< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه آقای زيبا کلام؛ بررسی ديدگاه های موافقين علم دينی

بررسی سه محور در کلام آقای زيبا کلام برای اثبات علم دينی

محور اول:

در جلسه گذشته محور اول نظريه آقای زيبا کلام در تحليل امکان علم دينی بيان شد. ايشان در اين محور بر اساس سخن دو نفر از فلاسفه علم از اثبات گرايان و ابطال گرايان، بيان کردند که فرضيه ها و نظريه های علمی تحت تاثير عوامل مختلفی که خارج از علم هستند قرار می گيرند. اين عوامل برخی جنبه معرفتی داشته و برخی اعتقادی و برخی جنبه روانی و روحی دارند. تاثير اين عوامل هم در مرحله پيدايش فرضيه و هم مقام داوری و نظريه پردازی وجود دارد. با توجه به اين مطلب راه برای معرفت ها و باورها و احساس های دينی در علم امکان پذير است.

در نقد اين محور دو نکته بيان شد:

اول اينکه در باب فرضيه ها اين مقدار از تاثير گذاری، دغدغه پی جويان علم دينی را بر نمی دارد زيرا حتی منکران علم دينی نيز اين مقدار از تاثير گذاری را پذيرفته اند.

ديگر اينکه اين مساله تحت هيچ قانون و ضابطه ای قرار ندارد و صرف يک احتمال است و لذا راه کار و درصد آن معلوم نيست.

بخش دوم اين محور اين بود که می خواستند از موارد نقضی که توسط گزاره های حسی و مشاهدتی بر قانون های علمی رخ می داد، تاثير دين بر علم را اثبات کنند. گفتند در اينجا به لحاظ منطقی نمی توان کاری کرد و اين مساله به تعلقات و تمنيات و يا به تعبير ديگر ملاحظات مصلحت جويانه عالم تجربی باز می گردد. اين تعلقات و تمنيات فرد نيز تحت تاثير باورهای او شکل می گيرد و لذا دين در اين حوزه تاثير گذار است. اين مساله همانند سخن کانت است که می گفت چون نمی توانيم از عقل نظری بهره بگيريم به سراغ عقل عملی می رويم.

اما اين سخن به دو دليل صحيح نيست:

1. اول اينکه پاره ای از قضايای حسی، بديهی و قطعی هستند و در صورتی که اين دست گزاره ها محقق شود بايد نسبت به آنها تسليم بود. مگر اينکه آن گزاره های حسی خالص نبوده بلکه مشتمل بر نظريه هايی باشند که در آن صورت امکان خطا در آنها راه می يابد. حال اگر به گزاره های مشاهدتی قطعی برخورد کرديم که با نظريه های علمی سازگار نيست، بر آن نظريه ها که تاکنون پذيرفته ايم تبصره ای می زنيم به اين صورت که تاکنون آنها را مطلق می پنداشتيم و اکنون دست از اطلاق آنها بر می داريم. البته کما کان آن نظريه ها به قوت خويش باقی هستند. اين مطلب بر مبنای سخن اثبات گرايان سازگار تر است اگر چه بر اساس نظر ابطال گرايان نيز صحيح است به اين صورت که بگوييم اين موردی که پيدا شده نقضی محدود است و سالبه کليه نيست که کل نظريه گذشته را بر دارد بلکه اطلاق آن قانون را بر می دارد.

بنابراين اين گونه نيست که مساله با پيدا شدن يک يا چند مورد نقض سليقه ای شده و از مدار منطق خارج شود. به تعبير شهيد مطهری بايد قضاوت و داوری درباره معرفت را به خود معرفت سپرد نه معيار های عملی کما اينکه پراگماتيسم می گويد. ايشان در نقد پراگماتيسم اين مساله را بيان فرموده و می گويند ملاک معرفت از جنس خود معرفت است و آن اين است که معرفت ها به معرفت های بديهی منتهی شود .

2. نکته ديگر اينکه اگر اين مبنا را در مورد رد يا قبول نظريه ها بپذيريم و آن را به تصميم گيری و سلايق عالمان برگردانيم پيامد باطلی خواهد داشت و آن گرفتار شدن در دام نسبت گرايی است، زيرا تعلقات و تمنيات عالمان تحت تاثير عوامل گوناگونی قرار دارد و لذا تصميم های متفاوتی می گيرند و ما ديگر نمی توانيم حرف کسی را رد کنيم. ضابطه مند کردن اين تعلقات و تصيميم گيری ها نيز خيلی مشکل و طولانی است. طبق اين سخن تکثر گرايی در معرفت حاصل خواهد شد که همان نسبيت گرايی باطل است.

اين سخن همانند مساله تکثر قرائت هاست که می گويد متن دين صريح نبوده و هر کسی می تواند با توجه به پيش فرض هايی که دارد آن را معنا کند. آقای سروش می گفت اصلا متن، صامت و گرسنه است و معنايی ندارد. اين خواننده متن است که به آن لفظ معنا می دهد و هم از آن معنا می گيرد. اين شبهه خطرناکی است که مطرح شده تا آنجا که آيت الله مصباح در اين باره می فرمايد: از اول خلقت تا کنون شبهه ای شيطانی به اين کيفيت بيان نشده است زيرا دست همه را می بندد. طبق اين شبهه، قهرمان های فقه مانند شيخ انصاری يک فهم از دين دارد و يک روشنفکر نيز قرائت ديگری از دين دارد.

اينجا است که معلوم می شود مباحث معرفت شناسی از چه جايگاه بالايی برخوردار است. شهيد مطهری می فرمايد اين معرفت شناسی است که سرنوشت جهان بينی ها و ايدئولوژی ها را تعيين می کند و لذا بايد به اين مباحث خيلی اهميت داد . اگر شهيد مطهری اکنون زنده می بودند قطعا يکی از مباحثی که مطرح می کردند بحث هرمنوتيک بود زيرا اينها مباحث شالوده ای است که اگر در آنها انجرافی رخ دهد در ادامه زاويه زيادی پيدا خواهد کرد.

محور دوم

محور ديگر ايشان برای اثبات علم دينی در مورد علوم انسانی است. وی در اين باره می گويد: علوم انسانی و اجتماعی که موضوع آنها انسان است لااقل دو رکن در آنها خواه ناخواه پذيرفته شده است: يکی چيستی انسان و ديگر سعادت و شقاوت اوست. به همين خاطر توصيه ها و تجويزهايی که در اين علم می کنند مبتنی بر تلقی فلسفی است که از انسان دارند. مثلا جان اسوارت ميل طرفدار آزادی فردی است و آن را اصل می داند مگر اينکه آزادی ديگری را خدشه دار کند. اين ديدگاه وی به خاطر تلقی ای است که از انسان دارد. در ساير علوم انسانی نيز همين گونه است. حال بر اساس اينکه تصوير قبلی ما از انسان و سعادت او در نظريه های علمی نقش دارد، دين هم در هر دو حوزه و رکن انسان يعنی چيستی و سعادت انسان حرف دارد و لذا راه برای تاثير گذاری دين در حوزه علوم انسانی باز می شود .

محور سوم

ايشان در اين محور که از دو محور قبل خاص تر بوده و مربوط به حوزه حقوق و سياست است می گويد: يکی از مسائل اين دو علم تعيين قلمرو خصوصی و عمومی افراد است و اين سوال مطرح است که آيا قانون گذار می تواند در حوزه خصوصی افراد قوانينی وضع کند يا نه؟ آيا سياست گذاران حق دارند در حوزه خصوصی افراد دخالت کنند؟ چه ضابطه ای برای اين امر وجود دارد؟ خود علم حقوق و سياسی نمی توانند موضوع خودشان را با متدولوژی خويش تعيين کند زيرا همان طور که گفته شده هل بسيطه موضوعِ يک علم داخل در مسائل آن علم نبوده بلکه بايد در علم ديگری اثبات شود و آنچه آن علم درباره آن سخن می گويد هل مرکبه موضوع است. مثلا علم فقه و حديث نمی تواند با متدولوژی خود وجود موضوع خودشان را منقح کنند. آنچه آنان بيان می کنند بيان احکام آن موضوع است. فقيه می گويد احکامی که داريم چنين است برخی تکليفی و برخی وضعی است و آنها کدام است، اما در اينکه آيا اصلا انسان مکلف است يا نه ديگر حل اين مساله کار فقيه بما هو فقيه نيست. حقوق دان و سياست مدار نيز که می خواهد قوانين را بيان کنند نمی توانند حدود و قلمرو حوزه خصوصی و عمومی را مشخص کنند، بلکه اين کار، رسالت يک مکتب فلسفی و يا مکتب الهی است زيرا موضوع آنها عام است. در اين مکاتب انسان تعريف شده و حريم خصوصی و عمومی وی بيان می شود.

آقای زيبا کلام در اينجا می گويد دين توحيدی نه تنها يکی از مکاتبی است که می تواند در اين بخش تاثير گذار باشد بلکه سزاوارترين مکتب می باشد و لذا در رديف ساير مکاتب دينی و فلسفی قرار نمی گيرد. وجه آن اين است که تمام مکاتب غير الهی، انسانی بوده و بر نوعی انسان مداری مبتنی هستند و چون چنين است خواه ناخواه رد پای تعلقات انسانی در آنها باز می شود. تنها جايی که می توانيم مطمئن باشيم هيچ تعلق انسانی در آن دخالت ندارد آن جايی است که سررشته کار را به دست آفريدگار انسان باشد. در روايت آمده است: «إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّه‌»[1] و «الْخَلْقُ عِيَالُ اللَّهِ»[2] همه مال ها از آن خدای متعال است و همه مخلوقات عيال الهی اند. فردی از حضرت اميرالمومنين (ع) سوال کرد: چرا شما بيت المال را به صورت مساوی بين افراد تقسيم می کنيد؟ آن حضرت فرمود: «وَ لَوْ كَانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّه‌»[3] اگر اين اموال برای من نيز می بود به همين صورت مساوی بين آنها تقسيم می کردم تا چه رسد که مال، مال خدا است. البته تقسيم حضرت متناسب با فضای آن عصر بود زيرا تصور اين بود که برده ها هيچ حقی ندارند. حضرت در اينجا در صدد بودن اين تفکر را تخطئه کنند.

ارزيابی

آنچه ايشان در اين محور بيان کردند درست است. قبلا گفته شد که مبانی متافيزکی عالمان در موضوع، روش و اغراض و اهداف آنها تاثير گذار است و علم تجربی آغشته به اين مبانی شده است. لذا دين علاوه بر تاثير گذاری در حوزه توصيه ها در حوزه معرفت ها نيز اثر دارد. از اينجا معلوم می شود که اين عنصر خيلی در دينی نمودن علم نقش آفرين است و سرنوشت علم را تغيير دهد.

روشن است که تعريف انسان و بيان چيستی و کيستی او بايد از ناحيه کسی صورت گيرد که سازنده و آفريدگار انسان است. شهيد نواب در باب ضرورت دين و ارسال نبی اين مثال را می فرمود که سازنده چراغ علاء الدين وقتی اين چراغ را در کارخانه توليد و عرضه می کند در کنار آن دفترچه ای قرار می دهد تا مصرف کننده درباره خصوصيات استفاده از آن آشنا شود. اين بدان خاطر است که سازنده هر چيزی بهتر از هر کسی ديگری مصنوع خود را می شناسد و می تواند درباره آن سخن بگويد.

اين در مورد وضع قوانين بود. اما آيا علاوه بر وضع قوانين جزئی، آفريدگار حق مديريت و تصرف در پديده ها را نيز دارد؟ آری، پاسخ مثبت است زيرا ديگرانی که می خواهند در اين باره قانونی وضع کنند بايد اهليت اين کار را داشته باشند. روشن است که همه اين صلاحيت ها را در حد اعلی خدای متعال و پيامبر دارد.

نکته: اين آموزه که در دين اسلام سياست عين ديانت است، اصلی است که از توحيد شروع می شود. اخيرا مباحثی به عنوان کلام سياسی مطرح می شود اما اگر دقت شود علم کلام از ابتدا که بحث توحيد است سياسی، زيرا در آنجا بحث توحيد در ربوبيت و تشريع و حکومت بيان شده است و لذا اينکه برخی خيال کرده اند مقوله سياست در کلام مربوط به نبوت و امامت است صحيح نيست. اين مساله به توحيد افعالی و وضع قوانين توسط خدای متعال باز می گردد که فرمود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾[4]

انشاء الله در جلسه آينده به ديدگاه آقای دکتر باقری در زمينه علم دينی می پردازيم .

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo