< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قلمرو و گستره دين
سخن در تبين قلمرو دين توسط عقل بود. در جلسه گذشته کلام مرحوم علامه طباطبايی در اين باره بيان شد و حاصل آن استدلال اين بود که دين مقتضای هدايت و ربوبيت الهی است و اين هدايت در خصوص انسان و هر موجودی صاحب خرد و فکری، همه عرصه های زندگی او اعم از اعتقادی، اخلاقی و رفتاری او را پوشش می دهد و اختصاص به ساحت خاصی ندارد. بعد بيان شد که اين هدايت الهی از دو طريق در اختيار بشر قرار گرفته است: عقل و وحی.
هدايت گری الهی در دو بخش
در جلسات قبل بيان شد که در متون دينی، دو دسته آموزه آمده است: برخی مستقيما از جنس دين (بايد ها و نبايدها) هستند و برخی ديگر مطالبی مرتبط و وابسته به آنها هستند که معرفت و علم از همين قبيل است. باورها و ايمان هر چند مبتنی بر معرفت و شناخت است اما عين علم و معرفت نيست. معرفت افزايی يکی از جلوه های هدايت گری الهی نسبت به انسان است. هدايت گری الهی منحصر در بايد ها و نبايد ها نيست بلکه بخشی از آن جز اموری است که مرتبط با دين و از مقوله معرفت است. اساسا بدون معرفت، باور و بايد و نبايدی معنا نخواهد داشت. در مورد اين شناخت نيز فرقی نمی کند مربوط به شناخت خداوند باشد يا شناخت انسان و يا طبيعت. بنابراين جلوه هدايت گری خداوند تنها منحصر به آنچه اصطلاحا دين ناميده می شود نيست بلکه شامل آنچه مرتبط با دين است نيز می شود.
اما اين معرفت از چه راهی به انسان اعطاء می شود؟ چهار طريق برای اين امر وجود دارد: وحی، عقل، حس و شهود. خدای متعال همه اين دريچه های معرفت را به سوی بشر باز نموده تا از اين طريق انسان مورد هدايت قرار گيرد. در قرآن کريم به اين امور توجه شده و به عنوان نعمت های بزرگ از آنها ياد شده است و از بشر خواسته شده تا شاکر باشد ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون﴾[1] و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمى‌دانستيد؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شكر نعمت او را بجا آوريد! منظور از کلمه «افئده» در آيه شريفه دو مرکز است: يکی ادراکات عقلی و ديگری ادراکات احساسی و عاطفی. در جای ديگر می فرمايد: ﴿لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فی‌ أَصْحابِ السَّعير﴾[2] [اهل جهنم می گويند] اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقّل مى‌كرديم، در ميان دوزخيان نبوديم‌.
بنابراين همان طور که بايد ها و نبايدها که متن دين است از دو طريق در اختيار ما قرار گرفته است، معرفت های مرتبط با آنها نيز از چند طريق در اختيار ما قرار می گيرد. قرآن در اين زمينه نکات آموزنده ای به بشر آموخته است. از سوی از او خواسته تا دستگاه های ادراکی خويش را برای کسب معرفت بکار گيرد ﴿وَ فی‌ أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾.[3] يا می فرمايد: ﴿قُلْ سيرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبين﴾.[4] در اين آيات انسان دعوت می شود تا از ابزارهای خدا دادی خودش استفاده کند. از سوی ديگر خداوند از طريق وحی، معارفی را به انسان می آموزد مانند داستانهايی که از گذشتگان نقل نموده است. بنابراين قرآن کريم هم از ما خواسته تاريخ و طبيعت و مانند آن را بشناسيم و هم خودش به ما معارفی را در اين زمينه داده است. اين بدان خاطر است که بشر با اين شيوه، به راه افتاده و معارفی را خود بدست آورد.
دستم بگرفت و پا با پا برد تا شيوه راه رفتن آموخت

شکوفايی عقل در پرتو بعثت انبياء
در کتاب «محصل» فخرالدين رازی و سپس کشف المراد، فوايد بعثت انبياء بيان شده است (نبايد هميشه نگاه منفی به فخر رازی داشت زيرا ايشان نکات خوب و مفيدی نيز دارد. مرحوم خواجه در اين بحث راهی را که فخر الدين رازی بيان کرده تکميل نموده است).
فخر رازی در کتاب خويش نقش های مثبتی که انبياء در زندگی انسانها ايفا کرده اند را بيان می کنند. مرحوم خواجه آن موارد را دسته بندی نموده و می فرمايد: برخی از موارد، ستون فقرات نبوت را تشکيل می دهد و برخی جنبه ثانويه دارد . دسته اول مانند جايی که گفته شده انبياء برای برداشتن جهالت بشر اقدام کرده اند. از حضرت آدم (ع) تا حضرت خاتم (ص) هر کدام از انبياء که آمده اند در اين زمينه حرف ها داشته و به رفع جهالت در حوزه بايد ها و نبايد ها اعتقادی، اخلاقی و رفتاری پرداخته اند. مرحوم خواجه اين گونه نقش ها را از لوازم لاينفک نبوت شمرده است.
دسته ديگر اين نقش ها به گونه ای است که ابتدا بشر آنها را نمی دانسته لذا توسط انبياء بيان شده است اما کم کم خود انسان نيز آنها را فرا گرفته است مانند: دوختن لباس، ساختن خانه، علم برخی حرفه ها، اغذيه، ادويه و مانند آن که اگر بشر می خواست خودش آنها را فرا گيرد اولا زمان زيادی می برد، ثانيا متحمل هزينه های فراوانی می شد. اين نقش ها جنبه ثانويه دارد اما اگر مجموعه نبوت را ببنيم، در اين صورت اموری مانند رفع جهالت در امور معنوی، اموری لازم شمرده می شوند.
نکته: خاتميت دين به معنای کامل شدن شريعت است نه به معنای بی نيازی بشر از دين. اين سخن غلطی است که برخی گفته اند با آمدن پيامبر اکرم (ص) چون عقل بشر کامل شده ديگری نيازی به وحی نيست لذا پرونده انبياء بسته شده است. اين در حالی است که نه تنها نياز بشر به وحی کم نشده بلکه چه بسا بتوان گفت بيشتر نيز شده است.
در متون کلامی دو بحث مطرح شده که با قلمرو دين مرتبط است: يکی مساله تکليف است که در بحث افعال الهی بدان پرداخته شده و ديگری بحث نبوت است. در بحث تکليف، تکاليف به دو دسته تکاليف عقلی و سمعی تقسيم شده است و اين نشان می دهد، متکلمان تکاليف را صرفا منحصر به آنچه توسط انبياء بيان شده ندانسته اند بلکه دين را فعل تشريعی الهی دانسته اند که بخشی از آن توسط عقل فهميده شده و برخی توسط وحی بيان شده است. به همين خاطر متکلمان در بحث نبوت وقتی فوايد آن را بيان می کنند، برخی از آموزه هايی که انبياء آورده اند را تاسيسی و بخشی را ارشاد به حکم عقل می دانند.
نکته ديگر اينکه در حوزه بايد ها و نبايد ها هر چند دانستن لازم است اما کافی نيست. وقتی فرد آنچه را می داند توسط نبی که نبی که مويد به عنايت الهی بيان می شود برای او دلنشين تر است. شهيد مطهری جريان معروف بهمنيار و ابن سينا را اينگونه نقل می کند: بهمنيار شاگرد ابن سينا به وی: تو از آن آدمهايى هستى كه اگر ادعاى پيغمبرى كنى، مردم از تو مى‌پذيرند و از روى خلوص نيت ايمان مى‌آورند. مى‌گفت:
اين حرفها چيست؟ تو نمى‌فهمى. بهمنيار مى‌گفت: خير، مطلب از همين قرار است.
بوعلى خواست عملًا به او نشان بدهد. در يك زمستانى كه با يكديگر در مسافرت بودند و برف زيادى آمده بود، مقارن طلوع صبح كه مؤذن اذان مى‌گفت، بوعلى بيدار بود، بهمنيار را صدا كرد: بهمنيار! بله. بلند شو. چكار دارى؟ خيلى تشنه‌ام، اين كاسه را از آن كوزه آب كن بده كه من رفع تشنگى كنم. در آن زمان وسايلى مثل بخارى و شوفاژ كه نبوده. مدتى زير لحاف در آن هواى سرد خودش را گرم كرده بود. حالا از اين بستر گرم چگونه بيرون بيايد؟! شروع كرد استدلال كردن كه استاد! خودتان طبيب هستيد، از همه بهتر مى‌دانيد، معده وقتى كه در حال التهاب باشد اگر انسان آب سرد بخورد، يكمرتبه سرد مى‌شود، ممكن است مريض بشويد، خداى ناخواسته ناراحت بشويد. گفت: من طبيبم تو شاگرد منى، من تشنه‌ام براى من آب بياور. باز شروع كرد به استدلال كردن و بهانه آوردن كه آخر صحيح نيست، درست است كه شما استاد هستيد ولى من خير شما را مى‌خواهم، اگر من خير شما را رعايت كنم بهتر از اين است كه امر شما را اطاعت كنم. (گفت: آدم تنبل را كه كار بفرمايى نصيحت پدرانه به تو مى‌كند). شروع كرد از اين نصيحتها كردن. همينكه بوعلى خوب به خودش ثابت كرد كه او بلند شو نيست، گفت: من تشنه نيستم، خواستم تو را امتحان كنم. يادت هست كه به من مى‌گفتى چرا ادعاى پيغمبرى نمى‌كنى، مردم مى‌پذيرند؟ من اگر ادعاى پيغمبرى كنم، تو كه شاگرد منى و چندين سال پيش من درس خوانده‌اى حاضر نيستى امر مرا اطاعت كنى؛ خودم دارم به تو مى‌گويم بلند شو براى من آب بياور، هزار دليل براى من مى‌آورى عليه حرف من؛ آن بابا بعد از چهارصدسال كه از وفات پيغمبر گذشته، بستر گرم خودش را رها كرده رفته بالاى مأذنه به آن بلندى، براى اينكه اين ندا را به عالم برساند كه: «اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّهِ». او پيغمبر است، نه من كه بوعلى سينا هستم.[5]
بنابراين جنبه بر انگيختگی دين بسيار مهم است. ما فقها را نواب حضرت ولی عصر (عج) می دانيم نه فلاسفه و ادبا را . به همين خاطر است که کلام فقها در ميان مردم خيلی نفوذ دارد و اين بدان خاطر است که مردم معتقد هستند آنها ارتباط ويژه ای با حضرت ولی عصر (عج) دارند و لذا مردم شيفته و مطيع او هستند .

سه استدلال بر ضرورت وحی و نبوت
متکلمين و فلاسفه اسلامی در بحث ضرورت تکليف و نبوت در مجموع سه استدلال بيان کرده اند که همه آنها در متون اماميه آمده و تنها برخی از آنها در متون غير اماميه است.
1. از رهگذر فلسفه در اين باره گفته شده زندگی اجتماعی برای بشر يک ضرورت و نياز طبيعی است. اين زندگی اجتماعی نيازمند قانون است تا حد و مرز حقوق و مسئوليت های افراد مشخص شود. هر قانونی نيز مطلوب و ايده آل نيست بلکه قانونی مطلوب است که عالمانه، عادلانه و حکيمانه باشد يعنی همه ابعاد وجودی و نيازهای اصيل او را در نظر گفته باشد. روشن است که چنين ويژگی جز در خداوند يا کسانی که مورد عنايت ويژه خداوند هستند يافت نمی شود.
اشکال و جواب
مرحوم خواجه در شرح کلام ابن سينا در اشارات[6] بر اين استدلال اشکالی را نقل و جواب می دهند . می فرمايد : ممکن است گفته شود در طول تاريخ بشر پيوسته جوامع غير دينی وجود داشته اند که توانسته اند در سايه عقل، تجربه و دانش بشری و بدون استفاده از وحی، به حيات اجتماعی خود نظم و سامان بخشند.
پاسخ آن است که هر چند اين مساله در مورد بعد حيوانی و مادی انسان می تواند صحيح باشد اما دست يافتن به جامعه ای آرمانی که زمينه رشد و کمال مادی و معنوی انسان را فراهم سازد و فقط به جنبه های دنيوی و مادی تمدن بشری اعتنا نکند، جز از طريق دين و قوانين الهی و آسمانی امکان پذير نيست. بنابراين اگر انسان را تنها موجودی ناسوتی و ملکی بدانيم، می تواند بدون نبوت زندگی خود را ادامه دهد اما اگر به بعد ديگر انسان يعنی بعد ملکوتی و معنوی که وجه مميز انسان از ساير موجودات است بنگريم ديگر چنين چيزی ممکن نيست.
امروزه در برخی جوامع رعايت موازين اخلاقی به جهت فرهنگی است که از روی عادت و نظام علت و معلول انجام می شود و روشن است که چنين امری ارزش نداشته و باعث رشد و نشانه بلوغ و تعالی انسان نيست.
حاصل آنکه دسترسی به امور معنوی از حيطه عقل بشر خارج است . عقل نهايتا می تواند کلياتی را بفهمد. دليل آن نيز وجود مکتب های متفاوت و متعارض است. يکی پيرو مکتب اخلاقی کانت است و ديگری پيرو مکتب اخلاقی نيچه است. اين دو مکتب هر کدام می خواهند انسان سرآمد را نشان دهند اما تفاوت های اساسی با هم دارند . در اخلاق نيچه، ترحم از متن زندگی خارج می شود و ترحم به ضعفا، ظلم به بشريت دانسته می شود. الان ما هستيم که از کشته شدن مردم بی گناهی مانند يمن غصه می خوريم در حالی که برای آنان مهم نيست. برای آنها سگ ها و گربه هايشان مهمتر و ارزش مند تر از اين انسان ها است. نيچه معتقد است بايد اساسا اين انسان ها بروند تا کسانی که به خيال آنها آدم هستند جايگزين شوند.
2. برخی ضرورت نياز بشر به نبوت را بر اساس حيات اخروی بيان کرده اند (متکلمين)
3. برخی نيز نياز انسان به دين را بر اساس اصل تکامل جويی انسان بيان کرده اند. مرحوم لاهيجی در گوهر مراد اين استدلال را آورده است.



[5] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج16، ص 147و148، ط: انتشارات صدرا.
[6] شرح اشارات، خواجه نصیر الدین طوسی، ج3، ص 374.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo