< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چيستي و ماهيت علم
موضوع بحث بررسي چيستي و ويژگي هاي علم بود که در اين باره سه نکته بيان شد: نکته اول اين بود که يکي از خاصيت هاي مهم علم، جنبه کاشفيت از واقع است به گونه اي که هر جا علمي محقق شود قطعا مکشوفي وجود دارد و هرجا مکشوفي با وصف مکشوفيت وجود داشته باشد قطعا علم است. در نکته بعد گفته شد لازمه کاشفيت علم، مطابقت با معلوم است و نکته سوم اين بود که اگر صورتي داراي کاشفيت و مطابقت باشد، حقيقت يعني صدق نيز خواهد بود. اين سه مفهوم يعني کاشفيت، مطابقت و حقيقت بر يکديگر متفرع اند: حقيقت متفرع بر مطابقت و مطابقت متفرع بر خاصيت انکشاف علم است.
همان طور که قبلا بيان شد، ملاک حقيقت بودن علم، مطابقت آن با واقع است و گفته شد پذيرش اين ملاک داراي قدمت بوده و بيش از ساير نظريه ها مورد قبول قرار گرفته است و در عصر ما نيز طرفداران فراواني دارد.
اما بر جامعيت اين ملاک، اشکالاتي شده است که از جمله آنها قضاياي منطقي است که واقعيتي وراء ذهن ندارند. نقض ديگر قضايايي است که واقعيتشان در وجود انسان است مثل اوصاف رواني انسان. نقض سوم نيز قضاياي تاريخي است که واقعيتي بالفعل ندارند تا بشود بر اساس ملاک مطابقت، صدق و کذب آنها را سنجيد.
اما گفته شد اين نقض ها وارد نيست زيرا مطابَقي که در اينجا مطرح است نفس الامر است و نفس الامر اختصاصي به عالم خارج ندارد بلکه دايره آن وسيع بوده و شامل ذهن و خارج و آنچه غير از اين دو است مي شود. بر اين اساس نفس الامر هم شامل واقعيت هاي خارجي است و هم ذهني و هم بر واقعيت هايي که در زمان گذشته رخ داده و يا حتي آينده اتفاق مي افتد مي شود.
تفسير هاي مختلف از نفس الامر
درباره اينکه نفس الامر چيست تفسير هاي مختلفي از سوي عالمان اسلامي مطرح شده است که در ادامه به بررسي آنها مي پردازيم:
تفسير اول
تفسير اول از مرحوم خواجه نصير الدين طوسي است ايشان مراد از نفس الامر را عقل مفارق مي دانند که صور عالم در آن موجود مجرد منتقش است. بر اين اساس هر کدام از ادراکات ما که با آن صورت ها مطابقت داشته باشد، حقيقت و الا خطا خواهد بود.
در نقد اين کلام همان طور که مرحوم علامه حلي و علامه طباطبايي فرمودند، نقل کلام مي کنيم به همان صور منتقشه در عقل فعال که حقيقت بودن آنها را چگونه مي توان سنجيد؟ زيرا آنها نيز از قبيل علم است پس اين وجه تام نيست .
تفسير دوم
تفسير ديگر از علامه حلي است. ايشان مي فرمايد: نفس الامر هر قضيه و حکمي همان متعلق مخصوص آن حکم است، اگر متعلق و محکي حکمي مربوط به وعاء ذهن باشد، نفس الامر آن نيز ذهني خواهد بود. قضاياي منطقي مانند کليت و نوعيت از همين قبيل است لذا وقت مي گوييم قضيه «الانسان نوع» صادق و قضيه «الانسان جنس» کاذب است، آنها را با واقعيت ذهني آنها مي سنجيم.
اما اگر متعلق قضيه مربوط به عالم خارج باشد در اين صورت نفس الامر آن نيز خارجي خواهد بود مثلا قضيه «النار حار» صادق و قضيه «النار بارد» کاذب است و ملاک ما در اين سنجش، نار خارجي است.
مرحوم علامه حلي در ادامه مي فرمايد: گاه ممکن است متعلق و محکي حکمي نه ذهني باشد و نه خارجي، در اين صورت نفس الامر آن نيز متناسب با آن حکم، اوسع از ذهن و خارج است. ايشان در اين باره دو مثال مي زنند: «شريک الباري ممتنع الوجود » و « طلوع الشمس غدا ليس من المغرب » در قضيه اول، شريک الباري به حمل شايع وجود ندارد اما به حمل اولي در ذهن مفهوم آن وجود دارد. آنچه ممتنع است مصداق شريک الباري است نه مفهوم آن. شريک الباري به حمل اولي مخلوق ذهن بوده و ذهن مخلوق خداي متعال است. حال متعلق اين حکم نه مربوط به عالم ذهن است و نه خارج. در مثال دوم نيز آينده هنوز واقع نشده است تا بتواند مطابَق اين حکم ذهني باشد، در نتيجه متعلق حکم نه ذهني است و نه خارجي. بر اين اساس نفس الامر دايره وسيعي داشته و هم شامل عالم ذهن و هم عالم خارج و هم فراتر از اين دو مي باشد.
ارزيابي
مرحوم علامه حلي از اولين کساني است که اين مساله را بيان کرده و سابقه قبلي نداشته است لذا کار بزرگي کرده است. ايشان نفس الامر را به اين گونه تفسير نموده که سعه اي وسيع تر از وجود ذهني و خارجي داشته باشد. آنچه ايشان فرموده، سخني درست و استوار است اما مثال هايي که بيان فرموده قابل مناقشه است، زيرا سوال مي کنيم ملاک اينکه قضيه اي ذهني باشد يا خارجي چيست؟ همان طور که خود ايشان نيز فرموده اند ملاک اين است که حکمي که صورت گرفته ناظر به کدام طرف است، اگر حکم ناظر به عالم ذهن باشد، قضيه ذهني و اگر ناظر به عالم خارج باشد، قضيه خارجي خواهد بود. مثلا انسان هم در عالم خارج وجود دارد و هم عالم ذهن؛ وقتي گفته مي شود «الانسان کاتب» ناظر به عالم خارج است پس قضيه اي خارجي خواهد بود اما وقتي گفته مي شود «الانسان نوع» حکم ناظر به وعاء ذهن است، پس ذهني خواهد بود. حال در مثال «شريک الباري ممتنع الوجود » حکم ناظر به عالم خارج است بنابراين قضيه خارجي خواهد بود. در مثال دوم نيز چون حکم ناظر به عالم خارج است، قضيه خارجي خواهد و آن طور که ايشان فرمودند که اين دو قضيه نه مربوط به ذهن است و نه خارج، قابل پذيرش نيست. بنابراين اصل سخن مرحوم علامه درست اما مثال هايي که بکار برده است، مورد مناقشه است .
بعدا بيان مي کنيم که بايد از نفس الامر تفسيري ارائه شود که جامع بوده و گزاره هاي عقل نظري و عملي را در بر گيرد. عقل نظري يعني عقل طبيعت شناس که هست و نيست ها را در عالم مي شناسد. اما گزاره هاي عقل عملي ناظر به هست و نيست ها نبوده بلکه احکام خاص خود را دارد و مربوط به بايد ها و نبايد هاست. حال نفس الامر را چگونه معنا کنيم که دايره آن هم شامل قضاياي عقل نظري و هم شامل اعتباريات و عقل عملي شود.
تفسير سوم
تفسير ديگري که براي نفس الامر بيان شده از سوي مرحوم مير داماد و مرحوم لاهيجي است. ايشان نفس الامر را اينگونه معنا نموده اند که وقتي گفته مي شود «الشي في نفس الامر کذا» کلمه «الامر» در حقيقت بيان گر ضميري است که به شي باز مي گردد و اصل آن چنين است الشي في نفسه کذا . مثلا «الانسان في نفسه ممکن الوجود» و يا «الاربعه في نفسه زوج». اما فارق از اين نکته ادبي، مراد از نفس الامر چيست؟ ايشان مي فرمايند: مراد از شي في نفسه در مقابل چيزي که تنها وابسته به فرض فارض است يعني اموري که اگر ما آنها را اعتبار نکنيم، وجودي نخواهند داشت. مثلا وقتي گفته مي شود «الاربعه زوج»، فارغ از فرض ما اربعه اين خصوصيت را دارد اما وقتي مي گوييم «الاربعه فرد» قضيه اي است که صرفا وابسته به فرض فارض است و وراء آن واقعيتي ندارد. يا اگر کسي بگويد «کوهي از ياقوت موجود است» صرفا امري فرضي است اما اگر بگويد «کوه ياقوت ممکن است» سخني وابسته به فرض نبوده و واقعيت دارد. مرحوم مير داماد در القبسات مي فرمايد: «ثمّ التحقيق انّ اعتبار نفس الامر هو اعتبار كون الشى‌ء متحقّقا فى حدّ نفسه، لا بتعمّل و اعتمال من العقل، سواء عليه أ كان تحقّقه لا بتعمّل العقل فى لوح الذهن، ام فى متن الخارج»[1]. همين مطلب را مرحوم لاهيجي در کتاب «شوارق الالهام»، ج1، ص485 و 486 بيان فرموده اند. در نهايت مي گويند: نفس الامر يا وعاء آن ذهن است و يا خارج. ايشان گفته اند نفس الامر را اگر با عالم خارج بسنجيد، عام و خاص مطلق است به اين معنا که هر چه در عالم خارج واقعيت دارد، داراي نفس الامر است اما اين طور نيست که هر چه نفس الامر دارد، واقعيت خارجي داشته باشد. اما نسبت نفس الامر با عالم ذهن، عام و خاص من وجه است، «الانسان نوع» هم نفس الامر است و هم مربوط به ذهن، «الانسان ضاحک» نفس الامر است اما مربوط به ذهن نيست، «الانسان جنس»، در ذهن هست اما نفس الامر ندارد زيرا کاذب است.
مرحوم علامه طباطبايي در «نهايه الحکمه» نقدي بر مرحوم لاهيجي وارد نموده و مي فرمايد: « و فيه انما لا مطابق له في الخارج و لا ذهن له لا نفسيت له» شما مي گوييد نفس الامر هر چيزي نفس آن چيز است، اما چيزي که نه در خارج است و نه در ذهن، ديگر نفسيتي ندارد تا با آن سنجيده شود. مثلا قضيه «عدم العله عله لعدم المعلول» قضيه اي صادق است اما با اين حال نفسيت و شيئيتي ندارد.
هر چند کلام مرحوم علامه، مبني بر اينکه پاره اي از قضايا نه ذهني هستند و نه خارجي، درست است اما مثالي که آورده اند مورد مناقشه است زيرا همان طور که گفته شد، قضيه خارجي به قضيه اي گفته مي شود که حکم در آن ناظر به خارج باشد. در قضيه «عدم العله عله لعدم المعلول» نيز حکمي که بيان مي شود ناظر به عالم خارج است لذا قضيه اي خارجي خواهد بود.
حاصل آنکه تفسيري که مرحوم مير داماد و مرحوم لاهيجي بيان کرده اند شامل وجود ذهني و خارجي مي شود اما موارد ديگر را در بر نمي گيرد.
تفسير چهارم
مرحوم علامه طباطبايي در تفسير نفس الامر مي فرمايد: «الثبوت العام الشامل لثبوت الوجود و الماهيه و المفاهيم الاعتباريه العقليه هو المسمي بنفس الامر»[2] بر اساس اصالت الوجود، ثبوت اولا و بالذات از آن وجود است. ماهيت نيز نحوه ثبوتي دارد اما از ثبوت از ناحيه خودش نيست زيرا الماهيت من حيث هي ليست الا هي. او به برکت وجود، اين نحوه ثبوتي را يافته است. وجود خارجي از طريق ماهيت در ذهن ما ظهور پيدا مي کند. مرحوم علامه سپس از مفاهيم اعتباري عقلي ياد مي کند که آنها نيز نحوه ثبوتي دارد. با توجه به مثال هايي که ايشان بعدا مي زنند معلوم مي شود که مراد ايشان مفاهيم ثانيه فلسفي است. البته ايشان در کتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» مطلبي را بيان مي فرمايد که با ضميمه کرده به اينجا، معناي وسيع نفس الامر که شامل عقل نظري و عملي شود بدست مي آيد. در جلسه آينده انشاء الله به اين نکته مي پردازيم.



[1] القبسات، میر داماد، ص386، ط: انتشارات دانشگاه تهران.
[2] بدایه الحکه، علامه طباطبایی، مرحله اول، فصل هشتم . .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo