< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسي علوم تجربي
نقدهاي نويسنده «چيستي علم» بر نظريه ابطال گرايي
سخن در بررسي و نقد نظريه ابطال گرايي بود. در اين باره نقدهايي از کتاب «چيستي علم» بيان شد که يکي از آنها اين بود که گزاره هاي مشاهدتي که مي خواهد به عنوان مبطل نظريه ها به کار رود، خود مبتني بر نظريه هاي علمي پيشيني هستند و چون نظريه هاي علمي خطا پذيرند، اين گزاره هاي مبطل نيز خطا پذير خواهند بود بنابراين نمي توان به صورت يقيني نظريه علمي را ابطال کرد.
اگر ما اين نقد را به صورت مطلق بپذيريم به اين معنا است که هر گزاره مشاهدتي يا هر گزاره بنيادي، خطا پذير خواهد بود، و اين به اين معناست که ما در ادراکات حسي هرگز نمي توانيم به يقين برسيم در حالي که محسوسات از يقينيات بديهي شمرده شده و اگر در اين ها هم شک کنيم گرفتار يک شکاکيت مطلق و ويرانگر شده ايم.
بنابراين اين نقد به صورت مطلق قابل قبول نيست بلکه بايد در آن قائل به تفکيک شد. اگر مقصود از گزاره هاي مشاهده پذير، ادراکات حسي بي واسطه باشد مانند چيزي که با قوه ذائقه مي چشيم يا با لامسه درک مي کنيم، اين نقد وارد نيست اما اگر مقصود اين گونه ادراک نباشد بلکه احکام ذهني مرتبط به ادراک حسي باشد در اين صورت نقد آنان بر ابطال گرايان وارد است. از مثالي که در کتاب «چيستي علم» بيان شده بدست مي آيد که مراد نويسنده احتمال دوم است. وي در اين مثال مي گويد: هر گاه قطعه هاي استوانه اي سفيد رنگي در مدرسه و در کنار تخته سياه مشاهده شود، آن را گچ مي پندارند. اين نظر مبتني بر پيش فرض هايي است که از جمله آنها اين است که اگر شي سفيد رنگي با خصوصياتي که بيان شد در محيط علمي و کنار تخته سياه يافت شود، گچ خواهد بود. در اينجا دو مطلب صورت گرفته است: يکي مشاهده شي سفيد رنگ و استوانه اي و ديگر حکم ذهن به اينکه آنچه مشاهده مي شود گچ است. در مورد مساله اول حواس ما دچار خطا نشده اند و از اين جهت مساله يقيني است اما حکمي که ذهن نموده مبتني بر اينکه آنچه ديده گچ است، ممکن است خطا بوده باشد.
اين مساله شبيه همان مباحثي است که قبلا گفته شد: حس بما هو حس هرگز خطا نمي کند و خطايي که به ادراکات نسبت داده مي شود مربوط به تطبيق ذهن بوده و در حقيقت ما بالعرض به جاي ما بالذات قرار گرفته است. مانند پديده سراب؛ در اين پديده آنچه چشم ديده است يکسري ارتعاشات آب گونه است. چشم در اين ديدن خطا نکرده است او واقعا اين چنين پديده اي را مشاهده مي کند اما آنگاه که ذهن مي خواهد حکم کند، تطبيق اشتباهي انجام داده و آنچه شبيه آب بوده را به خاطر مفهوم آبي که در ذهن دارد، آب پنداشته است.

ادراک حسي و حکم ذهن
اما ادراکات حسي پنچ گانه ما چه چيزي را ادراک مي کنند؟ آنچه آنان حس مي کنند اعراض اشياء است نه جوهر زيرا ما حس جوهر شناسي نداريم، لذا اعراضي همچون کيفيت و کميت را حواس درک مي کنند، مانند اين که حس بينايي شي سبز رنگي را مي بيند و يا حس لامسه زبري شيي را درک مي کند. تا اينجا که مربوط به قواي حسي است هيچ گونه خطايي راه ندارد اما وقتي فرد آنچه را درک کرده با چيز ديگري منطبق مي کند امکان خطا راه مي يابد. به همين خاطر است که ممکن است برگ سبزي را که مي بيند با اينکه مصنوعي است اما تصور کند برگ واقعي درخت را ديده است. البته ادراک حسي براي اينکه به درستي عمل کند نيازمند فراهم شدن شرايطي است مانند اينکه: حواس فرد سالم باشد، مانعي در کار نباشد و فاصله مناسب بين اندام حسي و شي برقرار باشد. اما اگر مانعي رخ دهد اين ادراک صحيح نخواهد بود . در جريان حديث «دوازده خليفه» راوي حديث که جابربن سمره است مي گويد: حضرت رسول (ص) فرمودند: « لَا يَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ عَزِيزاً مَنِيعاً ظَاهِراً مَنْ نَاوَاهُ حَتَّى يَمْلِكَ اثْنَا عَشَرَ كُلُّهُمْ » در همين حين در ميان جمع سروصدايي به پا شده و من نتوانستم کلام حضرت را خوب بشنوم. پدرم در کنار من بود از او پرسيدم پيامبر خدا (ص) چه فرمود، گفت مي گويد: همه آنها از قريش هستند « ثُمَّ لَغَطَ الْقَوْمُ وَ تَكَلَّمُوا فَلَمْ أَفْهَمْ قَوْلَهُ بَعْدَ كُلُّهُمْ فَقُلْتُ لِأَبِي يَا أَبَتَاهْ مَا قَالَ بَعْدَ كُلُّهُمْ قَالَ قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش‌ ‌»[1]. بعضي ها مي گويند پيامبر (ص) فرموده است «کلهم من بني هاشم» زيرا از همين سروصدا فهميده مي شود که پيامبر اکرم (ص) مي خواستند سخني بفرمايد که حساس است لذا باعث تحريک اين جمع شده است. کساني که حدس قوي دارند مي گويند عبارت «کلهم من بي هاشم» درست است . زيرا «کلهم من قريش» حساسيتي ايجاد نمي کند.
آنچه گفته شد مربوط به جنبه معرفتي علوم تجربي است، اما در حوزه عمل، انسانها به اين احتمالات توجهي نمي کنند. تطبيقي که دستگاه ذهن انجام مي دهد چون مبتني بر پيش فرض هاي قبلي است امکان خطا در آنها راه مي يابد. اما ادراکي که از طريق حس مستقيم بدست مي آيد ديگر خطا راه ندارد. در اينجا برخلاف سابق، نظريه هاي تجربي است که نهايتا بر اين شالوده ها و ادراکات حسي مي رسد.

ادراکات حسي مبتني بر اصول پيشيني عقلي
ادراکات حسي مستقيم هر چند بر نظريه هاي تجربي پيشيني مبتني نيست اما بر اصول پيشيني عقلي بديهي مبتني است. اگر ما يک سلسله اصول عقلي مانند اصل عليت و اصل امتناع تناقض نداشته باشيم، نمي توانيم در مورد ادراکات حسي حکمي داشته باشيم. اين نکته در روايات نيز آمده است . در روايت زيبايي آمده است که زنديقي بنام ابوشاکر ديصاني خدمت امام صادق (ع) آمد و گفت: « إِنَّكَ أَحَدُ النُّجُومِ الزَّوَاهِرِ وَ كَانَ آبَاؤُكَ بُدُوراً بَوَاهِرَ وَ أُمَّهَاتُكَ عَقِيلَاتٍ عَبَاهِرَ وَ عُنْصُرُكَ مِنْ أَكْرَمِ الْعَنَاصِرِ وَ إِذَا ذُكِرَ الْعُلَمَاءُ فَبِكَ تُثْنَى الْخَنَاصِرُ فَخَبِّرْنِي أَيُّهَا الْبَحْرُ الْخِضَمُّ الزَّاخِرُ مَا الدَّلِيلُ عَلَى حُدُوثِ الْعَالَمِ » تو يكى از ستارگان درخشانى و آباء گرامت ماه تابان بودند و مادرانت شخصيت‌هاى برجسته و از نژادى گرامى وقتى نام از دانشمندان برده شود همه اشاره به تو مى‌كنند. اينك تقاضا دارم مرا مطلع فرمائى كه چه دليلى بر حدوث و پديدار شدن جهان دارى؟
امام صادق (ع) از چنان جايگاه و منزلتي برخوردار بودند که حتي زنادقه نيز به عظمت و بزرگي ايشان اعتراف و اذعان داشتند. امام راحل در مقدمه وصيت نامه خويش فرمودند: افتخار ما اين است که امام باقر (ع) و امام صادق (ع) داريم. در روز قيامت که ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم[2] است ان شاء الله ما سرمان را بلند کرده و افتخار مي کنيم که امام ما امام صادق (ع)‌است.
حضرت در جواب زنديق فرمودند: « نَسْتَدِلُّ عَلَيْهِ بِأَقْرَبِ الْأَشْيَاءِ » براي تو يكى از نزديكترين دلائل را ذكر مى‌كنم. آن حضرت، تخم مرغى را خواستند و در كف دست گرفتند و فرمودند: « هَذَا حِصْنٌ مَلْمُومٌ دَاخِلُهُ غِرْقِئٌ رَقِيقٌ لَطِيفٌ بِهِ فِضَّةٌ سَائِلَةٌ وَ ذَهَبَةٌ مَائِعَةٌ ثُمَّ تَنْفَلِقُ عَنْ مِثْلِ الطَّاوُسِ أَ دَخَلَهَا شَيْ‌ءٌ » اين يك دژ استوار و يك حصار محكمى كه داخل آن يك پوست نازك سفيدى هست و در داخل آن پوست نازك سفيده‌اى روان جاى گرفته مانند نقره و يك زرده مايع. آيا در محتويات اين تخم مرغ شك دارى؟ ابو شاكر گفت: نه در آنچه فرمودى شكى وجود ندارد. امام صادق عليه السلام فرمود: بعد همين تخم جوجه‌اى مى‌دهد چون طاوس. آيا غير آنچه گفتم چيز ديگرى وارد تخم مرغ مى‌شود؟ ابو شاكر گفت نه. فرمود: اين خود دليلى بر پديد شدن جهان است.
ابو شاكر گفت متشكرم از راهنمايى شما توضيح داديد نيكو و مختصر، اما مى‌دانيد كه ما جز چيزى را كه به چشم درك نمائيم نمى‌پذيريم يا به گوش بشنويم و يا با دهان بچشيم و يا بويش را استشمام نمائيم و يا به دست لمس كنيم. حضرت فرمودند: « ذَكَرْتَ الْحَوَاسَّ الْخَمْسَ وَ هِيَ لَا تَنْفَعُ شَيْئاً بِغَيْرِ دَلِيلٍ كَمَا لَا يُقْطَعُ الظُّلْمَةُ بِغَيْرِ مِصْبَاح‌» از حواس پنج‌گانه صحبت كردى، با اينكه حواس نمى‌توانند چيزى را ثابت كنند مگر با دليل همان طورى كه تاريكى را نمى‌شكافند مگر با چراغ. امام عليه السلام منظورشان اين است كه حواس بدون عقل نمى‌توانند راهنماى مسائلى باشند كه از ما دور است و پيدايش شكل و صورتى كه مى‌بينى معقولى است كه اطلاع به آن از راه محسوس پيدا شده‌.[3]

ادراک و شعور در همه موجودات
ادراک و فهم داراي مراتبي است به گونه اي که حتي نباتات و حيوانات نيز در حد خويش بهره اي از آن دارند. سه شاهد بر اين مطلب دلالت مي کند:
1. پاره اي از آيات قرآن کريم بيان از تسبيح و تقديس همه موجودات عالم دارد، از جمله مي فرمايد: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ﴾.[4]
2. دليل فلسفي نيز اين مطلب را ثابت مي کند. مرحوم ملاصدرا مي فرمايد: ادراک مساوق با وجود است يعني هر جا وجود است،‌شعور و درک نيز وجود دارد، منتهي ادراک داراي مراتب است. ما تصور مي کنيم که درک حيوان و گياه بايد مانند درک انسان باشد در حالي که درک آنها متناسب با مرتبه خود آنها است. و لذا نفي خاص (نفي ادراک مانند انسان از حيوان و نبات) مستلزم نفي عام نيست بلکه نفي عام مستلزم نفي خاص است.
3. شواهد علمي و آزمايش دانشمندان نيز ثابت کرده که حيوانات و لااقل بعضي از نباتات داراي ادراک حسي هستند. در اينجا دستاوردهاي دانشمندان به بحث الاهياتي ما کمک مي کند.
مرحوم علامه طباطبايي در جلد دهم الميزان اين مطلب را بيان فرموده است. در برهان نظم اين مساله سخن شهيد مطهري را تقويت مي کند. ايشان براي برهان نظم دو تقرير بيان کرده که طبق يکي از تقريرها اين استدلال، برهاني خواهد و اشکالات مانند عقل متعارف کنار مي رود. تقرير اول ايشان بر مبناي حساب احتمالات است که نتيجه آن اطمينان عقلايي است. اما تقرير دوم بر اين مبنا است که موجودات اين عالم برخوردار از ادراک بوده و نظم آنها لااقل در مواردي از روي آگاهي و شعور صورت مي گيرد. حال از آنجا که معطي الکمال نمي تواند فاقد کمال باشد، خالق آنها نيز بايد داراي علم و آگاهي و قدرت باشد.

نظريه جمع بين اثبات گرايي و ابطال گرايي
در جمع بندي به اين نتيجه مي رسيم که نه اثبات گرايي به تنهايي صحيح است و نه ابطال گرايي بلکه ديدگاه صحيح جمع بين اين دو نظريه و ترجيح با اثبات گرايي است زيرا نظريه اثبات گرايي معقول تر و مقبول تر است. آغاز معرفت انسان و سيره عقلاي بشر بر اين بوده که ابتدا به سراغ بدست آوردن شواهد و مويدات براي نظريه خود مي رفته اند. البته همان طور که گفته شد، اثبات گرايي ما را به مرز يقين منطقي نمي رساند. از آن طرف ابطال نيز بي فايده نيست، يک پژوهشگر هم بايد در صدد اثبات و کشف شواهد باشد و هم جلوي نقدها را بگيرد، البته تقدم با اثبات است. حال اگر مبطلي براي نظريه او يافت نشد، نظريه او تقويت شده و خود همين امر يکي از مويدات نظريه او خواهد بود، اما اگر مبطل يافت شد، اصل نظريه سريع رد نمي شود بلکه براي برداشتن آن مبطل تلاش مي شود. اگر نتوانستيم مبطل را بر داريم، به سراغ بديل نظريه مي رويم و اگر بديلي هم براي آن نيافتيم در مقام عمل نظريه قبلي را مي پذيريم تا فرض بهتري يافت شود .
آنچه بيان شد مربوط به علوم طبيعي بود، در ادامه بحث ان شاء الله به سراغ علوم انساني و روش شناسي آن مي رويم.


[1] غیبت نعمانی، محمد بن ابراهیم نعمانی، ص 124، ط: نشر صدوق .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo