< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

95/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه آقای باقری؛ بررسی ديدگاه های موافقين علم دينی

بررسی ديدگاه دايره المعارفی دين

سخن درباره اين مطلب بود که آيا می توان با توجه به آنچه در آيات و روايات آمده است گفت که اصول و کليات علوم مختلف از جمله علوم تجربی در دين آمده است و می توان با استفاده از روش تفکر اجتهادی تفاصيل آن علوم را بدست آورد يا اينگونه نيست؟

نويسنده کتاب «هويت علم دينی» در نقد کسانی که به اين سوال پاسخ مثبت داده اند می گويد: مراد از بيان کليات و اصول علم در آيات و روايات چيست؟ سه احتمال و فرض در اينجا متصور است که هر سه نادرست است:

1. مقصود اين است که ميزانی از قواعد علمی در متون دينی وجود دارد که با تکيه بر آنها می توان به تفريع فروعات مختلف علمی پرداخت و جزئيات علوم را بدست آورد.

وی اين احتمال را منفی دانسته و می گويد در متون دينی ما چنين قوانين و قواعدی وجود ندارد، و حق نيز با ايشان است.

2. مقصود وجود بيان های مجمل و نه صريحی در دين است که ممکن است در برخی از حوزه های علمی مورد استفاده قرار گيرد. وی می گويد: «با اين مقدار از بيان های مجمل نمی توان در بنا کردن علوم و فنون بسيار گسترده کنونی و بسيار گستره تر آينده طرفی بست».

3. مقصود اين است که اصول و کليات علوم در بطون و لايه های درونی آيات و روايات آمده است. وی درباره اين احتمال می گويد: بر فرض که اين وجه را بپذيريم اما چون اين معارف از دسترس فهم متعارف بشر خارج است نمی تواند رهنمود آنان در کشف جزئيات علوم باشد. اگر به تفاسيری که در طول تاريخ نوشته شده مراجعه کنيم چه مقدار از اين بطون در زمينه علوم بشری بيان شده است؟ اگر گفته شود مقصود آن است که اين علوم در دست امام معصوم است، در اين صورت باز نمی تواند راهنمای دانشمندان در عرصه های مختلف علمی باشد.

حاصل نقد ايشان بر نظريه دايره المعارفی دين چند نکته است: اول اينکه گفتند بايد ميان حوزه عقل و دين در نظام تکوين و تشريع تفکيک قائل شد و الا خلاف حکمت الهی خواهد بود. گفته شد اين نقد وارد نيست و خلاف حکمتی لازم نمی آيد. البته پذيرفتيم که بيان اين مطالب در آيات و روايات از رسالت دين خارج بوده و ضرورتی ندارد.

اما در مورد اينکه آيا در واقع دين اين اصول و کليات بيان شده يا نه ؟ پاسخ منفی است زيرا با رجوع به آيات و روايات معلوم می شود که چنين چيزی وجود ندارد.

در بررسی اين مساله نه بايد خوش بين و نه بدبين بود بلکه بايد نگاهی واقع بينانه داشت. همان طور که گفته شد سه احتمال وجود دارد: يکی اينکه گفته شود کلياتی در دين آمده است مانند ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾[1] و يا روايات «لَا يَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ إِلَّا بِطِيبِ نَفْسٍ مِنْه‌».[2] اينها به عنوان قاعده و اصل کلی به شمار می آيند که فقيه می تواند بر اساس آنها فروعی را استخراج کند. اما آيا در زمينه علوم تجربی نيز چنين کلياتی وجود دارد تا دانشمندان بتوانند بر اساس شيوه مشاهده و تفکر (که توصيه خود قرآن کريم است) به کشف فروعات و جزئيات آن بپردازند؟ پاسخ منفی است.

فرض ديگر اين است که بگوييم ما اين حد از قوانين را در آيات و روايات نداريم اما اشاراتی وجود دارد که می تواند به برخی مطالب مشير باشد. اما اين مساله کافی نيست. آنچه در اينجا مورد نظر است بيان قواعدی است که راهگشای دانشمندان در کشف قوانين علمی و استخراج فروع باشد نه اينکه بعد از کشف مسائل توسط آنان به عنوان مويدی شناخته شود. مثلا بعد از کشف قانون جاذبه ممکن است در حد احتمال گفته شد که مراد از آيه ﴿اللَّهُ الَّذی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها﴾ بيان همين قانون است. اما الان هم که قانون جاذبه کشف شده است نمی توان به لحاظ علمی گفت که صد درصد مراد آيه شريفه چنين است، زيرا احتمالات ديگری در مورد معنای آيه مانند حمل «عمد» بر ملائکه وجود دارد و لذا نمی توان حکم قطعی داد.

سوم اينکه بگوييم اين قواعد و کليات وجود دارد اما در بطون آيات و روايات نهفته است. اين فرض را نمی توان رد کرد اما در اختيار معصوم است و برای ديگران راهگشا نيست.

فرض چهارم اين است که موارد جزئی و فروع برخی از علوم در دين بيان شده است مانند مسائل مختلفی که در علم طب بيان شده است. اين فرض هر چند مورد پذيرش است اما اينها اصول و کليات علمی نيست تا بر اساس آنها بتوان فروعات را کشف کرد. اگر رواياتی هم در اين باره بيان شده، ذکر تفاصيلی به صورت موردی بوده است.

شاهد نبود اين اصول و کليات در دين، شيوه افرادی همچون ابن سيا و ابوريحان است که دستاوردهايی را در علوم تجربی داشته اند اما روش آنها عينا همان روش و شيوه دانشمندان ديگر بوده و راه منحصر به فردی که استخراج اين علوم از کليات دينی باشد نداشته اند.

نکته: بيان نشدن اين اصول و کليات در دين، نقص دين به شمار نمی رود زيرا اساسا دين در مقام بيان اين مطالب نبوده و جزء رسالت آن نبوده است. سوال می کنيم اگر بيان اين علوم بر ائمه اطهار (ع) واجب و لازم می بود چرا از ميان يازده تن از آنان تنها امام صادق (ع) آنهم مطالبی را در علم شيمی به جابر بن حيان بيان کرده است؟ در حالی که همه آنان علم عقايد، اخلاق و احکام را برای مردم بيان کرده اند. اين امر نشان از آن دارد که بيان اين علوم واجب نبوده و اگر در مواردی بيان شده، موردی بوده است.

 

بررسی دليل نقلی نظريه دايره المعارفی دين

آنچه تا کنون بيان شد بررسی و نقد دليل عقلی اين نظريه بود. آقای باقری می گويد بر اين نظريه چند دليل نقلی نيز بيان شده است که از اين قرار است:

1. قرآن کريم می فرمايد: ﴿لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فی‌ كِتابٍ مُبين.[3] کتاب مبين در اين آيه شريفه به معنای قرآن است و لذا قرآن مشتمل بر همه علوم است.

2. قرآن کريم در جای ديگر می فرمايد: ﴿وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَی‌ءٍ﴾.[4]

3. در روايتی از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْيَانَ كُلِّ شَی‌ءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْعِبَادُ حَتَّى لَا يَسْتَطِيعَ عَبْدٌ يَقُولُ لَوْ كَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِی الْقُرْآنِ- إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِيه‌»[5] به راستى خداى تبارك و تعالى قرآن را براى بيان هر چيز فرو فرستاده تا آنجا كه - به خدا - چيزى را وانگذارده كه بندگان بدان نيازمند باشند و تا آنجا كه هيچ بنده‌اى نتواند بگويد كاش اين هم در قرآن بود مگر اينكه آن را هم خدا در قرآن فرو فرستاده است.

آقای باقری در اينجا بيان نکرده که چه کسی به اين آيات و روايات بر نظريه دايره المعارفی دين استدلال کرده است، فقط روايت مذکور را از کتاب «فلسفه حقوق»[6] ، آيت الله جوادی آملی نقل کرده است. در اين کتاب و در اين بخش دو آيه مذکور نيامده و تنها روايت آمده است. حضرت آيت الله جوادی اين حديث را به عنوان دليلی بر وجود کليات علوم طبيعی در دين نياورده اند بلکه بحث ايشان مربوط به حوزه مسائل اجتماعی است. ايشان در آنجا در مقام پاسخ به اين اشکال هستند که چگونه اسلام که دارای قوانين ثابت است همه مسائل مورد نياز بشر را مطرح کرده است در حالی که مسائل جديدی در جامعه مطرح می شود؟ ايشان در پاسخ فرمودند اسلام کليات و قوانينی بيان فرموده که همواره می تواند جامعه بشری را اداره کند.

مرحوم کلينی در کتاب کافی در اين باره ده روايت بيان فرموده اند که تمامی آنها مگر يکی دارای شواهدی هستند که بيان می دارند مقصود از آنها مسائل هدايتی در عرصه بايدها و نبايدها است. در خود همين روايت مورد اشاره نيز عبارت «لَا يَسْتَطِيعَ عَبْدٌ يَقُولُ لَوْ كَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِی الْقُرْآنِ» گويای آن است مراد مسائل هدايتی است زيرا در مورد عالم تکوين عبارت «لو کان» معنا ندارد چرا که آنها واقعيت داشته و واقعيت آنها داير مدار بيان قرآن نيست.

بله در روايت هشتم اين باب روايتی آمده که در آن به وجود علوم مختلف در قرآن کريم تصريح شده است « قَدْ وَلَدَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ وَ فِيهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّارِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ أَعْلَمُ ذَلِكَ كَمَا أَنْظُرُ إِلَى كَفِّی إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَی‌ءٍ»[7] امام صادق(ع) می فرمايند: من زاده رسول خدايم. من كتاب خدا را مى‌شناسم. آغاز آفرينش و برنامه كائنات در كتاب‌ خدا است. اخبار آسمان، اخبار بهشت و دوزخ، آينده زندگى و گذشته گيتى در كتاب خدا است. من همه اين مسائل را مى‌دانم، گويا كه در كف دست خود مى‌نگرم. آرى خداوند تبارك و تعالى مى‌گويد: كتاب من بيانگر همه پديده‌ها است.

ارزيابی دليل نقلی

در مورد آيه اول، احتمال راجح در مورد معنای کتاب مبين آن است که منظور از آن لوح محفوظ و علم الهی است زيرا آيه شريفه در آغاز می فرمايد: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ﴾ مفاتح غيب همان کتاب مبين و علم الهی است. البته هر چند يکی از احتمالات کتاب مبين، قرآن کريم دانسته شده اما احتمالی مرجوح است.

در مورد آيه ﴿تبيانا لکل شی﴾، اگر ما باشيم و اين آيه و تفسير قرآن به قرآن می گوييم مراد از کل شی در آيه، بيان هر آن چيزی است که مربوط به امر هدايت بشر است. قرآن کريم در آيات ديگری اين قيد را اينگونه بيان فرموده است: ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‌ وَ الْفُرْقان‌﴾[8] اين آيه شريفه بيان می دارد که رسالت قرآن کريم هدايت مردم است. در جای ديگر فرمود: ﴿قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ. يَهْدی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾.[9] از طرف خدا، نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد. خداوند به بركت آن، كسانى را كه از خشنودى او پيروى كنند، به راه‌هاى سلامت، هدايت مى‌كند.

طبق اين آيات، رسالت قرآن کريم، هدايت بشر است و لذا مراد از «تبيان کلی شی» آن است که اين کتاب شريف هر آنچه مربوط به امر هدايت مردم است را بيان داشته است. مرحوم علامه طباطبايی در مثالی می فرمايد اين سخن مانند آن است که خارکنی از کوه و بيابان برگشته است و وقتی از وی سوال می شود چرا خاری با خود نياوردی می گويد: در آنجا هيچ چيزی نبود. روشن است که مراد وی از اين کلام نبود هيچ خاری است اما به جهت وجود قرينه از ذکر آن خودداری کرده است.

بنابراين در قرآن کريم همه آنچه مربوط به هدايت بشر است آمده است البته نحوه بيان آن گوناگون است گاه خود مستقيما به بيان آن پرداخته و گاه راه را به بشر نشان داده است مانند آنجايی که حکم به پيروی از پيامبر و اولی الامر نموده است.

مرحوم علامه طباطبايی سپس می فرمايد در برخی روايات آمده است که قرآن کريم مشتمل بر همه مطالب بوده و اهل بيت(ع) از آنها مطلع هستند « لو صحت الروايات لكان من اللازم أن يكون المراد بالتبيان الأعم مما يكون من طريق الدلالة اللفظية فلعل هناك إشارات من غير طريق الدلالة اللفظية تكشف عن أسرار و خبايا لا سبيل للفهم المتعارف إليها».[10] اگر اين روايات صحيح باشد لازمه‌اش اين مى‌شود كه مراد از تبيان اعم از بيان به طريق دلالت لفظى باشد و هيچ بعدى هم ندارد كه در قرآن كريم اشارات و امورى باشد كه آن اشارات از اسرار و نهفته‌هايى كشف كند كه فهم عادى و متعارف نتواند آن را درك نمايد.

در مورد روايت هشتم نيز علامه مجلسی در «مرئاه العقول» در مورد سند روايت هشتم می فرمايد اين روايت مجهول است زيرا محمد بن عبد الجبار شناخته شده نيست. اما مرحوم آيت الله خوی در معجم می فرمايد: از اين فرد 600 روايت نقل شده و راويانی که از ايشان روايت نقل کرده اند نوعا افراد برجسته ای بوده اند و لذا وی فردی موثق است. مشرب آيت الله خويی اين است که اگر روايی کثير الروايه باشد و راويان برجسته از وی روايت نقل کرده اند، موجب توثيق وی خواهد بود .


[6] فلسفه حقوق، آیت الله جوادی آملی، ص120، ط اسراء.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo