< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجوه بيان شده برای وصف دينی بودن علم
بررسی ديدگاه حضرت آيت الله مصباح در تعريف علم دينی
تا کنون نُه وجه برای دينی بودن علم بيان شد. اين وجوه در کتاب «رابطه علم و دين» نوشته حضرت آيت الله مصباح بيان شده است. ايشان بعد از بيان اين وجوه، معنای مختار خويش را بيان می فرمايد که دارای چند مقدمه است:
1. ايشان می فرمايد: هدف ما از بيان تعريف علم دينی صرفا بيان وجهی نيست که از نظر ادبی و عرفی مقبول باشد بلکه هدف ما ارائه راه حلی است برای آنچه به عنوان يک مساله مورد ابتلا در جامعه مطرح شده است و به اين طريق می خواهيم اين مشکل را حل کنيم. علومی که در مراکز علمی و دانشگاهی خصوصا در زمينه علوم انسانی تدريس می شوند، بنيان گذاران آنها نوعا دانشمندانی سکولار يا ضد دين بوده اند که برای دين در عرصه حيات سياسی و اجتماعی نقشی قائل نبوده اند. اکنون ما با چنين علومی مواجه هستيم که گاه با باورها و اعتقادات دينی ما در تعارض است. در مواجهه با اين علوم چه بايد کرد؟ آيا همان طور که برخی گفته اند همه اين علوم را کنار گذاشته و در صدد ارائه ايده ای نو باشيم و يا نه اشکالات اين علوم را ابتدائا بشناسيم و سپس بر اساس فرهنگ خويش به رفع آنها اقدام کنيم؟
ايشان می فرمايد: «مقصود ما از ارائه تعريف، تنها اين نيست که تعريفی را انتخاب يا مطرح کنيم که اشکال منطقی نداشته باشد و از نظر ادبی مقبول باشد. بلکه مهم ترين علت طرح اين بحث در جامعه علمی و دينی ما، و انگيزه ما از پرداختن به اين مبحث آن بود که آنچه به نام علم در محافل علمی و دانشگاه ها آموزش داده و مطالعه می شود برای خود نسبتی با دين تعريف کرده است که ناشی از مبانی سکولار، بلکه نگاه ضد دينی پايه گزاران آن است... هدف از کنکاش در رابطه علم و دين، و طرح علم دينی آن است که اين رابطه به شکل صحيح بررسی شود و خدمات متقابل علم و دين به يکديگر در قالب علم دينی به تصوير کشيده شود».[1]
2. نکته ديگر آن است که ببينيم علم و دين هر کدام به چه معنا است؟ «علم بر حسب تعريف مورد قبول، مجموعه مسائلی با محوريت موضوعی واحد است؛ اين مسائل که متشکل از موضوع و محمول اند پاسخی برای اثبات يا نفی می طلبند، به گونه ای که هر پاسخی به مساله داده شود، درون علم جای می گيرد. هر گونه تلاش حصولی در اين راه تلاشی از سنخ آن علم به شمار می رود، و نوع پاسخ، منبع آن، يا روش اثبات يا حل يک مساله نقشی در ورود يا خروج آن از علم ندارد. بنابراين، علم به اين معنا شامل علوم نقلی مانند تفقه (در فقه)، علوم عقلی مانند تفلسف (در فلسفه)، و علوم تجربی (در علوم) می شود». همان طور که قبلا گفته شد علم دارای دو کاربرد است: شاخه های علمی و گزاره های علمی. ايشان علم را به معنای اول يعنی شاخه علمی دانسته اند نه گزاره های علمی.
سپس ايشان در تعريف دين می فرمايد: «دين نيز در تعريف منتخب ما، اسلام ناب است که هدف اصلی آن نشان دادن راه سعادت به انسان ها است. به همين دليل، تعاليم نظری و عملی که به اين هدف معطوف باشد جزء دين است و محدود به آموزه هايی نيست که از منبع يا روش خاصی به دست آمده باشند». گاه می گوييم مساله ای جزء دين است و گاه آن را مرتبط به دين می دانيم. اين دو به هم متفاوت است. ايشان در اين جا تعاليم نظری و عملی که در راستای هدف دين باشد را جز دين به حساب آورده اند.
حضرت آيت الله مصباح در ادامه، منابع دين پژوهی و روش آن را بيان می فرمايد: «منبع اين آموزه ها به تناسب مساله مورد بحث می تواند خود واقعيت، عقل، وحی، يا طبيعت محسوس باشد. دست يابی به تعاليم دين اسلام درباره موضوعات مختلف نيز به تناسب موضوع ممکن است با روش شهودی (علم حضوری)، عقلی، نقلی، يا تجربی ميسر گردد. اکنون، بر اساس تعاريف بالا می توان نسبت های ممکن ميان اين دو معنا را در ترکيب وصفی «علم دينی» بررسی نمود».[2] مقصود ايشان از واقعيت به عنوان منبع دين چيست؟ به نظر می رسد مراد ايشان، هستی شناسی است يعنی آنچه در فلسفه اولی مورد بحث قرار می گيرد مانند اينکه گفته شده: واقعيت يا واجب است يا ممکن؛ يا علت است يا معلوم؛ يا مادی است و يا غير مادی. روش شناخت آن نيز عقلی و شهودی است. بنابراين اگر عالمی در اين امور تلاش کند و گزاره هايی را بدست آورد به شرط آنکه در مسير سعادت باشد، اسلامی خواهد بود.
عقل منبع و ابزار شناخت
در عبارت ايشان عقل، هم به عنوان منبع شناخت شده و هم به عنوان ابزار و روش شناخت معرفی شده است. اين مساله چگونه ممکن است؟ عقل پديده ای دو وجهی است که از جهتی می تواند منبع معرفت و از جهت ديگر ابزار شناخت باشد. عقل از جهت بديهيات (اعم از بديهيات نظری و عملی)، منبع شناخت و از جهت نظری ابزار شناخت است.
سرچشمه آموزه های دينی تنها و تنها اراده الهی است، و عقل در اين ميان منبع ابلاغی دين است نه احداثی. منبع توليد تنها يکی است و آن اراده خدای متعال است. معنای منبع بودن عقل آن است که آنچه را عقل مستقل يقينی درک می کند که هم وزن نقل بوده و به فطرت باز می گردد، کاشف از اراده الهی است ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[3]. اين مربوط به عقل عملی و بديهيات عقل نظری است. در مقابل عقل نظری (در غير بديهيات) به عنوان ابزار و روش شناخت به شمار می آيد که در عالم واقعيت، طبيعت و تاريخ به شناخت می پردازد. (تاريخ و اجتماع نيز دو منبع شناخت هستند. جامعه، منبع علوم اجتماعی و تاريخ، منبع علوم تاريخی است).
عقل منبع همان مستقلات عقليه که کاشف از اراده الهی می باشد. به همين خاطر گفته شده: «کلما حکم به العقل حکم به الشرع». البته تعبير صحيح تر آن است که گفته شود «کلما حکم به العقل حکم به النقل»، زيرا نقل و عقل دو راه برای کشف شرع است. معنای اين کلام آن است که حکم عقلی مورد اراده شارع مقدس است. در آنجا چند وجه بيان شده که آيا شارع مقدس مثل حکم عقلی را جعل می کند يا عين آن را جعل می کند و يا نيازی به جعل ندارد. مرحوم شيخ انصاری در کتاب «مطارح الانظار» می فرمايد: ديدگاه صحيح آن است که قضيه حسن و قبح عقلی، فقيه را از قاعده ملازمه بی نياز می کند يعنی همين که عقل به حسن فعل يا قبح آن حکم قطعی نمود، به اين معنا است که اراده الهی را کشف و بيان کرده است. عقل خود می فهمد که ممکن الوجود است و لذا وجودش عين الربط به خداوند است و لذا معنا ندارد که بگوييم سخنی از پيش خود می گويد و آنگاه بخواهيم بررسی کنيم که آيا آن حکم مطابق اراده الهی هست يا نه؟ عقل يا می فهمد يا نمی فهمد. اگر بفهمد مانند پيامبر است که از اول که سخن می گويد کلام خداوند را بيان می کند.
«اين همه آوازه ها از شه بود گرچه از حلقوم عبداله بود»
عقل در مقام ابزار کارش فهميدن است. او به خود نيز رجوع کرده و می بايد که مستقلاتی را می فهمد و درک می کند. عقل نظری به کمک تجربه، طبيعت شناسی می کند و بدون استمداد از آن هستی را می شناسد. او همچنين به تاريخ شناسی و جامعه شناسی نيز می پردازد. او برای اين شناخت از استقراء و تجربه و آمار کمک می گيرد.
طبق اين تعريف از دين، وقتی عقل به منبع وحيانی يعنی کتاب و سنت يا منابع ديگر مراجعه کند و از آنها معارفی در مورد حيات فردی يا اجتماعی و يا طبيعت و تاريخ و ماوراء طبيعت بدست آورد، همه اينها از اجزاء دين به شمار خواهند آمد.
اين علم بدست آمده در صورتی که بتواند در خدمت دين قرار گيرد علم دينی خوانده می شود و همين مقدار در دينی شمردن آن علم کافی است. حال اگر افرادی از آن علم سوء استفاده کنند خللی به دينی بودن آن نمی زند زيرا اين مساله مربوط به جنبه کارکردی آن است. اين همانند علم منطق است که در باره آن گفته شده منطق راه معصومی است اما رونده آن چون معصوم نيست ممکن است دچار خطا شود. و يا اين مساله مانند قرآن کريم است که برای برخی شفاء و عامل سعادت و برای برخی عامل شقاوت است ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً ﴾[4]. سعادت انسان چون جبری نبوده و اختياری است، برخی آن را دنبال نکرده و ريزش می کنند.
3. نکته ديگر در تعريف علم دينی بيان وظيفه و رسالت علم و دين است. «علم در اين تعريف، وظيفه شناخت پديده ها و روابط ميان پديده ها را بر عهده دارد. به عنوان نمونه، مطالعه اجسام و بررسی ميزان و نوع عناصری که يک ماده مشخص را می سازد و بيان خواص فيزيکی و شيميايی آن از اهداف برخی علوم طبيعی به شمار می روند. از طرف ديگر، بيان نوع استفاده از آن به منظور دستيابی به سعادت واقعی انسان از محدوده موضوع و هدف علم فراتر است. اين دين است که رسالت تبيين رابطه پديده ها با کمال روح و مصالح انسانی را بر عهده دارد و نحوه تعامل انسان با پديده های مادی و غير مادی را ارزش گذاری کرده، تکليف انسان را در برخورد با آنها تعيين می نمايد».[5] علم به تجزيه و تحليل و آناليز اجزاء پديده ها می پردازد و نسبت آنها را به ساير پديده ها مشخص می کند. اما رسالت دين تبيين رابطه پديده با کمال روح انسان و آنچه در سعادت او نقش دارد است. دين به بايد ها و نبايد ها می پردازد اما اين بايد ها و نبايدها مبتنی و مسبوق بر معرفت است. و لذا چون پديده ای ضرر دارد نهی شده است و يا چون دارای مصلحت لازمی است واجب دانسته شده است. به عنوان نمونه هدف از انجام روزه کسب تقوا است و تقوا عامل نجات است که نقش مهمی در سعادت انسان دارد. به همين خاطر روزه واجب شده است. قرآن کريم می فرمايد: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون[6]. رسالت دين در تبيين رابطه ها چهار محور کلی دارد: رابطه با خداوند، رابطه با ديگران، رابطه با خود و رابطه با جهان واقع .
حضرت آيت الله مصباح بعد از بيان اين مقدمات می فرمايد: علم دينی از باب ملکه و عدم است و لذا دينی بودن در همه علوم بکار نمی رود. علمی که با دين نحوه ای ارتباط داشته و ميان آن و دين مرز مشترکی باشد به دينی و غير دينی تقسيم خواهد شد. اما آنچه هيچ گونه رابطه ای با دين ندارد، در آن ديگر دينی و غير دينی بودن معنا ندارد. مثلا رياضيات نه دينی است و نه غير دينی اما جامعه شناسی به دينی و غير دينی تقسيم می شود. در جايی که ملکه و عدم ملکه است علمی که موافق با دين باشد و يا لااقل مخالفتی با آن نداشته باشد را دينی و علمی که مخالف دين است، را علم غير دينی می ناميم.



[1] رابطه علم و دین، حضرت آیت الله مصباح، ص 203و204، ط انتشارات موسسه امام خمینی (ره).
[2] رابطه علم و دین، حضرت آیت الله مصباح، ص 204و205، ط انتشارات موسسه امام خمینی (ره).
[5] رابطه علم و دین، حضرت آیت الله مصباح، ص 205، ط انتشارات موسسه امام خمینی (ره).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo