< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجه پذيرفته شده در توصيف علم دينی

بررسی محورهای دينی بودن علم

سخن در بررسی وجه پذيرفته شده در توصيف علم دينی بود و تا اينجا چهار محور بيان شد: محور اول از نظر ماهيت بود که گفته شد از اين نظر، علم نسبت به دينی و غير دينی بودن و ساير صفات لابشرط است. هويت و وجود دومين محوری بود که بررسی شد و گفته شد علم از آنجا که کمالی وجود است، وجودش منتسب به خدای متعال و مرضی اوست، پس علم از اين نظر دينی است. محور ديگر بررسی علم از نظر متعلق آن بود که گفته شد از اين نظر علم به دو گونه دينی و غير دينی تقسيم می شود. البته همان طور که گفته شد اگر متعلق علم غير دينی هم باشد باز به دينی بودن خود علم خدشه ای وارد نمی کند زيرا وصف دينی به لحاظ هويت و ذات علم است و غير دينی بودن متعلق امری بيرونی است. از نظر روش نيز گفته شد از نظر معرفت شناسی، روش های علوم دينی است زيرا اين روش های توسط خدای متعال وضع شده است و پيمودن آنها مرضی الهی است. در ادامه به بررسی محورهای ديگر در اين زمينه می پردازيم:

 

علم از جهت غايت

در اين محور نيز ابتدا بايد ملاحظاتی را در نظر گرفت و جنبه های بحث را از هم جدا کرد تا گرفتار مغالطه نشويم. غايت دو گونه است: گاهی مراد از آن، غايت فعل است صرف نظر از اينکه فاعل آن چه هدف و انگيزه ای دارد و گاهی مراد، غايت فاعل است. در بحث ما نيز گاه غايت علم به ما هو علم مورد توجه است و گاه علم به لحاظ انگيزه فاعل آن مورد توجه قرار می گيرد. فاعل علم نيز به دو گونه: فاعل ايجادی و فاعل اعدادی تقسيم می شود.

1. غايت علم به لحاظ فعل:

در کاربرد اول علم، آنجا که علم به معنای تصديقات و تصورات است، غايت علم بما هو علم انکشاف از واقع است. وجود علم، وجودی عرضی و نائتی است، نه وجودی جوهری و لذا هر چه دارد مربوط به جوهر خويش است. دستاورد علم آن است که برای فاعل خود کمالی را به همراه دارد. اين کمال يا جنبه حصولی برای فاعل دارد، آنجا که فاعل قبل از آمدن آن کمال فاقد آن باشد و يا جنبه اظهار و بروز کمالی برای او دارد مانند خدای متعال که در آنجا همه چيز حاصل است و چيزی بر آن افزوده نمی شود.

اکنون می گوييم اگر غايت علم را به ما هو در نظر بگيريم مثل خود هويت علم، دينی خواهد بود زيرا علم به ما هو علم، امری مطلوب است، و علاوه بر جنبه وجودی خود، طارد عدم از جوهر خود نيز می باشد. تفاوت اين بحث با بحث هويت علم آن است که آنجا سخن از حقيقت علم بود اما اينجا سخن از نتيجه آن است.

سوال و جواب

گفته شد همه علوم در مورد خدای متعال حاصل است. اما در برخی از آيات قرآن تعبيری آمده که بيان می دارد فلان قضيه اتفاق می افتد تا خدای متعال بداند مانند ﴿لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ﴾.[1] معنای اين آيات چيست؟ معنای اين آيات افزوده شدن چيزی بر علم الهی نيست بلکه معنای آن ظهور و بروز علم الهی در مقام فعل است.

2. غايت علم به لحاظ فاعل:

در اينجا ابتدا بايد فاعل ايجادی را از فاعل اعدادی جدا کنيم. فاعل ايجادی علم، خدای متعال است و در نظام طولی و اسبابی، فاعل آن عقل فعال يا به تعبير روايات حضرت جبرئيل(ع) است که به اذن الهی علم را به انسان افاضه می کند. همه ممکنات فاقد علم هستند، آنها تنها گيرنده آن بوده و نقش اعدادی دارند.

 

برخی از مباحث فلسفی باعث خضوع و کرنش

اگر همين مباحث فلسفی، مورد دقت و توجه قرار گيرد باعث کرنش و خضوع آدمی در برابر پروردگار می شود، زيرا انسان به اينجا می رسد که در برابر خدای متعال چيزی نيست و از خود چيزی ندارد و تنها قابل و دريافت کننده فيض است. چنين فردی همواره در برابر خدای متعال خاشع و متواضع است و برايش غروری حاصل نمی شود، زيرا ريشه غرور جهل است. هر وقت انسان احساس کند بی نياز شده است، طغيان می کند و الا تا مادامی که احساس فقر و نياز می کند، در برابر حضرت حق خضوع می کند ﴿کلا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‌. أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى[2] . اينجا است که معلوم می شود، برخی از مباحث فلسفی و حکمی سازنده بوده و ريشه و مبنای اخلاقی است. حضرت آيت الله جوادی فرمودند: يک وقتی اساتيد فلسفه و معقول خود را با اساتيد فقه و منقولات مقايسه کرديم، و ديديم ‌اساتيد معقول نسبت به اساتيد منقول در برابر روايات خاضع تر هستند، با اينکه در ظاهر اساتيد منقول بيشتر با روايات سرو کار دارند اما چون اساتيد معقول فهميده اند که هيچ چيزی از خود ندارند، در برابر معصوم خاضع ترند. آيت الله بهجت که از شاگردان مرحوم آيت الله شيخ محمد حسين اصفهانی، صاحب نهايه الدرايه هستند نقل می کند، اين استاد بزرگوار گاهی موقع خواب، آن قدر گريه می کردند که متکايشان در اثر اشک چشمشان خيس می شد.

نکته: گفته شد علم از نظر وجودی و غايت فعلش امری دينی است. ممکن است گفته شود جهل مرکب چگونه است؟ پاسخ آن است که جهل مرکب اساسا علم نيست و تصوری خلاف واقع است. جهل مرکب تا آنجا که در بردارنده تصور و حکم و امر ايجادی است منتسب به خدای متعال می شود اما آنجا که مطابق با واقع نيست به خاطر نابجا قرار دادن امری در اثر سوء اختيار فرد است. اينجا ديگر از ناحيه خداوند چيزی افاضه نشده زيرا عدم اصلا واقعيتی ندارد بلکه از باب عدم افاضه است. عالم و جاهل مرکب هر دو کار و تلاش می کنند اما فرقشان در اين است که يکی مطابق با واقع است و ديگری نيست.

پس اگر ما غايت فعل را از جنبه ايجادی در نظر بگيريم، امری الهی و دينی خواهد بود. اما از نظر فاعل اعدادی مساله متفاوت است. اگر غرض فاعل از علم، صحيح و الهی باشد، در اين صورت آن علم دينی خواهد بود اما اگر غرضش غير الهی باشد، ‌از اين جهت فعل و علمش غير دينی است.

توضيح اينکه شخص عالم در فعاليتی که انجام می دهد، چند گونه ممکن است غرض و انگيزه داشته باشد:

1. گاه غرض او از تلاش های علمی کشف واقع و زدودن جهل و پاسخ به ندای فطرت است. در اين جا کار او دينی خواهد بود زيرا غرضش الهی است.

2. گاه غرض او اين است که علاوه بر زدودن جهل از خود می خواهد به ديگران نيز خدمتی کند. در اين صورت جنبه حسن اين کار مضاعف است.

3. اگر هدف عالم بهره گيری از دستاورد علم در آثار مباح دنيوی و غير دنيوی است. او نمی خواهد فخر فروشی کند بلکه می خواهد دارای عزت و آبرو گردد. در اين صورت نيز فعل او دينی خواهد بود.

4. اگر هدف او از تلاش های علمی، خودستايی و فخر فروشی و يا اغراض شيطانی مانند تسلط بر ديگران و استعمار است. در اين صورت اين علم از اين جهت غير دينی خواهد بود. امام صادق (ع) درباره اين اغراض نادرست در علم می فرمايد: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِيُبَاهِی بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ يُمَارِی بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ يَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَيْهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ »[3] هر کس بدان خاطر علم جويی کند که بر عالمان فخر فروشی کند و يا با سفيهان بستيزد و يا مردم را متوجه خود کند، جايگاهش در آتش جهنم است.

بنابراين، اجمالا علم به جهت غايت سه وجه پيدا می کند: غايت خود علم منهای فاعل، غايت فاعل ايجادی آن و غايت فاعل اعدادی فعل. از دو جهت اول علم دينی است و از جهت سوم گاه علم دينی و گاه غير دينی است.

اما در مورد کاربرد دوم علم که به معنای صناعت و رشته های علمی است، از نظر غايت خود علم باز امری مطلوب و دينی است اما از نظر مبدع آن ممکن است غرض وی از تاسيس اين علم دينی و ممکن است غير دينی باشد.

 

جنبه اولی و ثانوی علم

نکته ای که در اين بحث بايد به آن توجه داشت اين است که گاه ممکن است علمی غالبا مورد استفاده نادرست قرار گيرد. در اين صورت هر چند علم به ما هو کشف حقيقت و مطلوب است اما چون اين علم برای جامعه و افراد مفسده آور است، عنوان ثانويه پيدا کرده و مورد نهی قرار می گيرد مانند علم سحر و جادو. سحر دو گونه است: گونه ای از آن چشم بندی و امری غير واقعی است مانند آنچه سحره زمان حضرت موسی (ع) انجام دادند ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُم.[4] و گونه ديگر آن امری واقعی است که بر اساس فرمولی انجام می گيرد مانند سحر زمان حضرت سليمان (ع). در آن زمان ساحران، کارهايی می کردند که ميان زن و شوهر تفرقه می افتاد. قرآن کريم می فرمايد: ﴿فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِه﴾.[5] و يا مانند علوم غريبه. اين علوم از جهت انکشاف از واقع خوب است اما به جهت ثانويه از باب ﴿وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾[6] به مورد نهی قرار گرفته است.

البته در اين علوم استثنايی قرار داده شده و فراگيری آنها برای کسانی که می خواهند توسط آنها دفع ضرر کنند، مباح و گاه واجب و لازم است. حکم اوليه آن است که اگر سحر و جادو در ميان مردم باب شود روش متعارف به کنار می رود و لذا دين اجازه نمی دهد علوم غريبه وارد متن زندگی مردم شود تا آنان بتوانند از عقل و تجربه بهره گيرند. اسلام می خواهد که مردم به روش عادی زندگی کنند و معجزات و خارق العادات اموری استثنائی است. خود ائمه اطهار (ع) نيز به روش عادی زندگی می کردند و لذا اگر بيمار می شدند به همين روش عادی از گياهان برای درمان استفاده می کردند.

 

شگفت آور بودن آموزه های اسلامی

دين اسلام، دين خيلی عجيبی است. در اين دين برای هر فرضی، يک راه کار مناسب ارائه شده است. يکی از همين راه کارهای مهم، بحث احکام اوليه و ثانويه است. شهيد مطهری جز اولين کسانی است که فرمول خاتميت و مسائل جديد را مطرح کرد. ايشان در آنجا می فرمايد: يکی از معجزات دين اسلام آن است که در ثابتات خود متغيرات را تعبيه کرده است و آن همان احکام اوليه و ثانويه است. ايشان می فرمايد: احکام ثانويه بر احکام اوليه حق وتو دارند و آنان را کنترل می کند. اما افرادی مانند آقای سروش معتقد است برای بروز کردن دين بايد اجتهاد فعلی را کنار گذاشت و اجتهاد فرهنگی را پذيرفت. وی معتقد است اسلام کلياتی را مطرح کرده و مصداق های آن مربوط به زمان گذشته است. امروز بايد متناسب با حقوق بشر زمان و نيازهای خودمان، قالب ها و مصاديق آن کليات را درست کنيم. وی به جهت اطلاع کم از دين، وجود احکام ثانويه را باعث عقلی کردن دين دانسته است، در حالی است که يکی از منابع دين اسلام عقل است. آيا بايد، دين بر روش اهل حديث باشد تا مقبول باشد؟

در مورد اين بحث چند محور مهم تر باقی مانده است که عبارتند از: مبانی متافيزيکی، معرفت شناسی و انسان شناسی که انشاء الله در جلسات آينده پيگيری می شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo