< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظريه تفصيل؛ بررسی ديدگاه های مطرح شده در علم دينی
اشکالی بر دينی سازی علم از جهت مبانی متافيزيکی
موضوع بحث بررسی ديدگاهی بود که علم دينی را امری ناممکن و نامطلوب می دانست. ناقل اين ديدگاه سه تفسير از علم دينی که طرفداران آن بيان کرده اند را بيان و مورد نقد قرار داده است. آن سه تفسير عبارتند از:
1. علم دينی آن است که فرضيه های آن از منابع دينی اخذ شده باشد؛
2. علم دينی آن است که آموزه های دينی در محتوای نظريه های علمی نيز نقش داشته باشد؛
3. علم دينی آن است که مبانی متافيزيکی علم مطابق با مبانی دينی باشد.
دو تفسير اول و اشکال ناقد و ارزيابی آن در جلسات گذشته بيان شد. اکنون به بررسی تفسير سوم و نقدی که بر گرفته شده می پردازيم.
يکی از نظرياتی که در علم دينی مطرح شده آن است که برای دينی سازی علوم تجربی، کاری به روش و موضوعات و منابع بحث و تحقيق آنها نداشته باشيم بلکه همين نظام علمی را قبول کنيم و تنها کاری که بايد برای دينی سازی انجام دهيم اين است که مبانی متافيزيکی علم را مطابق دين نماييم. در اين صورت علم دينی بدست خواهيم آورد. توضيح اينکه نظريه های علمی تحت تاثير مبانی متافيزيکی (فلسفی) اعم از معرفت شناسی، هستی شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی قرار دارند. اگر آن مبانی اسلامی و دينی باشد، روند علوم خود به خود بر ريل دينی قرار می گيرند.
از افرادی که به صورت روشن اين تفسير از علم دينی را بيان کرده آقای دکتر گلشنی در کتاب «از علم سکولار تا علم دينی» است. وی در آنجا گفته است: برخی اسلامی کردن دانشگاه ها را بد معنا کرده و همين امر باعث موضع گيری هايی در برابر آن شده است. مقصود از علم دينی اين نيست که به جای روش های تجربی، روش نقلی را جايگزين کنيم و يا مقصود اين نيست که منبع معرفت تجربی که طبيعت است را تغيير داده و منابع دينی را به جای آنها قرار دهيم، بلکه مقصود آن است که مبانی متافيزيکی علوم را اصلاح و مطابق دين نماييم. ما برای دينی سازی علم نبايد سرگرم درون شده و از بيرون غفلت نماييم. هر عالمی به جهان و انسان يک نگاه فيلسوفانه دارد، هر چند خودش اصطلاحا فيلسوف نباشد. اين نوع نگاه در مسائل تجربی اثر می گذارد و لذا ممکن است تحليلی الحادی و يا الهی داشته باشد. کسی که نگاه وی توحيدی است، علم او هم دينی و توحيدی خواهد بود.
ناقد اين ديدگاه می گويد: «استدلال اصلی موافقان علم دينی در تقليل ترين شکل آن بيان می دارد که چون متافيزيک در فيزيک اثر دارد، پس آموزه های دينی هم (که علی الادعا يک چارچوب فراخ متافيزيک پديد می آورند) می توانند در علم تاثير بگذارند». وی سپس در نقد اين تفسير می گويد: «رئاليست های عقل گرای نقاد، با اين رای که می گويد ديدگاه های متافيزيک در شکل دادن به ديدگاه های علمی دارای نقش هستند، مخالفتی ندارد. اما معتقدند که نبايد در نحوه اين تاثير گذاری به خطا رفت و نتايج نادرست اخذ کرد».[1] وی می گويد: ما هم اين مدعا که نظريات علمی از ديدگاه های متافيزيکی تاثير می پذيرند را قبول داريم اما نحوه تاثير گذاری آن را گونه ای ديگر می دانيم. تحليل صحيح آن است که بگوييم تصويری که از مبانی متافيزيکی گرفته می شود اين است که چه چيزی ممکن و چه چيزی ممکن نيست. مبانی متافيزيکی کليات را بيان می کند و کاری به جزئيات ندارد مانند اينکه علائم راهنمايی و رانندگی در جاده ها مسير کلی را برای شخص معين می کنند اما جزئيات رانندگی به دست خود راننده است.
«هر نظام متافيزيکی به نحو گمانه زنانه، مختصات کلی يک عالم ممکن را ترسيم می کند، اما درباره جزئيات آن توضيح نمی دهد. اين علم است که جزئيات را (آن هم به نحو گمانه زنانه) مشخص می کند. در تشخيص صحت و سقم اين گمانه زنی ها، واقعيت است که به عنوان داور به ما کمک می کند».
اين مساله درست است که عقل در مورد کليات سخن گفته و در مورد جزئيات خصوصا جزئيات متغير سخنی ندارد. مسائل جزئی هرگز به چشم عقل نمی آيند بلکه توسط حواس قابل ادراک هستند. به همين خاطر گفته شده «من فقد حسا فقد علما». شهيد مطهری نيز در فرق ميان فلسفه و علم می فرمايد: فلسفه مانند شناخت کلی اندام انسان است اما علم به مانند شناخت چشم و گوش و ساير اندام انسان است « آن قسمت از مطالعات ما كه مربوط مى‌شود به عضو شناسى جهان هستى، «علم» است و آن قسمت از مطالعات كه مربوط مى‌شود به اندام شناسى جهان، «فلسفه» است».[2]
ناقد ديدگاه در جايی ديگر برای اينکه بيان کند متافيزيک کاری به جزئيات ندارد اين مثال را می زند «اين آموزه دينی که کل ملک هستی مخلوق حق تبارک و تعالی بوده و بر آنچه در آن امکان پذير است، به اذن الله چنين است، آموزه ای بسيار کلی است که سخنی در باره جزئيات نمی گويد».[3] هر چيزی در عالم هست ملک خدای متعال و تحت اراده و مشيت اوست. حال خواه نور از امواج درست شده باشد يا از ذرات تفاوتی نمی کند، هر دو ملک خداوند هستند.
حاصل اينکه وی می گويد ما تاثير گذاری علم از مبانی متافيزيکی را قبول داريم اما اين تاثير گذاری را بيرونی می دانيم که در متن علم دخالتی ندارد، زيرا علم تجربی به مسائل جزئی می پردازد در حالی که مبانی متافيزيکی اموری کلی هستند. اگر شما بخواهيد چنين علمی را دينی بدانيد در حقيقت وصف به حال متعلق است نه خود علم. شما بايد بگوييد عالمان تجربی دو گونه اند: ديندار و غير ديندار و يا متافيزيک دينی و غير دينی می شود، اما علم هر چه باشد يا دينی است و يا غير دينی. شما در اينجا ما بالعرض را به جای ما بالذات قرار داده ايد و اين مغالطه است. اين تاثيراتی که در حوزه متافيزيک صورت می گيرد وقتی به دروازه علم می رسد، خداحافظی می کند. بنابراين شما هر کاری بکنيد در بيرون انجام داده ايد و نمی توانيد در درون علم کاری انجام دهيد.

بيان اجمالی سير تاريخی علم دينی
درباره سير تاريخی علم دينی اجمالا گفته شد:
1. خاستگاه علوم جديد و بخصوص علوم انسانی در غرب است و همين امر دغدغه ايجاد علم دينی را شکل داده است؛
2. در عالم غرب نيز گر چه دين به گونه ای حضور دارد اما اين دين در نظريات عالمان علوم نقشی نداشته است، زيرا برخی از اين عالمان ملحد و برخی شکاک اند و آنانی نيز که ديندارند، انديشه سکولار داشته و دين را مربوط به حوزه فردی و رابطه با خداوند می دانند. در ميان دانشمندان افرادی متدينی مانند نيوتن و رابيل بويل و ديگران بودند. در احوالات رابيل بويل که وی را موسس علم شيمی جديد می دانند آمده است وی چهل سال هر گاه عبارتی را می گفت که در آن لفظ خداوند می بود از روی احترام لحظه ای مکث می کرد. اما با اين حال دين در ساحت زندگی علمی و عملی آنان نقشی نداشته است. اجمالا فضای غالب بر دنيای غرب چنين فضايی بود. (در اين باره و برای درک سير تاريخی رابطه علم و دين به کتاب «علم و دين»، ايان باربور و کتاب «فلسفه و ايمان مسيحی»، کارين براون مراجعه شود)؛
3. اين آموزه های علمی با جهان بينی اسلامی در مواردی هماهنگ نيست و لذا شناسايی اين عيب ها و رفع آنها، باعث اسلامی کردن دانشگاه ها و اسلامی نمودن علوم است؛
4. اين مساله تنها در ايران مطرح نبوده بلکه در کشور های ديگر همچون مالزی و عربستان نيز مطرح شده است.

ارزيابی
تجربه ساليان متمادی به ما می آموزد که بايد نگاه ما به مسائل مطهری وار و يا مانند نگاه آيت الله تبريزی به فقه که موشکافانه بود باشد. حضرت آيت الله تبريزی در مباحث فقهی بسيار عميق بودند. کسانی که پای درس ايشان حضور می يافتند نکات اساسی در مسائل فقهی بدست می آورند.
ما هم با ناقد محترم موافق هستيم و معتقديم که نگاه فيلسوفانه کلی نگر است زيرا ابزار وی عقل است و درک جزئيات متغير از حوزه درک عقلی خارج بوده و بايد به واسطه حواس صورت گيرد. و لذا برای شناخت اين دست مسائل از روش تجربی بهره گرفته می شود. سخن در اين است که آيا نگاه های متافيزيکی به هستی، جهان و انسان به گونه ای است که حتی در متن تحقيق علمی هم راه می بيابد يا نه؟ اگر پاسخ ما به اين سوال منفی باشد در اين صورت سخن ناقد محترم درست است و هر چه هست را بايد بيرونی دانست. اما اگر معتقد باشيم مبانی فلسفی در نگرش و متن تحقيق عالمان نيز تاثير گذار است در اين صورت، ديگر اشکال وی وارد نيست.
اما اين تاثير گذاری چگونه است؟ در پاسخ بايد گفت که واقعيت انسان و طبيعت امری و واقعيت طبيعتی که عالم آن را تجربه می کند امر ديگری است. به عبارت ديگر در اينجا مساله نومن و فنومن که کانت مطرح کرده و يا شی فی نفسه و شی لنا مطرح است. آری اگر موضوع علوم طبيعی، واقعيت خالی از ذهنيات عالمان می بود، سخن وی درست بود اما چنين نيست. واقعيتی که عالمان با آن مواجه هستند واقعيت بما هی نيست بلکه واقعيت هايی است که در معرض ذهن عالمان قرار گرفته است. اين واقعيت را عالم الهی به گونه ای و عالم غير الهی به گونه ای ديگر می ببيند.
آنچه در نهايت در مورد اين سخن می توان گفت اين است که در حوزه علوم طبيعی سخن وی درست است و مبانی متافيزيکی تاثير در کاوش های طبيعی آنان ندارد مثلا مبانی متافيزيکی، واقعيت نور را که آيا از امواج تشکيل شده يا ذرات، برای دانشمندان مسلمان و غير مسلمان تغيير نمی دهد. اما در حوزه علوم انسانی اين مبانی تاثيرات اساسی دارد به گونه ای که دو گونه انسان را در ميزان بحث تجربی قرار می دهد.
ادامه اين بحث انشاء الله در جلسه آينده پيگيری می شود


[1] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص 58 و 59، ط: مجمع عالی حکمت اسلامی.
[2] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج5، ص 132، ط: انتشارات صدرا.
[3] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص 60، ط: مجمع عالی حکمت اسلامی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo