< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

94/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعريف اصطلاحی دين
بررسی تعريف های دين
موضوع بحث بررسی تعريف های بود که برای دين بيان شده است. در اين باره تعريف های فراوانی بيان شده که گفته شد می توان آنها را به چهار دسته تنظيم کرد:
1. دين عبارت است از برنامه های زندگی که مبتنی بر باورها و اعتقادات است، اعم از اينکه اين برنامه ها الهی باشد يا غير آن. اين تعريف اعم بوده و شامل همه مکاتب الهی و بشری می شود.
2. دين برنامه های زندگی مبتنی بر باورها و اعتقادات بعلاوه اعتقاد به امر مقدس است. با اين تعريف مسلک های ماترياليستی و مانند آن خارج خواهد شد اما آيين هايی مانند بودايی که به خداوند معتقد نيستند اما اموری را مقدس می دانند داخل در تعريف دين خواهند بود .
3. تعريف سوم آن است که دين علاوه بر جنبه های دو تعريف قبلی، اعتقاد به ماوراء طبيعت را نيز در بر دارد. يعنی برنامه زندگی مبتنی بر اعتقاد به آفريدگار جهان را دين گويند. اين تعريف نسبت به اينکه آيا آن برنامه وحيانی باشد يا غير آن، لا بشرط است. بر اساس اين تعريف، مکاتبی مانند براهمه که به نبوت اعتقادی نداشته و تنها عقل را کافی می دانستند داخل در دين نخواهند بود.
گفته شد از آيات قرآن استفاده می شود که برخی از مشرکان صدر اسلام نيز هر چند خداوند را قبول داشتند اما به نبوت و وحی اعتقادی نداشتند. اين مطلب از تأمل در آياتی که سخنان مشرکان را بيان می کند، بدست می آيد. از جمله قرآن کريم می فرمايد: ﴿وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‌ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً [1] چه چيزی مانع شد که مشرکان وقتی هدايت و نبوت برای آنها آمد به آن ايمان نياوردند؟ اين امر نبود مگر اينکه منطق و باور آنها اين بود که اصلا ممکن نيست خداوند بشری را به عنوان نبی برای مردم بفرستد؟ مرحوم علامه در تفسير اين آيه شريفه می فرمايد: «و إنكار النبوة و الرسالة مع إثبات الإله من عقائد الوثنية، و هذه قرينة على أن المراد بالناس الوثنيون، و المراد بالإيمان الذی منعوه هو الإيمان بالرسول.
فمعنى الآية و ما منع الوثنيين- و كانت قريش و عامة العرب يومئذ منهم- أن يؤمنوا بالرسالة- أو برسالتك- إلا إنكارهم لرسالة البشر، و لذلك كانوا يردون على رسلهم دعوتهم- كما حكاه الله- بمثل قولهم: ﴿لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ﴾[2]. قوله تعالى: ﴿قُلْ لَوْ كانَ فِی الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولًا﴾ أمر سبحانه رسوله ص أن يرد عليهم قولهم و إنكارهم لرسالة البشر و نزول الوحی بأن العناية الإلهية قد تعلقت بهداية أهل الأرض و لا يكون ذلك إلا بوحی سماوی لا من عند أنفسهم فالبشر القاطنون فی الأرض لا غنى لهم عن وحی سماوی بنزول ملك رسول إليهم و يختص بذلك نبيهم.»[3] مرحوم علامه می فرمايد: انکار نبوت و رسالت، در عين قبول داشتن خداوند از عقايد بت پرستان بود. اين امر قرينه ای است بر اينکه مراد از ناس در آيه مشرکان و بت پرستان و مراد از ايمان، اعتقاد به رسالت است.
بر اين اساس معنای آيه اين است که چه چيزی مانع شده تا بت پرستان – که قريش و اعراب عامه آن زمان بودند – به مقام رسالت ايمان نياوردند؟ اين نبود جز انکار رسالت بشر؛ به همين خاطر دعوت رسولان را رد کرده می گفتند اگر خداوند می خواست برای بشر رسولانی بفرستد، حتما از جنس ملائکه می بود و اکنون که ملکی به عنوان رسول فرستاده نشده معلوم می شود که نبوت و رسالت لازم و واجب نيست .

4. تعريف اخص
اين تعريف همه جهات پيشين را علاوه بر دو جهت ديگر در بر دارد: يکی يگانگی خداوند و ديگری وحيانی بوده آموزه ها. پس طبق تعريف اخص، دين عبارت است از مجموعه برنامه های زندگی که مبتنی بر ايمان به خدای يکتا و از طريق وحی به ما رسيده است.
سوال: آيا مسيحيت تحت اين تعريف از دين قرار می گيرد يا نه؟ مسيحيان معتقد به وحی بوده و آن را ضروری می دانند اما در تفسير آن دو ديدگاه برگزيده اند: کاتوليک ها به وحی لفظی معتقدند اما برخی ديگر به وحی مجسم قائل هستند يعنی می گويند: خود حضرت مسيح (ع) وحی مجسم است و لذا رفتار و گفتار او تجلی خداوند است؛ او کلمه الله است. در ابتدای انجيل يوحنا چنين آمده است: در ابتدا کلمه بود، کلمه نزد خدا بود، کلمه خدا بود، کلمه جسم شد، کلمه نزد ما آمد.
مسيحيانی نيز که به وحی لفظی قائل هستند، نويسندگان آنها را افرادی معصوم می دانند که مورد الهام واقع شده اند و لذا برای آنها قداستی قائل هستند که برای ديگران قائل نيستند.[4]
نکته: بعضی ها خيال می کنند اگر مانند غربی ها رفتار کنند و حرف بزنند، افراد فهميده و متمدنی خواهند بود. در حالی که توحشی که اکنون در آمريکا و اروپا صورت می گيرد، تاريخ به خود نديده است. کشتاری که توسط نقشه های آنها اجرا می شود در زمان مغول نيز صورت نگرفته است.
اگر ما به گونه ای حرف بزنيم که آنها ما را قبول کنند، اين نهايت ذلت است. يک وقت يکی از رئيس جمهور های ما که خيلی ادبيات غربی ها را بکار می برد، در يکی در دانشگاه های غربی، در آغاز کلامش همين سخن انجيل يوحنا را بيان کرد. در حالی که کسی که خود مسلمان است و سرمايه عظيمی مانند قرآن دارد چرا بايد سخن ضعيف و ناقص آنها را بيان کند. گويا اين فرد حرف انجيل را حسابی دانسته و در حال پس دادن درس است اما اين مساله خيلی اشتباه است.

تعريف اخص در کلام عالمان
متکلمان و عالمان دينی وقتی دين را تعريف کرده اند غالبا آن را به همين معنای چهارم يعنی تعريف اخص گرفته اند در اين باره چند تعريف بيان می شود :
1. گفته شده «دين در اصطلاح شرعی بر شريعت هايی اطلاق می شود که از جانب خداوند بواسطه پيامبران برای بشر آورده شده است».[5]
2. «دين وضع [تشريع الهی] برای صاحبان خرد است که مشتمل بر اصول و فروع می باشد».[6]
3. دين عبارت است از يک سلسله عقايد و دستورهای عملی و اخلاقی که پيامبری از طرف خداوند برای راهنمايی و هدايت بشر آورده است.[7] اين تعريف را مرحوم علامه در ابتدای تفسير الميزان آورده اند. ايشان هم تعريف اعم از دين را بيان فرموده و هم تعريف خاص را بيان نموده اند.
4. آيت الله سبحانی در تعريف دين می فرمايد: «دين يعنی نظام فکری و عملی که از جانب خدا برای نجات و سعادت بشر عرضه می شود و گروهی بنام پيام آور دين در ابلاغ و نشر آن می کوشند».[8]
5. علامه جعفری در تعريف جامعی دين را اين گونه معرفی می فرمايد: « دين از دو رکن اساسی تشکيل می شود: رکن اول اعتقاد به وجود خداوند يکتا و جامع صفات کماليه که جهان را بر مبنای حکمت برين خويش آفريده و انسان را به وسيله دو راهنمای بزرگ (عقل به عنوان حجت باطنی و انبياء و اولياء به عنوان حجت های بيرونی) در مجرای حرکت تکاملی تا ورود به لقاء الله قرار داد. و اعتقاد به ابديت [پايه دوم عنصر اول اعتقاد به معاد است] که بدون آن حيات و کل جهان هستی معمايی لاينحل است. رکن دوم دين، برنامه حرکت به سوی هدف که احکام و تکاليف ناميده می شود و دارای دو بخش است: الف) احکام اخلاقی که برای تحصيل شايستگی و تهذيب نفس و تسويه درون مقرر شده است. ب) احکام فقهی که به دو قسم: احکام اوليه و احکام ثانويه تقسيم می شود».[9] مرحوم علامه جعفری در اينجا دين را به دو بخش عقايد و احکام تقسيم کرده و اخلاق و احکام عملی را داخل در احکام می داند، اما مرحوم علامه طباطبايی تقسيم سه گانه ای نموده و دين را به سه بخش عقايد، ‌اخلاق و احکام تقسيم نموده اند.
تبصره:
از قرآن کريم استفاده می شود که پنج شريعت وحيانی وجود داشته است. در آيه 13 سوره شوری آمده است: ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‌ وَ عيسى‌ أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيه[10]. مرحوم علامه معتقد اند از اين آيه شريفه استفاده می شود که اين شرايع و کتب آسمانی منحصر در اين پنج شريعت بوده اند و قبل از حضرت نوح (ع) به جهت بسيط بودن زندگی بشر، شريعتی به اين صورت که فرشته ای نازل شده و احکامی بياورد نبوده است. اين نکته را از اين مطلب می توان فهميد که آيه شريفه در مقام امتنان به مسلمانان، بيان می دارد که شريعت شما از جنس شريعت های قبلی است و لذا اگر شريعت ديگری نيز می بود بايد ذکر می شد.
اما ما معتقد هستيم از همان ابتدای که حضرت آدم (ع) خلق شدند، شريعت و کتب آسمانی وجود داشته است.[11] البته فرمايش مرحوم علامه نيز قبول است اما به اين معنا است که اين پنج شريعت، شرايع جهان شمول و مادر بوده است.
نکته ديگری که در آيه شريفه بيان شده آن است که در مورد شريعت اسلام عبارت وحی آمده اما در مورد چهار شريعت ديگر، عبارت وصيت بکار رفته است. وجه آن چيست؟ مرحوم علامه طباطبايی می فرمايند کلمه وصيت در جايی بکار می رود که امور مهمی بيان می شود و اين نشان می دهد که شرايع گذشته مشتمل بر برنامه های کلی و امور مهم بوده است و کمتر به جزئيات پرداخته شده است اما شريعت اسلام که کامل ترين شريعت الهی است همه امور کلی و جزئی را در بر دارد.
سوال و جواب
قرآن کريم نيز که وحی پيامبر اکرم (ص) است مشتمل بر کليات است نه جزئيات؟
پاسخ: اولا قرآن کريم نسبت به جزئيات ساکت نبوده و خود راهی را نشان داده است و آن رجوع به پيامبر اکرم (ص) است و لذا بيان پيامبر همان تفصيل قرآن کريم است. ثانيا قرآن کريم همان طور که در روايات نيز بيان شده دارای بطون است و چه بسا تمام جزئيات در بيان غير لفظی قرآن کريم آمده باشد. کما اينکه می فرمايد: ﴿ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَی‌ء﴾[12] مرحوم علامه می فرمايد منظور از تبيان کل شی بودن قرآن اعم است از اينکه بدون واسطه باشد يا باواسطه. مويد اين مطلب رواياتی است که در آن اهل بيت (ع) می فرمايند: در قرآن کريم علم اولين و اخرين آمده و ما همه آن را می دانيم و هر چه ما می گوييم از قرآن کريم است. طبق اين روايات بيان، دو معنا دارد: بيان لفظی و ديگری بيان غير لفظی. ممکن است رموزی در قرآن کريم وجود داشته باشد که حقايقی را بيان می فرمايد اما فهم آن تنها در اختيار اهل بيت(ع) باشد ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون﴾.[13]
سوال و جواب
طبق آيه ﴿كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه‌﴾[14]. قبل از حضرت نوح (ع) بشر از زندگی بسيطی برخوردار بوده و نيازمند شريعت نبوده است و بعد از طوفان حضرت نوح (ع) و گسترش بشر، نياز به ارسال شريعت و کتاب آسمانی شده است .
پاسخ: در آيه شريفه «کان»، تامه است و به اين معناست که انسان از اول تا آخر يک ساختار وجودی و فکری واحدی دارد و لذا هر گاه بشر بوده اختلاف نيز بوده و چون چنين است هميشه نيازمند نبی و کتاب آسمانی است. در آيه «کان» به اين معنا نيست که انسانها ابتدا امت واحدی بودند و بعدا در ميان آنها اختلاف صورت گرفت زيرا اين معنا خلاف وقايع تاريخی است. اولين اختلاف بين هابيل و قابيل صورت گرفته است. صاحب المنار نيز همين معنا را برگزيده است. البته نظريه ديگری نيز در آيه هست که مرحوم علامه بيان فرموده اند.


[4] ر.ک: کلام مسیحی، توماس میشل، ترجمه آقای توفیقی ؛ تاریخ ادیان، جان ناس.
[5] شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج1، ص 108.
[6] طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص 251.
[8] مدخل مسائل جدید در علم کلام، آیت الله سبحانی، ص135، ط: موسسه امام صادق(ع).
[9] فلسفه دین، علامه جعفری، ص 118-119.
[11] در این باره ر.ک: کتاب وحی شناسی، حضرت استاد ربانی گلپایگانی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo