< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه های مطرح شده در علم دين، نظريه تفصيل

بررسی مقدمه سوم ديدگاه تفصيل در علم دينی:

عدم علم يقينی به جهت تغيير کل واقعيت

بحث راجع به مقدماتی بود که برخی از کسانی که در زمينه علم دينی قائل به تفصيل بودند اظهار کرده اند. آنان برای اثبات ادعای خود چند مقدمه که نوعا جنبه معرفت شناختی دارد و مبتنی بر رئاليست انتقادی است بيان کرده اند. رئاليست انتقادی فی الجمله به وجود واقعيت ورای ذهن معتقد است و معيار معرفت را مطابقت با واقع می داند اما دستيابی به علم يقينی و صد در صدری در حوزه معرفت را انکار می کند. برای اثبات اين مطلب دو استدلال اقامه شده که در جلسه گذشته استدلال اول بررسی شد و اکنون به استدلال دوم می پردازيم. آن دو استدلال چنين است:

1. چون واقعيت نامتناهی و از اجزاء‌ نامتناهی تشکيل شده است، برای ما که موجوداتی متناهی هستيم هيچ وقت علم کامل به آن حاصل نمی شود؛

2. واقعيت امری متحول و متغير است و با توجه به اينکه علم و معرفت بايد با واقعيت همگن باشد آن علم و معرفت نيز همواره در حال تغيير است.

در اين باره از آقای پايا که اين نظريه را بيان کرده دو عبارت داريم:

وی در جلسه ای که در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شده گفته است: «يکی از اصول فکر عقل گرايی انتقادی اين است که واقعيت دائما در حال تغيير است (شبيه سخن ملاصدرا) به همين دليل فهم ما از آن نيز بايد هميشه متناسب با تغييراتی باشد که در واقعيت رخ می دهد».[1] وی همچنين در مقاله ای در مجله حکمت و فلسفه گفته است: «کل واقعيت که در برگيرنده ذهن آدميان و يافته آنان نيز هست، ثابت و لايتغير نيست و دائما دستخوش تغيير و تبديل است. اين مطلب که از فرض های اصلی نظام متافيزيکی رئاليست های نقاد است منجر به اين می شود که شناخت ما از امور مستمرا نياز به تصحيح و نو شدن داشته باشد».[2] وی در اين عبارت عالم ذهن و محتويات ذهنی را جز واقعيت دانسته است و لذا احکام واقعيت که تغيير است را دارد.

 

ارزيابی

1. نکته اول اينکه همين دو عبارت ايشان با هم هماهنگ نيست. در عبارت اولی مساله به شکل اختياری مطرح شده و از کلمه «بايد» استفاده شده است به اين صورت که گفته است: چون معرفت بايد مطابق با واقع باشد و فرض اين است که واقعيت دائما در حال تغيير است ما هم بايد ذهنمان را تغيير دهيم تا همپای واقعيت باشد. اما در عبارت دوم می گويد: ذهن و يافته های ذهنی نيز جزء واقعيت است و تغيير کل واقعيت به معنای تغيير آنها نيز هست. در اين صورت ذهن و اندوخته های ذهنی امری است که از اختيار و کنترل ما خارج است. اين واقعيت ساز است که واقعيت را اين گونه ساخته که به صورت جبری تغيير کند و ذهن ما نيز که جز آن است خواهی نخواهی در حال تغيير است. مطابق اين سخن همان طور که مثلا خورشيد طلوع و غروب دارد، و يا گياه رشد می کند، ذهن و يافته های آن نيز اتوماتيک در حال تغيير است. عبارت دوم ايشان ايراد فراوانی دارد و به نظر می رسد عبارت اول ايشان با نظريه ايشان سازگار تر باشد.

2. همانند آنچه در جلسه گذشته گفته شد در اينجا نيز ابتدا بايد معلوم شود مقصود از کل واقعيت چيست؟ سه فرض در اينجا ممکن است:

اول اينکه مراد از واقعيت اعم از واجب الوجود و ممکن الوجود باشد. اين فرض با ديدگاه ايشان ناسازگار است زيرا روشن و مسلم است که تغيير و تحولی در ذات مقدس الهی امکان ندارد.

دوم اينکه مراد از واقعيت ممکن الوجودها اعم از موجودات مجرد و مادی باشد. اين فرض نيز با ديدگاه ايشان ناسازگار است زيرا در مجردات تغييری نيست. تغيير آنجاست که امری که ما بالقوه و دارای امکان استعدادی است تبديل به فعليت شود مانند اينکه نطقه تبديل به انسان شود يا بذر گندم، تبديل به خوشه شود. نطفه و بذر گندم علاوه بر امکان ذاتی، قابليت ديگری نيز دارند که همان امکان استعدادی است. اما در مجردات و خصوصا مجردات تامه تغييری معنا ندارد زيرا آنان به تعبير فلاسفه مستکفی بالذات هستند يعنی هر آنچه به امکان عام برای آنها امکان دارد، بالفعل خدای متعال به آنها عطا فرموده است.

سوم اينکه مراد از واقعيت، عالم طبيعت باشد. اگر اين معنا مراد ايشان باشد مورد پذيرش ما نيز هست.

 

نکته ای در مورد تمثل ملائکه

در باره اينکه آيا ملائکه مجرد هستند يا مادی، ميان عالمان اختلاف است. قاطبه متکلمان اسلامی ملائکه را مجرد نمی دانند بلکه آن را از جنس نور می دانند (آنان معتقدند بشر از جنس تراب و جن از جنس نار است). می گويند ملائکه مادی و جسمانی هستند اما چون جسم آنها لطيف است مانند هوا، ديده نمی شوند. اما فلاسفه عقول را بر ملائکه تطبيق می کنند و برای آن اقسامی بيان کرده اند که در جای خود بيان شده است.

بر مبنای اينکه ملائکه مجرد هستند، مساله تمثل ملائکه به معنای تجسم آنها نيست. مرحوم علامه درباره تمثل ملائکه می فرمايد: تمثل ملک به اين معنا است که آن ملک در ذهن شخصی تصرف کرده و صورتی ذهنی برای او ايجاد می شود. اين نظر مرحوم علامه با مجموعه ظواهر آيات و روايات هماهنگ نيست، زيرا مثلا دحيه کلبی که در روايات آمده نزد پيامبر اکرم (ص) حاضر مس شدند تنها در ذهن آن حضرت نبودند بلکه در خارج وجود داشتند و ديگران نيز ايشان را می ديدند. ديدگاه صحيح آن است که بگوييم ملک در حال تمثل در حقيقت ملکی خودش باقی است اما او در عالم خارج تصرف کرده و به اذن الله جسمی را می سازد و آنگاه از طريق او سخن می گويد. به عنوان تشبيه مانند دستگاهايی که می سازند و از راه دور کنترل می شود.[3]

3. ايشان تغيير در عالم واقعيت را شبيه سخنی می داند که مرحوم صدرا در حرکت جوهری بيان کرده اند. در حالی که ما خواه نظريه مرحوم صدرا را بپذيريم و يا نپذيريم تاثيری در بحث ما ندارد زيرا در اين علوم تجربی سر و کار دارد ما با جوهر نيست بلکه اعراض است .

تا قبل از مرحوم ملا صدرا، معتقد بودند حرکت در چهار مقوله عرضی صورت می گيرد: 1. کم، مانند سيبی که کوچک است و بزرگ می شود؛ 2. کيف، مانند قرمز شدن سيب سبز و شيرين شدن سيب ترش؛ 3. أين، مانند جابجا شدن سيب؛ 4. و وضع، مانند چرخش سيب به دور خودش. آنان می گفتند محال است که حرکت در جوهر صورت گيرد. ابن سينا حتی بر اين مطلب استدلال اقامه نمود و گفت محال است حرکت در جوهر صورت گيرد زيرا هر حرکتی به شش چيز نياز دارد که يکی از آنها موضوع است. اگر خود موضوع نيز ثابت نبوده و حرکت نمايد ديگر حرکت معنا نخواهد داشت. مرحوم صدرا فرمود اساسا حرکت در اعراض بدون حرکت جوهر امکان پذير نيست زيرا حرکتی که در اعراض است به تبع حرکت در جوهر جسمانی است معنا دارد. وقتی ثابت شد که جوهر متغير است معلوم می شود اعراضی که از لواحق او هستند نيز در حرکت هستند و لذا نُه حرکت را بيان کردند و گفتند حرکت در آن چهار مقوله از باب حرکت در حرکت است. معمولا بعد از ايشان، فلاسفه ديدگاه مرحوم صدرا را قبول کردند.

بنابراين نظريه مرحوم صدرا در علوم طبيعی نقشی ندارد. اساسا جوهر جسمانی قابل درک جسمانی نيست به همين خاطر است که امثال هيوم که تجربه گرا هستند منکر وجود جوهر شده و آن را امری صرفا انتزاع ذهنی می دانند. اين مانند سخن کانت است که می گفت علم تجربی با فنومن ها يا پديدارها و آنچه برای ما ظاهر می شود سر و کار دارد نه نومن که غايت است و خودش را به ما نشان نمی دهد.

اما آثار اين ديدگاه مرحوم صدرا در الهيات نقش مهمی ايفا می کند که به دو مورد آن اشاره می شود:

1. يکی مساله ربط ثابت به متغير است که از معضلات مباحث فلسفی است. بر اساس قاعده فلسفی سنخيت، علت متغير، بايد متغير است. در اين جا اين سوال مهم پيش می آيد که اگر عالم طبيعت متغير است چگونه می تواند به عالم محردات که ثابت است مرتبط می شود؟ مرحوم صدرا برای حل اين مساله گفته است متغير در تغيرش ثابت است و لذا از آن جهت که ثابت است با عالم ثابتات دم خور است و از آن جهت که متغير است با متغيرات مرتبط است.[4] مشائين حل اين مساله را از طريق حرکت افلاک بيان کرده اند.

مرحوم صدرا شخصيت واقعا بزرگی از جهت علم و عمل بودند. نقل شده که ايشان پاره ای از مشکلات علمی خود را با توسل به حضرت معصومه (س) و حضور در جوار حرم ايشان حل می کردند. صحيح نيست که شذوذاتی که برای هر کسی غير معصوم وجود دارد جمع کرده و سپس به سياه نمايی در باره آن فرد پرداخت. اين روش نا جوانمردانه عمل کردن نسبت به علمای دين است. مرحوم صدرالمتالهين کسی است که مرحوم امام راحل سخنان ايشان را در کتب خويش بيان کرده و از مريدان ايشان می باشد. مرحوم مطهری از شيفته های ملا صدرا است با اين حال وقتی ايشان را با معصومين مقايسه می کند می فرمايد ايشان شخصيت محدودی بوده است.

2. اثر ديگر نظريه حرکت جوهری مرحوم صدرا که خود ايشان به آن باليده اند، حل مشکل برهان حدوث است. سابقه برهان حدوث بسيار زياد است و در روايات نيز فراوان به آن پرداخته شده است. اين برهان از برهان ويژه ای است که متکلمين بر اثبات وجود خدای متعال به آن تمسک کرده اند. اما اثبات صغرای اين برهان که می گويد «عالم به حدوث زمانی حادث است» مشکل است. آنان توانستند حدوث اعراض را ثابت کنند اما نتوانستند تغيير جوهر را ثابت کنند و لذا گفتند مُحدث تغييرات عالم، جوهر آن است. در اين صورت ديگر اين برهان ما را به عالم ماوراء طبيعت وصل نمی کند. مرحوم صدرا ر حل اين برهان فرمود: جوهر جسمانی ثابت نيست بلکه عين تغير است و لذا داستانی که در اعراض است در جوهر جسمانی نيز هست. بر اين اساس بايد گفت کل عالم طبيعت متغير و حادث است و لذا نيازمند محدثی ماوراء طبيعت است.[5]

نکات ديگری در مورد اين مقدمه وجود دارد که انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود .

 


[1] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، مجمع عالی حکمت اسلامی، ص56.
[2] مجله حکمت و فلسفه، ش 10 و 11، ص43.
[3] ر.ک: وحی شناسی، ‌اثر حضرت استاد ربانی گلپایگانی.
[4] ر.ک: اسفار، صدرالمتالهین، ج3.
[5] ر.ک: اسفار، صدرالمتالهین، ج5 اسفار و نیز کتاب الرسائل ایشان و نیز تلخیص اللهیات.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo