا غير الهی است.

نقد و ارزيابی

ايشان در استدلال خود بر اين مدعا گفتند: «اگر فهم در يک فرايند جبری روی دهد، نسبت دادن آن به من بی معنا است. در جبر مطلق، فهم مطرح نيست. فهم از فروع اختيار است و فهم بودن اختيار فهم نيست. اين نگرش در معرفت شناسی منجر به اين شده است که در معرفت در پی حق و باطل باشيم نه صدق و کذب. اگر معرفت تابع اختيار حق باشد، حق و اگر تابع اختيار باطل باشد، باطل است».[2] در اين باره چند نکته قابل توجه است:

1. اين ادعا که نسبت دادن فعلی به انسان، در گرو اختياری بودن آن است، ادعايی نادرست است، زيرا افعال طبيعی انسان در عين حالی که غير ارادی است اما فعل نفس به شمار می آيد. ديدن، فکر کردن، گردش خون، دم و باز دم، حرکت قلب و کارهايی مانند آن جزء کارهای انسان است که فاعل آنها نفس او است. نفس انسان هم فاعل افعال طبيعی و هم فاعل افعال ارادی انسان است. مثلا آنگاه که انسان غذا را با اراده خويش می جود و می بلعد و وقتی غذا وارد معده می شود و فرايند جذب و دفع در مورد آن صورت می گيرد، همه فعل انسان است هر چند برخی ارادی و برخی غير ارادی است.

مگر اينکه بگوييم مقصود ايشان از افعال انسان خصوص افعال ارادی انسان است. اما اين سخن نيز نادرست و مصادره به مطلوب است زيرا وقتی سوال کنيم چرا فعل ارادی است می گويند چون فعل ارادی انسان است. در اين سخن مدعی و دليل يک چيز شده است.

اساسا انسان را عالم صغير می دانند زيرا نفس انسان در مرحله عاقله، تعقل، و در مرتبه متخيله، تخيل، و در مرحله احساس، احساس و در مرحله طبيعت فعل طبيعی انجام می دهد. بزرگانی همچون مرحوم سبزواری، صدرالمتالهين ، علامه طباطبايی و ديگران وقتی اقسام هشت گانه فاعل را نام می برند می فرمايد تمام اين هشت قسم در انسان وجود دارد. فاعل باطبع، فاعل بالقسر، فاعل بالجبر، فاعل بالرضاء، فاعل بالعنايه، فاعل باتجلی و فاعل باتسخير. انسان در کارهای طبيعی خود فاعل بالطبع است؛ وقتی مثلا در اثر سرما خوردن زکام می شود، فاعل بالقسر است. وقتی می نشيند و صحبت می کند فاعل بالقصد است و ....

2. آيا اساسا فهم و علم فعلی ارادی است يا نه؟ فهم يک فعل جوانحی و درونی است. از ديدگاه مشهور عالمان اسلامی اعم از فلاسفه و ديگران، شاخص فعل اختياری آن است که مسبوق به اراده باشد. طبق اين ديدگاه همه کارهای انسان سه مبدا دارد: مبدا علمی، مبدا شوقی و مبدا ارادی. وقتی انسان می خواهد کاری انجام دهد ابتدا برايش تصوری حاصل می شود . بعد از آن تصديق به فايده می شود و در مرحله بعد نسبت به آن فعل شوق صورت می گيرد و بعد از آن اراده می شود. در اين ديدگاه علم ديگر فعل ارادی نيست هر چند مبادی و مقدمات آن ارادی است. علم مانند غذا خوردن است که مقدمات آن به اراده فرد صورت می گيرد اما وقتی غذا وارد بد شد ديگر غير ارادی است.

البته هر چند طبق اين ديدگاه علم غير ارادی است اما مورد تکليف مولا قرار می گيرد زيرا هر چيزی که خودش اختياری نباشد اما مقدمات آن در اختيار باشد، تکليف بردار است و مولا می تواند انسان را به لحاظ مبادی آن تکليف کند.

مبنای صحيح تر که امام راحل در کتاب طلب و اراده آن را به خوبی تنظيم کرده آن است که ملاک اختياری بودن افعال انسان اعم از جوانجی و جوارجی، آن است که نفس انسان به جعل بسيط مختار خلق شده است و لذا صفت اختيار عين هويت او است، مانند اينکه آتش هويتش گرما بخشی و سوزندگی است. به همين خاطر اگر انس و جن جمع شود نمی تواند اختيار را از انسان بگيرد.

طبق اين مبنا در افعال جوارجی و بيرونی،‌ اختيار انسان از طريق اراده اظهار می شود، اما در افعال جوانحی مانند خود اراده، ديگر ارادی نيست بلکه مسبوق به اختيار ذاتی انسان است. تفصيل اين بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود .

 

 


[2] مناظره هایی در باب علم دینی، ص194.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo