< فهرست دروس

درس کلام جدید - درآمدی بر علم کلام استاد ربانی

93/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: درآمدي بر علم دين
بررسي مدرنيته به عنوان پديده اي سه وجهي
در جلسه قبل به صورت فشرده تحولاتي که در جهان مسيحيت در مورد مسائل علمي و فرهنگي اتفاق افتاد و پيامدها و نابساماني هاي را به همراه داشت بيان شد. در اين ميان عده اي از دانشمندان به نقد اين جريان پرداختند . اين پديده که از آن با عنوان مدرنيته ياد شده و تا اوايل قرن بيستم ادامه دارد، از سه مؤلفه و خصوصيت برخوردار است: مؤلفه اول علم و دانش جديدي است که بشر در زمينه شناخت طبيعت بدست آورده است. مؤلفه دوم دستاورد صنعتي و تکنيکي است که توسط آن علم ايجاد شده است. و مؤلفه سوم جنبه فرهنگي و فلسفي مساله و ايسم هايي از قبيل: اومانيسم، ساينتيسم، کاپيتاليسم، ليبراليسم و مانند آن است که در اين دوران شکل گرفته است.
نقدهايي که منتقدان مدرنيته نموده اند عمدتا متوجه جنبه سوم آن است زيرا مقوله اول و دوم مورد پذيرش همگان است. مثلا کسي انتقاد نکرده که چرا قانون جاذبه کشف شده است؟ و يا کسي آن را بد و ناهنجار ندانسته است. در حوزه هاي ديگر نيز آنچه به علم باز مي گردد مورد نقد نبوده بلکه نقدها ناظر به بعد فرهنگي و فلسفي مدرنيته است. در اين مباحث نيز توده هاي مردم مورد نظر نيستند زيرا آنان تابع نخبگان و مجريان خويش اند. لذا لبه تيز نقدها ناظر به دو گروه: دانشمندان و حاکمان است. در روايت از پيامبر اکرم (ص) نيز آمده که فرمود: «صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِي إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِي وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِي قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ هُمَا قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاء»[1]. لذا کساني همچون: فرانسيس بيکن، کانت، دکارت، هگل، مارکس و مانند آن که تئوري پرداز هستند در اين مباحث مورد نقد قرار مي گيرند.
در ميان غربيان کساني که خود علم را ذاتا بد و نادرست بدانند نوعا يافت نمي شود اما در جوامع ديگر بوده اند کساني که به خاطر پيامدهاي مدرنيته، اصل علم را بد و نادرست دانسته و گفته اند چون ناچار هستيم و از باب اضطرار از آن استفاده مي کنيم.
يکي از آموزه هاي فلسفي مورد نقد مدرنيته، عقلانيت ابزاري است. در اين گونه عقلانيت، تمام تلاش فرد براي شناخت طبيعت به منظور کاميابي خويش از آن انجام مي گيرد. اين عقلانيت خودبسنده بوده و منکر متافيزيک و بي اعتنا به آن است.
آنچه به عنوان پيامدهاي سوء مدرنيته وجود دارد در دو محور خلاصه مي شود: اول اعوجاجات فکري، فلسفي و ايدئولوژي است و ديگر خصلت هاي روحي عالمان و مديران آن مانند خودخواهي و کامجويي است. بله علم فرصت هايي را براي کساني که به دنبال طمع ورزي هستند فراهم مي کند «چو دزدي با چراغ آيد گزيده تر برد کالا». وضعيتي که امروز بر دنيا حاکم است، جنايت هايي که انجام مي شود از نظر مقدار و کيفيت بيشتر انجام مي شود زيرا بشر امروز از ابزار و امکانات بيشتري برخوردار است. اما همه اينها ابزار هستند که مي توانند مورد استفاده مثبت نيز قرار گيرند. مرحوم شهيد مطهري سخني را از آقاي فلسفي نقل مي کند که فرمود: بلندگو تازه آمده بود و در مراسمي قبل از من فرد ديگر سخن مي گفت. وقتي براي او بلندگو آورند او چون با ابزار غربي مخالف بود گفت: اينها بوق شيطان است، آنها را دور کنيد. وقتي نوبت به من رسيد گفتم بوق شيطان را بياوريد من مي خواهم بوق شيطان را بوق رحمان کنم. بنابراين اين ابزارها نسبت به استفاده خوب يا بد افراد، لابشرط و خنثي است. مثلا هواپيما يا راه آهن بما هو، نسبت به استفاده اي که افراد از آنها مي بردند يکسان است و الا اگر کسي مدرنيته و انسان را از اين زاويه نقد کند که زمينه ساز امور نابجا مي شود، [نعوذبالله]خداي متعال نيز زير سوال مي رود زيرا صنع الهي نيز همين گونه است. ما انسان ها را خداي متعال خلق نموده و در درون ما نيروهاي رحماني و شيطاني قرار دارد.
منتقدين مدرنيته چند گروه شدند : برخي دست به نقد زدند اما راه کاري ارائه ندادند. گروهي ديگر براي حل مشکل راه کار ارائه دارند اما آن راهکار ديني نبود . اما دسته سوم گفتند بايد به چيزي که بشر فراموش کرده و در اثر همان دچار اين گرفتاري ها شده يعني خداوند و دين باز گرديم لذا مساله علم ديني را مطرح کردند.
ماهيت علم نسبت به خوبي و بدي
يک سوال مهم و کليدي که در بحث علم ديني مطرح است اين است که پژوهش هاي علمي که صورت مي گيرد آيا به شرط شي است يا لابشرط؟ يک دانشمند در عين اينکه دانشمند است داراي نگاه فلسفي به جهان بوده و از يک ايدئولوژي خاص پيروي مي کند. جنبه علمي او نسبت به خوبي و بدي لابشرط است چون عالم فعل الهي است و آنچه وي انجام مي دهد کشف آن است . اما از آنجا که وي جنبه روحي و ديني نيز دارد، از اين جهت ممکن است دستاورد او پوشيده به اغراض و مطامع شيطاني مي شود اما اين امر قابل پيرايش است. بنابراين زاويه نقد منتقدين به خود علم و تکنولوژي نيست بلکه استفاده ناروا از آن مورد انتقاد است. بايد پيرايه هاي شيطاني را از علم و صنعت زدود.
علم در حد خودش، علت معد بوده و نسبت به مسائل ارزشي لابشرط و خنثي است. به عنوان نمونه انسان اين توانايي را دارد که هسته اتم را شکافته و علومي را بدست آورد. اين کار در حقيقت شناخت صنع الهي است و مسلما امر بدي نخواهد بود. اما آنچه در اين ميان بد است بهره کشي شيطاني از اين علم است. البته بعدها بيان مي کنيم که همه علم ها چون بررسي صنع الهي است، ديني خواهند بود؛ دانشمندان اگر به مبدا و غايت جهان توجه داشته باشند، همه علوم ديني خواهد بود و ديگر علمي غير ديني نخواهيم داشت. قرآن کريم در سوره روم مي فرمايد: ﴿ فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‌ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون[2] طبق اين آيه شريفه، دين در انسان امري فطري و انسان فطرتا ديني است. با اين نگاه اگر عوامل بيروني که منشا حيواني دارند در انسان دخالت نکند، کارهايي که انجام مي دهد ديني خواهد بود. بنابراين عالمي که خدا را به معناي متعارف عبادت نمي کند اما بر اساس فطرت کنحکاوي به دنبال کشف علم باشد، کارش ديني خواهد بود. با اين نگاه، علم بشر از آن نظر که علم است، نور و ديني است و اصل اولي ديني بودن علم است و اين بر خلاف نگاهي است که مي گويد علمي ديني است که شاهدي از قرآن و روايات داشته باشد.
شهيد مطهري که فردي بسيار ممتاز است در اين باره سخني دارند. اين شخصيت به گونه است که مرحوم علامه درباره ايشان مي فرمود: هرگاه ايشان در درس حضور داشتند من ديگر مطمئن بودم که چيزي از دست نخواهد رفت. و در جاي ديگر فرمود: اين تعبير زيبا نيست اما وقتي من ايشان را مي ديدم از حضور ايشان به وجد و رقص مي آيم . لذا بايد به آثار ايشان بيشتر مراجعه کرد. ايشان در کتاب انسان و ايمان مي فرمايد: «تاريخ گذشته و حال نشان داده كه تفكيك علم و ايمان از يكديگر چه نتايجى به بار مى‌آورد. آنجا كه ايمان بوده و علم نبوده است مساعى بشردوستانه افراد صرف امورى شده كه نتيجه زياد و احياناً نتيجه خوب به‌بار نياورده است و گاهى منشأ تعصبها و جمودها و احياناً كشمكشهاى زيانبار شده است. تاريخ گذشته بشر پر است از اين‌گونه امور.
آنجا كه علم بوده و جاى ايمان خالى مانده است- مانند برخى جوامع عصر حاضر- تمام قدرت علمى صرف خودخواهى‌ها و خودپرستى‌ها، افزون‌طلبى‌ها، برترى‌طلبى‌ها، استثمارها، استعبادها، نيرنگها و نيرنگبازى‌ها شده است.
دو سه قرن گذشته را مى‌توان دوره پرستش علم و گريز از ايمان دانست. دانشمندان بسيارى معتقد شدند كه همه مشكلات بشر با سرانگشت علم گشوده خواهد شد، ولى تجربه خلاف آن را ثابت كرد. امروز ديگر انديشمندى يافت نمى‌شود كه نياز انسان را به نوعى ايمان ولو ايمان غيرمذهبى- كه به هرحال امرى‌ ماوراى علم است- انكار كند. برتراند راسل با آنكه گرايشهاى مادى دارد اعتراف مى‌كند كه: كارى كه منظور آن فقط درآمد باشد، نتيجه مفيدى بار نخواهد آورد. براى چنين نتيجه‌اى بايد كارى پيشه كرد كه در آن «ايمان» به يك فرد، به يك مرام، به يك غايت نهفته باشد »[3]. در مورد کشيشان مسيحي نقل شده که گاه به مباحثي بي فايده مي پرداختند مانند اينکه بحث مي کردند وقتي حضرت عيسي (ع) که زخمي شد بود، زنده شد آيا زخم ها ايشان به جاي خود بودند يا نه؟ و يا حضرت آدم (ع) آنگاه که به زمين آمدند، قد و قامت ايشان چقدر بود؟ اين مباحث به نام دين مطرح شده و به پاي دين نوشته مي شد . شهيد مطهري نقل مي کند: «سالى رفته بوديم نجف آباد اصفهان، ماه رمضان بود، چون تعطيل بود و دوستان ما آنجا بودند به آنجا رفته بوديم. يادم هست كه آمدم از عرض خيابان رد بشوم، وسط خيابان كه رسيدم يك باباى دهاتى آمد جلوى مرا گرفت، گفت: آقا مسأله‌اى دارم، مسأله مرا جواب بدهيد. گفتم: بگو. گفت: غسل جنابت به تن تعلق مى‌گيرد يا به جون؟ گفتم: من معناى اين حرف را نمى‌فهمم. غسل جنابت مثل هر غسلى از يك جهت به روح آدم مربوط است چون نيت مى‌خواهد، و از جهت ديگر به تن آدم، چون انسان تنش را بايد بشويد. مقصودت اين است؟ گفت: نه، جواب درست بايد بدهى. غسل جنابت به تن تعلق مى‌گيرد يا به جون؟ گفتم: من نمى‌دانم. گفت: پس اين عمامه را چرا سرت هشته‌اى‌»[4]
متاسفانه در عصر ما طالبانيسم همين تفکر را دارد. آنان گوجه فرنگي را تحريم کرده اند، چرا؟ چون مي گويند در داخل آن گويا علامت صليب است. اين انديشه مولود غرب، براي زشت نشان دادن دين است اما به خواست خداوند جمهوري اسلامي ايران به عنوان پرچم دار دين حق، ولوله اي در جهان انداخته است. آنان خيلي تلاش مي کنند ذهن بشريت را نسبت به دين بدبين کنند اما انقلاب اسلامي در اين ميان خوب درخشيده است .
شهيد مطهري سپس مطلبي را از جرج سارتن نويسنده کتاب مهم «تاريخ علم» نقل مي کند «جورج سارتن اعتراف دارد كه ايمانى كه مورد نياز انسان است ايمان دينى و مذهبى است. وى درباره نياز انسان به مثلث «هنر و دين و علم» چنين مى‌گويد: هنر زيبايى را آشكار مى‌سازد و همين جهت مايه شادى زندگى مى‌شود. دين محبت مى‌آورد و موسيقىِ زندگى است. علم با حق و راستى و عقل سر و كار دارد و مايه هوشيارى نوع بشر مى‌شود. به هر سه اينها نيازمنديم؛ هم به هنر، هم به دين، هم به علم. علم به صورت مطلقى براى زندگى لازم است، ولى هرگز به تنهايى كافى نيست‌»[5]
نکته:
اگر ما غرب را مورد نقد قرار مي دهيم به اين معنا نيست که سراسر آن منفي است بلکه محسناتي نيز دارد که از جمله آنها مي توان به انجام تحقيقات به صورت متمرکز اشاره کرد. گاه دانشمندي عمر خود را صرف تحقيق در زمينه يک موضوع مي نمايد. اين در حالي است که برخي از ما مي خواهيم همه چيز را داشته باشيم.
براي مطالعه در اين زمينه، به کتاب «مباني نظري قرن مدرن»، نوشته آقاي شهريار زرشناس مراجعه شود .





[3]مجموعه آثار، شهيد مطهري، ج2، ص 37-38، ط صدرا.
[4]مجموعه آثار، شهيد مطهري، ج16، ص 152،‌ط صدرا.
[5]مجموعه آثار، شهيد مطهري، ج2، ص 38-39،‌ط صدرا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo