< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسي کاربرد ديگر علم
سخن درباره يکي از کاربردهاي علم به معناي مجموعه اي از گزاره ها که گرد محور واحدي شکل گرفته اند، بود. در اين باره چند نکته بيان شد. از جمله اينکه گفته شد اين کاربرد خود داراي چهار معنا و کاربرد ديگر است که عبارتند از: اعم، عام، خاص و اخص. نکته ديگر درباره ملاک وحدت و تشخيص علوم از يکديگر بود. در اين باره نيز گفته شد سه شاخص بيان شده که عبارتند از: موضوع، غايت و روش. در جمع بندي اين مساله به اين نتيجه رسيديم که ديدگاه مرحوم علامه طباطبايي و شهيد مطهري مبني بر اينکه ملاک در علوم حقيقي موضوع و در علوم اعتباري غايت است، بهترين ديدگاه است.

قضاياي صحيح و غير صحيح در حوزه علم
اکنون اين سوال بايد مورد بررسي قرار گيرد که با توجه به اين کاربرد علم (يعني مجموعه اي از قضايا که اطراف محور واحدي گرد آمده اند) آيا منظور قضاياي صحيح است يا قضاياي باطل شده در آن علم را نيز در بر مي گيرد؟ و آيا مراد گزاره هايي است که به اثبات رسيده اند يا گزاره هايي که به صورت فرضيه و مانند آن بيان شده را نيز در بر مي گيرد؟ در اينجا دو اصطلاح ممکن است مطرح شود:
1. ممکن است گفته شود منظور از مجموعه قضاياي يک علم، تنها گزاره هاي صحيح و اثبات شده است، در اين صورت فرضيه ها و نظرياتي که قبلا صحيح بوده و اکنون باطل شمرده شده از دايره آن علم خارج خواهند بود. مثلا در باب نجوم در گذشته نظريه بطلميوس مطرح بوده است اما امروزه بطلان آن ثابت شده است. حال طبق اين اصطلاح، بايد گفت اين نظريه، اساسا گزاره اي علمي نبوده بلکه شبه علم و جهل مرکب بوده است. يا کساني که مثلا در فلسفه، ماهيت را اصيل مي دانستند و اکنون بطلان آن روشن شده، بايد گفت سخنشان جزء علم نبوده است. و يا در باب علم فقه است، مذاهب مختلفي از قبيل مذهب جعفري، شافعي،‌مالکي،‌حنبلي و غيره مطرح شده است، در علم کلام نيز مذاهبي همچون اماميه، معتزله، اشعري وجود دارد، طبق اين اصطلاح بايد بسياري از اين مسائل را خارج از حوزه علم فقه و کلام بدانيم زيرا گزاره هايي هستند که از نظر مذهب اماميه، باطل مي باشند.
همچنين طبق اين اصطلاح فرضياتي که در هر علم مطرح مي شود تا وقتي که به مرحله اثبات نرسيده باشد، يک گزاره علمي تلقي نخواهند شد.
در اينجا اين بحث نيز مطرح مي شود که ملاک صدق قضايا در ديدگاه فرد چيست؟ اگر کسي ملاک صدق را مطابقت با واقع بداند، قضايايي که طبق اين ملاک صادق نيستند را از حوزه آن علم خارج مي داند. اما کسي که مثلا پراگماتيسم است و ملاک صدق را فايده مندي مي داند، گزاره هايي مانند نظريه بطلميوس را همچنان علمي مي داند زيرا طبق ملاک پذيرفته شده او، اين گزاره ها مفيد و در نتيجه صادق هستند.
2. اصطلاح ديگري که براي علم به معناي مجموعه گزاره ها بيان شده که تلقي عمومي نيز همين اصطلاح است، آن است که علم يعني مجموعه از گزاره ها که در اطراف محور واحدي گرد آمده اند اعم از اينکه صحيح باشند يا نه، ثابت شده باشند يا نه، بلکه همين که در اين علم مورد بحث و بررسي قرار گرفته اند کافي است تا جز آن علم به شمار مي آيد. بر اين اساس کساني که در علم کلام قائل هستند صفات الهي زائد بر ذات است، هر چند سخنشان مردود است اما چون حول محور کلام بحث مي کنند، داخل در مجموعه علم کلام خواهند بود. حتي طبق اين اصطلاح مي توان گفت سوالاتي که در يک علم مطرح شده و هنوز اثبات نشده اند نيز جزء آن علم شمرده مي شوند. و نيز جواب هايي که به اين سوالات داده شده اعم از اينکه صحيح باشند يا غلط در دايره اين علم به حساب مي آيند. بنابراين طبق اين اصطلاح، علم در حقيقت عبارت است از بستري که عالمان در آن به تلاش مي پردازند و قضايايي را مي سازند. [1]
تلقي عمومي نيز همين اصطلاح دوم است. مثلا وقتي گفته مي شود علم کلام يعني هر آنچه درباره مبدا و معاد بحث مي کند و ديگر اختصاصي به آنچه شيعه يا ديگري مي گويد ندارد. در کتاب «در آمدي بر علم کلام» همين نقد بر نويسنده اي از اهل سنت آمده که در تعريف علم کلام گفته است: آنچه به بررسي مبدا و معاد بر منهج خلف صالح مي پردازد علم کلام ناميده مي شود. در آنجا گفتيم اشکال اين سخن آن است که در اين صورت مذاهب ديگر علمي بنام کلام نخواهند داشت در حالي که کسي چنين چيزي را نگفته است. لذا بايد علم کلام را به گونه اي تعريف کرد که همه مذاهب کلامي را در بر بگيرد. علم فقه را نيز بايد به گونه اي تعريف شود که همه مذاهب فقهي را در بر بگيرد اعم از اينکه نظريات آن مورد قبول باشد يا نباشد.
نکته: قبلا گفته شد که علم گاه به معناي صفت نفس و گاه به معناي مجموعه اي از قضايا به کار مي رود . تفکيک اين دو معنا باعث مي شود انسان گرفتار مغالطات لفظي نشود . اين نکته در کتاب قدما نيز بيان شده است. تفتازاني در شرح مقاصد در نقد سخني که مطرح شده مي گويد: ناقل ميان دو اصطلاح علم خلط کرده است. علم داراي دو کاربرد و اصطلاح است که در يکي به معناي حصول صورت ذهني است و در ديگري علم به معناي مجموعه از گزاره ها و صناعت است.

علوم توصيفي و علوم توصيه اي
بحث ديگري که در فلسفه علم مورد بررسي قرار گرفته و در بحث علم ديني لازم است بيان شود اين است که علم را به دو گونه توصيفي و دستوري يا توصيه اي تقسيم کرده اند. وجه اين تقسيم آن است که علم گاهي تنها به توصيف پديده ها مي پردازد و از آنچه در عالم خارج رخ داده گزارشي بيان مي کند، و گاه عالم بر اساس معرفت هايي که از جهان کسب کرده است در مقام عمل و کاربرد، توصيه ها و دستورالعمل هايي را صادر مي کند. اين دو با هم متفاوت است، گونه اول به بيان هست و نيست ها مي پردازند د حالي که گونه دوم بايد ها و نبايد ها را بيان مي کند.
پالزي هال در کتاب «تاريخ و فلسفه علم» در اين باره مي گويد: «در علم بودن فيزيک، اختر شناسي، شيمي و زيست شناسي ترديدي نيست. هدف اين علوم کسب دانش درباره طبيعت و رفتار جهان است. [معمولا وقتي مي خواهند اين گزاره را در قالب قضيه بريزند با هست و نيست بيان مي کنند] اما دسته دوم که با بايد و نبايد همراه است مانند مهندسي،‌ دريانوردي، پزشکي، اينها فنون سودمند هستند [وي اينها را علم نمي نامد بلکه از آنها با فنون مفيد ياد مي کند] هدف نهايي اين علوم تغيير دادن و مهار کردن محيط زندگي انسان است. با اين حال علوم محض و عملي چنان به يکديگر نزديک و وابسته هستند که بايد آنها را همراه هم معنا کرد. [نمي توان يک مرز قاطع به خاطر وابستگي آنها به هم ميان اين دو رشته علمي کشيد] علوم عملي بر بنياد دانشي استوار مي شوند که از راه علوم محض بدست مي آيند [مثلا توصيه هاي پزشکي مبتني بر دانش پزشکي است، يک پزشک اگر انسان، طبيعت و خصوصيات اين دو را به خوبي نشناسد نمي تواند براي رفع بيماري توصيه نمايد، و يا اگر مهندس، مواد و ترکيبات طبيعي را نشناسد چگونه مي تواند براي ساختن يک پل يا ساختمان، دستورالعمل هايي را بيان کند . همچنين عالم اخلاق نيز تا انسان، روان، غايت و مسائلي از اين دست را نشناسد، نمي تواند توصيه هاي اخلاقي ارائه دهد ]»

راهکار بيان توصيه هاي اخلاقي
توصيه ها و مشاوره هاي اخلاقي خصوصا آنجايي که افراد خاصي مورد توصيه قرار مي گيرند، غير از دانستن علوم ديني، آگاهي به علوم جديدي همچون روانشناسي و جامعه شناسي نيز لازم است. اينجا است که ارتباط ميان حوزه و دانشگاه معلوم مي شود. گاه در مشاوره ها لازم است فردي حوزوي که در مباحث ديني پختگي لازم را يافته به همراه استادي از دانشگاه قرار گيرد تا بتوانند به درستي مشاوره را انجام دهند، يا اينکه خود فرد اين علوم را فرا گرفته باشد .
اين در مورد توصيه هاي فردي است، اما در توصيه اخلاقي عمومي نيز آنچه شرط است، عمل خود فرد به سخنان خويش است. شاگردان حضرت امام راحل نقل مي کنند که وقتي ايشان چهارشنبه ها در مدرسه فيضيه، مدرس زيد گنبد درس اخلاق مي فرمودند، تا هفته بعد، مزه کلام ايشان در مزاقمان باقي بود. توصيه هاي اخلاقي بايد اينگونه باشد و الا بيان تئوري اخلاق کار خيلي سختي نيست. آنچه خيلي دشوار است اين است که فرد کاملا نفس خويش را تربيت کرده و آنگاه وارد اين ميدان شود.

ضرورت اخلاق براي طلاب علوم ديني
انصافا مساله اخلاق و توجه به مسائل اخلاقي در حوزه علميه براي ما طلاب از نان شب واجب تر است. ما بايد خود را مهذب کنيم، لااقل در بعد رفتاري به گونه اي باشيم که در حيطه اي که قرار داريم اعم از کوچه، بازار، محيط خانه و در جمع فاميل، بهترين فرد شناخته شويم. اخلاق دو جنبه و بعد دارد: جنبه رفتاري و حالات نفساني، لااقل در جنبه رفتاري اين مسائل را رعايت کنيم. امام صادق (ع) فرمود: «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَيْرَ فَإِنَّ ذَلِكَ دَاعِيَة»[2] با غير زبان خويش مردم را (بكيش و مذهب خود) دعوت كنيد، مردم بايد ورع و كوشش و نماز و خير شما را ببينند، اينها خود دعوت‌كننده باشند. ما بايد بگونه اي باشيم که در خانواده بهترين فرد شناخته شويم. اگر در جايي ميان زنها سخني به ميان مي آيد عملکرد ما بگونه اي باشد که همه به همسر ما بگويند خوشا به حال شما با اين شوهري که داري از اين جهت که فردي با اخلاق، بزرگوار و کمک کننده در کارهاي خانه است.




[1] این مطلب در کتاب رابطه علم و دین، اثر آیت الله مصباح یزدی، ص71- 75 بیان فرموده اند. .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo