< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: درآمدي بر علم ديني
سخن در بررسي اين نظريه بود که معتقد است علوم جديدي که در دنياي مدرنيته شکل گرفته مبتني بر يک سلسله مباني متافيزيکي، معرفت شناختي، هستي شناختي و نيز انسان شناختي است و اين مباني غير ديني و بلکه معارض با دين است. اين ديدگاه بر اين اساس چنين نتيجه گرفته که علومي که بر اين مباني باطل استوار شده، خاصيت آنها را يافته و خود نيز ضد ديني شده است و از آنجا که گويي اين مباني باطل جزء جوهره اين علوم گرديده است، تهذيب و پيرايش آنها ممکن نبوده و لذا بايد همه آنها را کنار گذاشت و طرحي نو بر انگيخت.
در بررسي اين نظر در جلسات گذشته دو مبنا از مباني که بيان شده مورد بيان و نقد قرار گرفت. بر مبناي اول، فلسفي و متافيزيکي بود که طبق آن گفته شده يک سلسله مباني مانند اصل يکنواختي عالم طبيعت، فهم پذير بودن آن و يا عنصر رياضيات و نگرش کلي به مسائل رياضي، بر علوم تجربي حاکم است. در بررسي آن گفته شد: اين سخن حرف درستي است و ما نيز معتقد هستيم تحقق علوم چه در گذشته و چه آينده بدون اين مباني امکان پذير نيست اما اين مباني نقشي در اينکه علم حاصل از آنها، جنبه ارزشي يافته و ضد ديني شده ندارد.
مبناي دوم يعني جنبه معرفت شناختي نيز بيان شد که حاصل آن اين بود که گفتند: در جهان غرب نقطه مشترک سه جريان عقل گرايي، تجربه گرايي و ديدگاه کانت که ميانه رو بود اين بود که عقل بشر خود بنياد است به اين معنا که انسان براي شناخت عالم نيازي به منبع ديگري از قبيل وحي و نقل ندارد. بعضي نيز پا را فراتر نهاده و از عقل بنيادي به عقل معياري رسيدند و گفتند عقل نه تنها خود بنياد است بلکه صحت و سقم همه چيز حتي وحي و نقل نيز با آن سنجيده مي شد. در بررسي اين سخن نيز گفته شد: اين مطلب که فضاي حاکم بر جهان مدرنيته اين ويژگي را داشت سخني پذيرفته شده است البته به صورت في الجمله. اما باز نتيجه اي که از آن گرفته شده نادرست است زيرا اين مبنا نقشي در درستي و نادرستي خود راه حس و تجربه ندارد. بلکه اين راه، شيوه متعارفي است که براي شناخت عالم طبيعت وجود دارد و شرع نيز آن را پذيرفته است. حال اگر الهي شويم و وحي را قبول کنيم و زبان آن را توصيفي بدانيم مي گوييم، علاوه بر اين راه حس براي شناخت عالم، راه ديگري نيز که وحي است وجود دارد . بله اگر نتيجه آزمايشات تجربي با آموزه هاي ديني متعارض شد، بحث ديگري مطرح مي شود و آن بررسي مرجحات است. بنابراين اين ادعا که چون مباني معرفت شناسي دانشمندي باطل است پس شيوه اي حس و تجربه او نيز باطل است بدست نمي آيد.
قرآن کريم چهار منبع را براي کسب معرفت پيش روي بشر مي گذارد:
1- راه قلب و درون: ﴿وَ في‌ أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾[1]
2- راه تفکر و عقل: ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون[2]. و مي فرمايد : ﴿أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً﴾[3] و مي فرمايد: ﴿أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‌ قُلُوبٍ أَقْفالُها﴾[4]
3- راه حس و تجربه : (آيه 78، نحل) و ﴿وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنين[5] و مي فرمايد: ﴿وَ يَتَفَكَّرُونَ في‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا﴾[6]
4- راه وحي و نقل : گاه مي فرمايد به اهل ذکر مراجعه کنيد «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‌»[7] و مي فرمايد: « لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‌ أَصْحابِ السَّعير»[8] قرآن در اينجا از حرف عطف «او» به جاي «و» استفاده کرده که معناي آن اين است که اگر عقل خود را نيز به تنهايي به کار مي انداختند، راه حقيقت را مي يافتند .
ج) بررسي مباني هستي شناختي علم تجربي
بعد از بررسي دو مبناي فوق به بررسي مبناي سومي که ايشان بيان کرده مي پردازيم . در اين باره گفته شده: در جهان غرب و دنياي مدرنيته دانشمندان از نظر هستي شناسي نوعا نگاه ملحدانه اي به عالم داشته اند و آن را از روي تصادف و اتفاق و بر اساس اصل ماده و حرکت تفسير کرده اند. حال علم تجربي در دامن چنين جهان بيني شکل گرفته و نتيجه اين شده که طبيعت شناسي نيز الحادي و ضد ديني گرديده است «خشت اول را چون نهد معمار کج تا ثريا مي رود ديوار کج»
درباره هستي شناسي، مردم به سه گروه تقسيم مي شوند: برخي براي عالم مبدئي ماوراء مادي قائل شده و الهي هستند؛ برخي مادي بوده و وجود مبدا متافيزيکي را انکار مي کنند و برخي موضع شکاکانه گرفته و لاادري شده اند. بتراند راسل از دسته سوم است، وي مي گويد: من در کودکي الهي بودم، اما کم کم فهميدم که نظر کليسا و الهيون درباره خداوند قانع کننده نيست. از آن طرف نظريه ماديون نيز قابل پذيرش نبود لذا موضع لاادري گرفتم يعني مسيحي نيستم اما ملحد هم نمي باشم.
نويسنده کتاب تحليل ماهيت علم ديني و علم مدرن در اين باره مي گويد: «علم جديد بدون تصوير و فهم جديد از هستي محقق نمي شد. [اين اصل کبروي استدلال ايشان است، مي گويد علم جديدي حاصل نمي شد مگر اينکه جهان بيني وجود داشته باشد] هستي شناسي علم جديد مادي است.[ اين نکته صغروي و مصداق شناسي استدلال وي است] يعني هستي نتيجه حوادث کور و تصادفي يعني محصول روند تکامل ماده است، قوانين آن نيز تصادفي است »[9]
بررسي و نقد
در اين باره چند نکته قابل توجه است:
نکته اول: اصل اين سخن که مردم درباره هستي شناسي، چند موضع دارند سخني درست است.
نکته دوم: آيا به لحاظ مصداق شناسي از قرن 14 به بعد همه دانشمندان علوم در شاخه هاي مختلف مادي بوده و جهان را تصادفي مي دانستند؟ روشن است که اين مطلب خلاف واقع است. وقتي به زندگي بنيانگذاران علم جديد مانند نيوتن، گاليله، دکارت و رابرت بويل و ديگران توجه مي کنيم مي بينيم آنها همه خداوند را قبول داشته و به آن معتقد بودند. رابرت بويل که او را پدر علم شيمي مي دانند، 40 سال وقتي به اسم خدا در سخنراني هايش مي رسيد، به خاطر احترام و نشان دادن عظمت آن لحظه اي سکوت مي کرد. انيشتين که از دانشمندان بنام است، معتقد به خدا بود. نويسنده نيز در جايي همين مطلب را گفته است: «انديشه هاي فلسفي دکارت سر آغاز انديشه فلسفه مدرن است. دکارت همانند نيوتن بر اين باور بود که اجرام کيهاني بر اساس اصول و قوانين حاکم بر آن به حرکت خود ادامه مي دهند، و خدا به عنوان محرک اول نظام هستي محسوب مي شود. اين نگرش حداقل خدا را سر آغاز حرکت کيهاني مورد توجه قرار مي دهد».[10]
دکارت هم فيلسوف بود، هم دانشمند فيزيک و هم در زمينه فيزيولوژي کار کرده بود، نقل شده کسي از وي خواست کتابخانه اش را به او نشان دهد. به او گفت چند روز ديگر بيا تا به تو نشان دهم، وقتي آن شخص به خانه ايشان رفت او را به اتاقي راهنمايي کردند که پرده اي در آن آويزان بود. وقتي پرده را کنار زد ديد، دکارت در حال تشريع گوساله اي است. دکارت به وي گفت: کتابخانه من همين است. دکارت نه تنها معتقد به خداوند بود بلکه براي اثبات وجود وي، دست با تاليفاتي نيز زده است.
البته اين مطلب مورد پذيرش است که به مرور هر چه در تاريخ جلو مي رويم جنبه هاي دين ستيزي نيز تقويت شده و منحني تفکر الحادي اوج گرفته است.
نکته سوم: سوال ديگر اين است که آيا اين موضع فلسفي و هستي شناختي در متن علم تجربي هم نقش دارد است؟ اگر چنين است آيا آن علم ديگر قابل پيرايش نيست؟ في الجمله مي توان گفت که اين جهان بيني در علوم تاثير داشته است اما مهم بررسي نقاط تاثير آن است. اين تاثيرات را در سه موضع مي توان يافت:
1. در انگيزه دانشمندان؛ اگر دانشمندي الهي باشد و در کار خويش مبدا و خالق موجودات را نيز مورد توجه قرار دهد کاري ارزشمند و الهي انجام داده است. در مقابل کساني که به نيت هاي غير الهي دست به کار مي زنند بهره اي معنوي نخواهند داشت.
2. اين تاثير در مورد فرضيه ها نيز صدق مي کند. دانشمند الهي فرضيه اي مطرح مي کند که با مباني الهي او هماهنگ باشد.
3. نوع نگاه دانشمند در تفسير و تعبير داده هاي علمي او نيز موثر است.
اما غير از اين سه مورد، کشف واقع به لحاظ علمي روش ها و آدابي دارد که اگر به درستي به کار گرفته شود نتيجه صحيح خواهد داد و در اين ميان فرقي ميان مومن و ملحد نيست، بلکه بالاتر اگر او قانوني را حقيقتا کشف کند در حقيقت قانون و فعل الهي را کشف کرده است.
نکته اي درباره مرحوم علامه طباطبايي
مرحوم علامه طباطبايي سهم بسيار بزرگي بر ما حوزويان دارد. کتاب تفسير الميزان ايشان در بردارنده نکاتي پر مغز و گاه کليدي است و نبايد از آن غفلت نمود. ايشان نکته اي در مورد تفسير به راي دارند که به اين بحث ما نيز مربوط مي شود. درباره تفسير قرآن و نحوه آن برخي گفته اند تفسير قرآن همان خواندن و مرور کردن قرآن است. روشن است که اين نظر که نادرست است زيرا خود قرآن مي فرمايد: ﴿أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‌ قُلُوبٍ أَقْفالُها﴾[11] و يا اهل بيت (ع) فرمودند: روايات ما را بر قرآن عرضه کنيد و در صورتي که با آن مخالف بود، کنار گذاريد.[12] اگر فهم قرآن براي ما امکان پذير نباشد چگونه مي توان به اين داوري ها پرداخت؟ مرحوم علامه سپس مي فرمايد: تفسير به راي آن است که روش و منهجي که براي فهم قرآن بکار رفته غلط و نادرست باشد، ‌هر چند دستاوردي که داشته احيانا درست از کار در آيد. يعني از بي راهه رفته اما چه بسا اتفاقا به مقصد هم برسد. اين مانند همان مساله است که در علم فقه بنام «افتاء بدون علم» مطرح است که عملي حرام و مورد مذمت روايات است هر چند اتفاقا فتوايي مطابق با واقع باشد. فرمود: «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاه‌».[13] مرحوم علامه در زمينه تفسير به راي اين روايت را نقل مي کند که فرمود: «مَنْ قَالَ فِي الْقُرْآنِ بِرَأْيِهِ فَأَصَابَ فَقَدْ أَخْطَأ»[14]. در بحث ما نيز هر گاه براي کشف واقع، روش و شيوه اي صحيح بکار گرفته شود و قوانين آن نيز به درستي عمل شود، دستاورد آن مورد قبول است و در اين ميان فرقي بين کسي که آن را بکار گرفته نيست.
براي مطالعه در اين زمينه به کتاب «از علم ديني تا علم سکولار» نوشته دکتر مهدي گلشني مراجعه شود. اين کتاب در اين زمينه کتاب مناسبي است و توصيه مي شود مورد مطالعه قرار گيرد. ايشان در صفحه 151 بحثي را با عنوان فارغ بودن علم از پيش فرض هاي متافيزيکي مطرح کرده اند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo