< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: درآمدي بر علم ديني
در جلسات قبل اين موضوع بررسي شد که علوم تجربي بدون شک محصول تجربه حسي محض نبوده بلکه عوامل و عناصر متافيزيکي[1] اعم از مفاهيم فلسفي و منطقي نيز در شکل گيري آن دخالت دارد. تاثير اين عوامل به گونه اي است که اساسا بدون آنها نظريات تجربي بدست نمي آيند. همچنين گفته شد که هر چند اين مساله، سخني درست و مورد پذيرش فلاسفه علم نيز هست اما مدعاي مطرح شده در نظريه فرهنگستان علوم را مبني بر ارزشي يا ضد ارزشي بودن علم تجربي اثبات نمي کند.
ب) بررسي مباني معرفت شناسي علم تجربي
اما مدعي فرهنگستان علوم بر اساس مباحث معرفت شناختي حاکم بر مدرنيته نيز مورد استدلال قرار گرفته و گفته شده: علم تجربي از معرفت شناسي نيز تاثير پذيرفته است، و از آنجا که معرفت شناسي حاکم بر دنياي مدرنيته با معرف شناسي ديني ناسازگار است، لذا نمي توان علوم جديدي که در غرب پديد آمده را مورد پذيرش قرار داد.[2]
در بررسي اين سخن چند نکته قابل توجه است:
نکته اول: مقدمه اول استدلال ايشان که طبيعت شناسي را مبتني بر معرفت شناسي مي داند سخني درست و مورد پذيرش است. زيرا براي شناخت و کشف طبيعت ابتدا بايد مسائلي همچون: ابزار معرفت، راه هاي معرفت، قلمرو معرفت، ارزش شناخت، ملاک حقيقت و مانند آن را مورد بررسي قرار داد. در تمام علوم اعم از طبيعي و فلسفي، عالم قبل از هر چيز بايد موضع خود را از نظر معرفت شناسي مشخص کند. اين علم مانند منطق است يعني همان طور که امکان ندارد کسي بدون منطق بتواند وارد مباحث استدلالي شود، بدون مباحث معرف شناسي نيز نمي تواند وارد علم شد.
در فلسفه غربي بيش از هر چيزي به مباحث معرفت شناختي پرداخته است . در جهان اسلام نيز ريشه هاي معرفت شناسي به صورت پراکنده وجود داشته است، اما فلاسفه اسلامي براي آن يک شناسنامه جدا باز نکرده اند. البته همان مباحثي که در اين زمينه بيان شده، در درجه اي از قوت است که دانشمندان غربي به گرد آن هم نمي رسند. به تعبير استاد شهيد مطهري، آنچه فلاسفه اسلامي در اين زمينه گفته اند از معجزات فکري بشر به شمار مي رود. مرحوم علامه طباطبايي را چه بسا بتوان اولين کسي دانست که در مباحث فلسفي، بحث معرفت شناسي را قبل از هستي شناسي در کتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» آورده است. شهيد مطهري نيز متاثر از ايشان در کتاب «مساله شناخت » به صورت مستقل به اين بحث پرداخته و در شرح مبسوط منظومه نيز مباحث مهمي در اين زمينه آورده اند. از پيشگامان ديگر اين راه، حضرت آيت الله مصباح است که در کتاب «آموزش فلسفه» مباحثي مستقل درباره معرفت شناسي و مقدم بر هستي شناسي ذکر کرده اند.
نکته دوم: دليل ايشان بر اين مدعي که معرفت شناسي غربي غير ديني يا ضد ديني است چيست؟ ايشان اين دليل را اينگونه بيان کرده اند: معرفت شناسي در غرب ابتدا دو شاخه عقل گرا و حس گرا يافته است. دکارت چهره شاخص عقل گرايي و جان لاک و هابز از چهره هاي شاخص تجربه گرايي هستند. نزاع اين دو دسته بر اين مساله بود که سرآغاز معرفت چيست؟ سنگ بناي معرفت چگونه شکل گرفته است؟ عقل گراها معتقدند: انسان قبل از هر تجربه اي، بالفطره مفاهيمي را در اختيار دارد که سرچشمه معرفت او مي باشند اما در مقابل تجربه گراها گفتند سرچشمه معرفت از حس آغاز مي شود «من فقد حسا فقد علما» و اگر وارد تجربه و حس نشويم هيچ معرفت اندوخته اي نخواهيم داشت. کانت خواست ميان او دو تفکر مصالحه ايجاد کند لذا گفت: معرفت از ماده و صورت تشکيل شده است، در مورد ماده معرفت حق با حس گراها و در مورد صورت آن، حق با عقل گرايان است. اگر دستگاه حسي نمي بود، مواد معرفت حاصل نمي شد و اگر در دستگاه ذهني ما صور و قالب هايي نمي داشت، صورت معرفت تشکيل نمي شد. وي به همين خاطر دوازده مقوله مانند علت، معلول، وجود و غيره را ذکر کرده که پيشا حسي است.

نکته اي در مورد مفاهيم اولي و ثانوي
در اين نزاعي که ميان عقل گراها و حسي گراها در سرچشمه معرفت وجود دارد استاد مطهري نيز وارد شده و مساله را به گونه اي ديگر حل کرده است . اينجاست که مي توان شخصيت برجسته استاد شهيد مطهري را شناخت و الا به صرف عناوين اين چهره تابناک نمايان نمي شود . ايشان در اين زمينه مي فرمايد: هم هر دو دسته درست گفته اند و هم نادرست. اگر مقصود کساني که حس را سرچشمه معرفت مي دانند اين باشد که ما مفاهيم فطري نداريم، سخن درستي است ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾[3]. مفاهيمي همچون آسمان، درخت، کوه، سنگ و غيره، همه از طريق حس براي بشر حاصل مي شود. اينکه کسي معتقد باشد انسان بالفطره و به خلقته با اين مفاهيم پاي در اين دنيا مي گذارد سخني نادرست است. اساسا انسان وقتي به دنيا مي آيد ذهن و تصوراتي ندارد بلکه به مرور ذهن او شکل مي گيرد.
اما اگر سخن در مورد تصديقات باشد به اين معنا که آيا شالوده معرفت هاي تصديقي حس است يا عقل، حق با عقل گراها است. زيرا هرگز اصل عليت، يا اصل امتناع تناقض که در هر تصديقي لازم است، قابل تجربه حسي نيست، بلکه از بديهيات عقلي است يعني عقل به گونه اي خلق شده که اين قوانين را مي فهمد. اساسا در بديهيات اوليه، حس دخالتي ندارد بله در شکل گيري تصديق، ‌حس نقش ايفا مي کند اما نه در حکم بلکه در صورت گرفتن موضوع و محمول و الا اين احکام حتي اگر هيچ تجربه اي هم نباشد باز براي ما وجود دارد هر چند ظهور و بروز نيافته است.
براي توضيح مطلب، اقسام مفاهيم را مرور مي کنيم. مفاهيم سه دسته اند: مفاهيم ماهوي يا معقولات اولي، و مفاهيم ثانوي که خود بر دو قسم مفاهيم منطقي و فلسفي تقسيم مي شود. بحثي مهمي که در اينجا وجود دارد اين است که اين مفاهيم چگونه براي ذهن حاصل مي شود؟ در پاسخ گفته شده مفاهيم اوليه مانند گرمي و سردي از راه حس و به صورت مستقيم به وجود مي آيند. مفاهيم فلسفي مانند وجود، عدم، امکان، علت، حدوث و غيره اينگونه نيست و ما به ازاء و مصداق خارجي ندارد اما منشا انتزاع آنها در خارج است. اما مفاهيم منطقي مانند کل و جزء، نه تنها ما به ازاء خارجي نداشته بلکه منشا انتزاع آنها نيز از خارج نيست بلکه صرفا توليدات ذهن است. استاد شهيد مطهري در کتاب شرح منظومه در اين باره گفته است: اينها مباحثي است که ساليان قبل از اينکه غربي ها به عنوان معرفت شناسي بيان کنند، توسط عالمان اسلامي بيان شده است و اساسا غربي ها در مباحث شان آنها را درک نکرده اند. ايشان سپس مي فرمايد: اگر اين مسائل براي بشر حل نشود هرگز معضلات معرفتي او حل نخواهد گرديد.[4]
بعد از بيان اين مقدمه، نويسنده کتاب «تحليل ماهيت علم ديني و علم مدرن» مي گويد: عقل گراها و تجربه گراها در دو چيز با هم متحد شدند: در قدم اول گفتند عقل بشر خود بنياد است يعني ديگر براي شناخت انسان و جهان به مرجع نقلي نيازي ندارد. در قدم دوم که شديدتر بود گفتند: نه تنها عقل خود بنياد است بلکه معيار هر انديشه اي غير از خود نيز مي باشد يعني اگر حتي وحي هم سخني بگويد بايد مورد تاييد عقل قرار گيرد. حال اگر معرفت شناسي اين گونه باشد، روشن است که هر علمي نيز از آن بجوشد نادرست خواهد بود. متاسفانه برخي از روشنفکران نيز داخلي گفته اند: بعد از اينکه پيامبر اکرم(ص) از دنيا رفت همه چيز را بايد به عقل ارجاع داد، حتي اگر امام صادق(ع) نيز سخني فرمود بايد ببينيم عقل چه مي گويد.
در پاسخ مي گوييم درست است که معرفت شناسي غربي في الجمله همين گونه است اما ملازمه اي در تاثير گذاري اين معرفت در ذات و ماهيت علوم تجربي وجود ندارد، زيرا اگر به عنوان نمونه از دانشمند علوم طبيعي مانند نيوتن بپرسيد: آيا غير از راه حس و تجربه، راههاي ديگري مانند وحي را نفي مي کنيد يا نه؟ مي گويد من ادعاي سلبي ندارم بلکه ادعاي من اين است که راه معمولي براي شناخت عالم طبيعت اين است که از طريق حس و تجربه باشد. روشن است که اين سخن درست بوده و از طرف دين نيز پذيرفته شده است. قرآن کريم مي فرمايد: ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون[5] شما به دنيا آمديد در حالي که هيچ چيزي نمي دانستند. خداي متعال به شما ابزار هاي معرفتي از قبيل حس و عقل را عطا فرمود تا به شناخت دست يابيد. علم تجربي از آن حيث که تجربي است تنها لسان ايجابي دارد و اين لسان نه تنها با دين منافاتي ندارد بلکه مورد تاکيد آن است. بله چه بسا اين عالم طبيعي، معرفت شناس و فيلسوف نيز باشد و از لسان معرفت شناسي، وحي را نفي نمايد اما اين دو از هم جداست، بنابراين نبايد سخن معرفت شناس را به پاي عالم طبيعي نوشت.
علاوه بر اينکه بر فرض عالم طبيعي، راههاي ديگر را نفي کند، باز در راهي که برگزيده است نزاعي با دين ندارد. اين مانند آن است ما دو راه براي رسيدن به شهر مشهد داريم اما فردي تنها يک راه را بيان مي کند. روشن است که آن راه مورد نظر ما نيز مي باشد اما ما راه ديگري را نيز مي دانيم. مثال ديگر اين است که کسي نماز نمي خواند اما روزه خود را به شکل صحيحي مي گيرد يا نانواي منصف و درستکاري است. حال چنين شخصي از جهت نماز نخواندن، کاري اشتباه و نادرست انحام مي دهد اما روزه و شغل او صحيح و مورد تاييد است. در موضوع بحث نيز سخن دانشمند تجربي در مورد نفي راه وحي نادرست است اما راه تجربي او براي کشف طبيعت درست و مورد قبول است.


[1] منظور از عوامل متافیزیکی، عوامل غیر حسی و تجربی است . .
[2] تحلیل هویت علم دین و علم مدرن، ص128 - 131.
[4] ر.ک: کتاب اندیشه های مطهر، اثر استاد، مقاله معقولات ثانیه و حل مساله شناخت،.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo