< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه های مطرح شده در علم دين، نظريه تفصيل

بررسی يکی ديگر از مقدمات نظريه تفصيل در علم دينی

موضوع بحث بررسی اين سخن بود که برخی گفته بودند واقعيت متغير است و در نتيجه علم ما که مطابقت با واقع است نيز دائما در حال تغيير و نو شدن است. آنان اين مساله را به عنوان يکی از مهمترين اصول اعتقادی شمرده اند. در جلسه قبل به ارزيابی اين سخن پرداخته و گفته شد ابتدا بايد روشن شود مقصود از کل واقعيت چيست؟ اگر مقصود از آن اعم از واجب الوجود و ممکن الوجود باشد در اين صورت بر مبنای ايشان نادرست است زيرا قطعا در واجب الوجود هيچ گونه تغييری راه ندارد. همچنين اگر مقصود وی ممکن الوجودها اعم از ماديات و مجردات باشد باز نادرست است زيرا در عالم مجردات خصوصا در مجردات تامه که از آنها به عقول ياد می شود، تغييری وجود ندارد. تغيير مربوط به عالم ماده است که دارای قوه و امکان استعدادی است. هنگامی که اين قابليت ها در اثر حاصل شدن شرايط تبديل به فعليت می شوند، آن گاه تغيير شکل گرفته است. بنابراين فرضی که در مورد معنای واقعيت باقی می ماند اين است که بگوييم مقصود از واقعيت عالم ماده است.

در ادامه بحث دو مساله ديگر را بايد مورد ارزيابی قرار دهيم: اول اينکه ببينيم آيا هر آنچه در عالم طبيعت وجود دارد تغيير می کند يا تغيير مربوط به بخشی از آن است؟ مساله دوم بررسی تغيير در معلومات است.

 

1. تغييرات در عالم طبيعت

شکی نيست که در عالم طبيعت تغييرات فراوانی وجود دارد اما اين تغييرات بالجمله نيست بلکه فی الجمله است. يکی از آن اموری که تغيير نمی کند نظم حاکم بر طبيعت و قوانين آن است. پديده های اين عالم بر اساس نظمی ثابت در حال تغيير و دگرگونی هستند مثلا آب به تدريج در اثر حرارت گرم می شود و وقتی به صد درجه رسيد جوش می آيد. همين آب اگر دوباره سرد شود از آن حالت خارج می شود و اگر درجه آن به صفر برسد به حالت انجماد در می آيد. اين تغيير آب بر اساس يک نظم ثابت شکل گرفته است که خود ديگر متغير نيست و به عنوان قانونی در اين عالم شناخته می شود. و يا سيارات منظومه شمسی بر اساس يک نظم ثابتی حرکت می کنند که ثابت و بدون تغيير اند. بنابراين بايد گفت واقعيت های عالم طبيعت دو گونه است: واقعيت های ثابت و واقعيت های متغير .

نکته بسيار مهم اين است که اساسا علوم با کليات سرو کار دارد و لذا در رشته های مختلف علمی قانون ها معتبر هستند. دانشمندان در پی شناخت ثابتات اين عالم هستند نه چيزی هايی که تغيير می کند. البته آنان برای کشف قوانين طبيعت، مسائل جزئی را نيز مورد نظر می گيرند اما نقش اينها طريقيت داشته نه موضوعيت. آنان اگر تغييرها را آزمايش می کنند يا تحولات را در دل طبيعت با ابزارهای علمی رصد می کند بدان خاطر است که نظم علی و معلولی را کشف کنند و از اين راه به قوانين ثابت حاکم بر عالم دست يابند. پس بايد گفت تغيير بينی و تغيير شناسی دانشمندان مقصود بالاصاله نيست.

نکته ديگر اينکه اگر بخواهيم بر اساس مناسبت علم و معلوم سخن بگوييم و از زاويه دانش های تجربی مساله را بنگريم، بايد عکس آنچه صاحب اين ديدگاه گفته بگوييم يعنی بايد بگوييم چون واقعيت هايی که علم به دنبال آن است ثابت است پس علم به آنها نيز ثابت خواهد بود. خود ايشان نيز در ادامه بحث خود به اين مطلب تذکر داده اند که سر و کار علم با قوانين ثابت و کلی است - که يا بين پديده های طبيعی و يا پديده های انسانی است - نه اينکه سر و کار آن با فک ها و رخدادهای جزئی باشد. و لذا بايد فرمول بحث را عوض کرد و گفت: چون واقعيتی که در علم مطلوب است نظم های علی و معلولی حاکم بر طبيعت است، پس علم ما نيز به آنها ثابت است و آنچه متغير است شناخت های جزئی است که جنبه طريقيت دارد.

نکته: هر قانونی شرايطی دارد که با حفظ آن شرايط هرگز تغييری در آن رخ نمی دهد. بله با تغيير شرايط آن قانون نيز عوض خواهد شد اما در آن صورت ديگر موضوع عوض شده است. همين مساله در مورد نظام تشريع نيز هست. قوانين اوليه و قوانين ثانويه که در احکام فقهی مطرح است، با حفظ شرايط، هميشه ثابت و لايتغير است، مثلا اگر شرايط اضطرار فراهم شود همواره اکل ميته جايز است و اگر محقق نشود اين امر همواره حرام است. البته ممکن است علم ما نارسا باشد و شرايط را به درستی درک نکرده باشيم که آن مساله ای ديگر است.

در اين بحث دو سوال و مطلب را بايد تفکيک کرد: اگر سوال شود آيا علم ما به طبيعت صد درصد است؟ می گوييم نه؛ تجربه، نهايت به يقين عقلايی می رسد، زيرا شناخت کامل به همه زوايای عالم برای ما کمتر دست می بايد و تا سه شرط جمع نشود نمی توان ادعای علم يقينی به قوانين عالم کرد: اول کشف عليت است و ديگری کشف تامه بودن آن علت و سوم کشف منحصره بودن آن است.

سوال ديگر اين است که آيا همه علوم ما چنين است و اعتبار يقينی صد در صدری ندارند؟ خير؛ علم ما به پديده های طبيعی از طريق ابزار تجربی چنين است اما در متافيزيک برای ما علومی صد درصدی وجود دارد، مثل اين حقيقت که مقتضای حکمت الهی هدايت بشر است. اين معرفتی قطعی است که همان اصل ضرورت نبوت است، و يا اينکه آن نبی بايد معصوم باشد، و يا مساله ضرورت معاد است زيرا اگر معادی در کار نباشد عالم عبث خواهد بود. و يا در مسائل فلسفی، اصل تناقض و اصل جبر علی و معلولی اموری قطعی و ثابت هستند.

بنابراين بايد گفت کل واقعيت های عالم طبيعت متغير نيست بلکه دسته ای از آنها که عبارت است از قوانينی که بر آن حاکم بوده و بيان گر نظم و رابطه علی و معلولی پديده ها است اموری ثابت و بدون تغيير است و اساسا سر و کار علم نيز با همين قوانين کلی است.

آيا قوانين علمی اموری صرفا ذهنی است؟

ماهيت قوانين علمی چيست؟ اين قوانين هر چند در عالم خارج به عينه وجود ندارند و انتزاع ذهنی هستند اما انتزاعات ذهنی دو گونه است: برخی از آنها تخيل صرف است مانند سيمرغ که واقعيتی وراء ذهن ندارد. اما برخی ديگر از آنها دارای منشا انتزاع بوده و لذا واقعيت دارند. همه مفاهيم فلسفی مانند امکان، وجوب، علت، معلول از اين گونه اند.

پس واقعيتی داريم که ما بازاء دارد که همان مفاهيم اولی هستند و واقعيتی داريم که منشا انتزاع دارند که همان مفاهيم ثانوی هستند. مثلا اصل امتناع تناقض، اصلی انتزاعی است اما چون ناظر به عالم واقع است واقعيت دارد و صرف تخيل ذهنی نيست.

نکته ديگر اينکه قائلين به اين ديدگاه نيز چون معتقد به رئاليست هستند، معارف را اموری صرفا ذهنی نمی دانند بلکه آنها را اموری صادق و مطابق با واقع می دانند. در مقابل، افرادی مانند بارکلی وجود دارد که با اينکه فيلسوفی الهی است اما برای اينکه شبهه ماترياليست ها از حل کند هزينه سنگينی پرداخت و از اين راه وارد شد که اصلا در عالم خارج ماده ای نيست. وی معتقد بود واقعيت های عالم ماده تابع يک ذهن است اما چون ذهن های ما دائمی نيستند، بايد ذهن ثابتی باشد و آن ذهن خدای متعال است. او ايده يک ذهن ابدی را تصوير کرد تا بتواند توجيهی برای ازلی و ابدی بودن عالم بيان کند، اما وی با اين راه وارد مرز ايده آليست شد.

نکته: بيان سخن حسابی و محکم، کار مشکلی است و لذا انسان به راحتی نمی تواند بگويد نظريه پردازی کرده است. يکی از خصوصيات شهيد مطهری اين بود که آثاری که می خواستند چاپ نمايند ابتدا در محافل مختلف حوزوی و دانشگاهی مورد بحث قرار می دادند و گاه به صورت مقاله نموده و به کسانی که می شناختند می دادند تا مورد نقادی قرار گيرد. بعد از اينکه آن مطالب پرداخت و نقادی می شد آن گاه آنها را چاپ می کردند. به همين خاطر است که آثار ايشان ماندگار شده است و هر چند در برخی حواشی آن نقدهايی وارد شده اما ستون فقرات آن محکم و ثابت است.

 

2. تغيير در معلومات

مساله ديگر مورد ارزيابی تغييرات در علم و علم به تغييرات است. شکی نيست که در آگاهی ها و دانش بشر تغيير و تحول صورت می گيرد اما اين تغيير ها دو گونه است: برخی از اينها از مقوله تصحيح و برخی از مقوله تکميل است. تغييراتی که از جنس تصحيح است به معنای کشف خلاف است. در اين موارد معلوم می شود که آنچه به عنوان معرفت دانسته شده در حقيقت شبه علم بوده که اکنون جای خود را به علم داده است. مثلا بشر در گذشته تصور می کرده که زمين ثابت و خورشيد به دور آن می گردد اما بعدها خلاف آن ثابت شد. وجود خطا در ادراکات به صورت فی الجمله است و در سايه همين خطا ها است که صواب ها فهميده می شود. اکنون اين سوال مهم مطرح است که آيا اين گونه تغييرات تابع تغيير در واقعيت است؟ پاسخ منفی است. هرگز در عالم واقعيت خطايی رخ نمی دهد حتی شيطانی هم که در عالم واقع وجود دارد تکوينا خطا نيست و خير است. اساسا هر چه واقعيت دارد خطايی نيست. بنابراين تغيير علم ما ربطی به تغيير واقعيت ندارد و خطا آنجا معنا پيدا می کند که ذهن با واقع مقايسه شود.

اما دسته ديگر تغييرات، تغييرات تکميلی است. در اين تغييرات متعلق علم گاه پديده ای است که دارای اجزاء مختلف است و برخی از آن اجزاء پنهان بوده و مورد غفلت قرار گرفته است و اکنون آن اجزاء شناخته شده اند. و يا متعلق علم دارای آثار مختلفی بوده است و اکنون آثار بيشتری از آن برای دانشمند کشف شده است. در اينجا آن آثار قبلی سر جای خود باقی است و علم ما در اثر شناخت آثار جديد تکميل تر شده است. گاهی هم متعلق علم دارای شئون مختلفی است که در اثر تحقيق، يکی يکی آن شئون کشف می شود، مثلا در مورد شناخت شخصيت مرحوم علامه طباطبايی گاه فردی تنها آثار فلسفی ايشان را ديده و لذا می گوييم ايشان فيلسوفی توانمند بوده است. سپس وی با کتاب الميزان ايشان آشنا شده و آن را مطالعه کرده است . اين بار می گويد مرحوم علامه مفسر قوی هم بوده است. بعد وقتی ابعاد زندگی ايشان را بررسی کرده است پس برده که وی دارای بعد اخلاقی بالايی نيز بوده است و همين طور است شناخت عرفان و ذوق شعری و توانمندی ديگر مرحوم علامه در حوزه ادبيات و منطق است. در اينجا اطلاعات آن فرد نسبت به مرحوم علامه تکميل شده است در حالی که واقعيت مرحوم علامه هيچ تغييری نکرده است. مثال ديگر دانش بشر نسبت به خورشيد است. در گذشته يک مقدار اطلاعات در اين زمينه برای او بوده است اما اکنون اين اطلاعات خيلی بيشتر شده و خصوصيات بيشتری نسبت به خورشيد کشف شده است. روشن است که اطلاعات گذشته نسبت به خورشيد کما کان صحيح و درست است.

نکته: گاه واقعيت بيرونی تغيير می کند و به تناسب آن علم ما نيز به آن واقع عوض می شود مانند اينکه فردی ايستاده بوده و اکنون نشسته است. در اينجا معلوم می شود که اين سخن که علم ما متناسب با واقعيت تغيير می کند مربوط تنها مربوط به اين بخش است که آن هم تغييرات جزئی است.

حاصل سخن اينکه در اينجا سه مطلب بيان شد: اولا کليات عالم طبيعت ثابت بوده و تغييری نمی کند و آنچه از تغييرات است مربوط به جزئيات است؛ دوم اينکه ثانيا تغيير در معرفت های تصحيحی تابع تغيير در واقعيت نيست؛ و نکته سوم اينکه در بخشی از معرفت های تکميلی، تغيير به تبع تغيير واقع صورت می گيرد اما در بخش ديگر که واقع ثابت است، تغييری صورت نگرفته و معرفت فرد تکميل شده و بدون اينکه معرفت های گذشته تغيير کند بر آن افزوده شده است.

در ادامه اين بحث، مطلب ديگری باقی مانده است که مرحوم علامه در فصل يازدهم بدايه فصل سوم و نهايه فصل چهارم بيان فرموده است. در آنجا آمده که علم به دو قسم کلی و جزئی تقسيم می شود. کلی علمی است که با تغيير معلوم تغيير نمی کند و جزئی علمی است که با تغير معلوم تغيير می کند. سپس اين سوال مطرح و جواب داده شده که اگر علم مجرد است پس تغيير آن چه معنايی دارد؟ انشاء الله در جلسه آينده اين مساله مورد بررسی قرار می گيرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo