< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نسبت خيرات و شرور با انسان
بررسی آيه 61 سوره نحل و 45 سوره فاطر
سخن درباره نقش فاعلی انسان در پيدايش رخدادها و ناگواری های طبيعت و جامعه است. قرآن کريم به اين مساله توجه داشته و آن را به عنوان يک اصل مطرح کرده است اما در آثار فلاسفه سخنی از اين بحث نيامده است. وجه آن نيز چه بسا اين باشد که عقل در اين بحث تنها می تواند به صورت کلی قضاوت کرده و راهی به جزئيات آن ندارد. اما در آيات و روايات اين مساله بيان شده و می تواند مورد تامل و تحقيق قرار گيرد.
در جلسه گذشته چند آيه شاخص در اين زمينه بيان شد. آيه 61 سوره نحل و آيه 45 سوره فاطر مضمونی شبيه به هم داشتند. ﴿وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى‌﴾[1]. منظور از ظلم در آيه، گناهان و معاصی است؛ اما مراد از دابه در آيه چيست؟ آيا مراد، مطلق جنبندگان زنده بر روی زمين است يا مراد خصوص انسان است؟ در مورد انسان ها نيز آيا مراد عموم انسان ها است و يا آيه تنها شامل انسانهايی می شود که مرتکب ظلم و معصيت شده اند؟ با توجه به اين سه وجه، سه قول نيز در اين باره بيان شده است:
ديدگاه اول: خصوص انسانهای ظالم مورد نظر آيه است.
مرحوم طبرسی در مجمع البيان همين ديدگاه را برگزيده است. ايشان در وجه بر گزيدن اين قول گفته است: صحيح نيست که پيامد گناه برخی افراد را متوجه انسان های ديگر و يا جنبندگانی که هيچ تقصيری نداشته اند کنيم. می فرمايد « أخبر سبحانه أنه لو كان ممن يؤاخذ الكفار و العصاة بذنوبهم و يعاجلهم بالعقوبة لما ترك على وجه الأرض أحدا ممن يستحق ذلك من الظالمين »[2] خدای متعال خبر داده که اگر می خواست کفار و گناهکاران را به عصيانشان مواخذه کند و عقوبت آنها را تعجيل اندازد ديگر بر روی زمين هيچ احدی از ظالمين باقی نمی ماند. اين معنا خلاف ظاهر آيه است، اما ايشان دليل معنا به خلاف ظاهر را اين می دانند که معنای ظاهری خلاف عدالت است.
ديدگاه دوم: مراد از دابه عموم انسانها است
مرحوم علامه اين نظر را به صورت وجهی که بعيد نيست بيان داشته اند: « و لا يبعد أن يدعى أن السياق يدل على كون المراد بالدابة الإنسان فقط من جهة كونه يدب و يتحرك، و المعنى و لو أخذ الله الناس بظلمهم مستمرا على المؤاخذة ما ترك على الأرض من إنسان يدب و يتحرك، أما جل الناس فإنهم يهلكون بظلمهم و أما الأشذ الأندر و هم الأنبياء و الأئمة المعصومون من الظلم فهم لا يوجدون لهلاك آبائهم و أمهاتهم من قبل »[3] بعيد نيست که ادعا شود سياق آيه دلالت می کند بر اينکه مراد از دابه خصوص انسان باشد و معنای آيه در اين صورت اين می شود که اگر سيره الهی بر اين بود که مردم را به خاطر ظلمشان بدون مهلت مجازات کند ديگر بر روی زمين انسانی باقی نمی ماند.
ديدگاه سوم: مراد از دابه همه جنبندگان اعم از انسان و غير انسان است.
غالب مفسرين اين ديدگاه را برگزيده اند . مرحوم علامه می فرمايد « و القوم أخذوا الدابة فی الآية بإطلاق معناها و هو كل ما يدب على الأرض من إنسان و حيوان فعاد معنى الآية إلى أنه لو يؤاخذهم بظلمهم لأهلك البشر و كل حيوان على الأرض»[4]
اگر قول اول انتخاب شود يک سوال و اگر قول دوم و سوم برگزيده شود دو سوال مطرح می شود. سوال مشترک اين سه قول مساله تاثير گذاری اعمال بر حوادث بيرونی است. در مورد قول دوم و سوم نيز اين سوال مطرح است که چرا اين ناگواری ها شامل حال ديگرانی که مستحق نيستند می شود؟ چرا انسانهای پرهيزکار و جنبندگان ديگر بايد تاوان معاصی ظالمين را بدهند؟ دو پاسخ به اين سوال داده شده است:
الف) مرحوم علامه در پاسخ می فرمايد: معنای آيه اين است که اگر خداوند می خواست مردم را به سبب ظلمشان بدون مهلت مجازات کند عموم مردم به جز معصومين هلاک می شوند. معصومين و انبياء نيز به خاطر اينکه پدرانشان هلاک شدند ديگر بوجود نمی آمدند. ساير جنبندگان نيز که به خاطر انسان خلق شده اند با خلق نشدن انسان ديگر وجهی برای خلق ندارند لذا آنها نيز بوجود نمی آمدند. «و أوجه ما أجيب به عنه قول بعضهم بإصلاح منا: إن الله تعالى لو أخذهم بظلمهم بكفر أو معصية لهلك عامة الناس بظلمهم إلا المعصومين منهم و أما المعصومون على شذوذهم و قلة عددهم فإنهم لا يوجدون لهلاك آبائهم و أمهاتهم من قبل، و إذا هلك الناس و بطل النسل هلكت الدواب من سائر الحيوان لأنها مخلوقة لمنافع العباد و مصالحهم كما يشعر به قوله تعالى: ﴿خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾: البقرة: 29.»[5]
بررسی پاسخ علامه
پاسخی که مرحوم علامه بر اين پرسش داده اند مبتنی بر دو پيش فرض است که آن دو ناتمام است:
1- اول اينکه ايشان کسانی که مشمول هلاکت نمی شوند را تنها معصومين دانسته است در حالی که پرهيزکاران فراوانی وجود دارد که در استحقاق عذاب نداشتن با معصومين مشترک هستند. قرآن کريم نيز خود ملاک و معيار نزول برکات الهی و عدم عذاب را ايمان و تقوا دانسته است نه عصمت؛ آنجا که می فرمايد: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض‌ ﴾[6]. از طرف ديگر هنگامی که عذابی عمومی نازل می شود برای اهل تقوا که گرفتار آن شده اند ديگر عذاب نبوده بلکه باعث ترفيع درجات بوده و خداوند برای آنها جبران می نمايد.
2- نکته دوم اينکه اصلاب و ارحام آباء و امهات انبياء الهی و معصومين همگی پاک و پاکيزه بوده اند. در روايات آمده که پيامبر اکرم (ص) فرمودند: «لَمْ يَزَلْ يَنْقُلُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَصْلَابٍ طَاهِرَةٍ إِلَى أَرْحَامٍ طَاهِرَة »[7] خداوند متعال از ابتدا ما را از صلب های پاک به ارحام طاهر عبور داد. و يا قرآن کريم در مورد پيامبر اکرم (ص) می فرمايد: ﴿الَّذی يَراكَ حينَ تَقُومُ . وَ تَقَلُّبَكَ فِی السَّاجِدين[8] همان كسى كه تو را به هنگامى كه(براى عبادت) برمى‌خيزى مى‌بيند؛ و(نيز) حركت تو را در ميان سجده كنندگان‌. اين آيه بيان می دارد که سير وجودی پيامبر اکرم (ص) همواره در ميان انسان های پاک و پرهيزکار بوده است. سيوطی که از عالمان اهل تسنن است کتابی با عنوان «مسالک الحنفاء » دارد که در آنجا به اين مساله اشاره کرده و آباء پيامبر اکرم (ص) را انسانهايی وارسته که اهل بهشت اند معرفی کرده است. مفسرين نيز «آزر» که در قرآن آمده، را عمو و نه پدر حضرت ابراهيم(ع) دانسته اند. مرحوم علامه در اين باره فرموده است: اب کلمه ای است که اعم از والد بوده و شامل عمو، پيرمرد و غيره می شود و در آيه منظور والد آن حضرت نيست.
ب) پاسخ ديگری که به اين سوال داده شده اين است که گفته شده وقتی فساد و تباهی فراگير شده و جامعه را فرا گيرد، همگان هلاک می شوند اما اين عذاب برای صالحان، نقمت به شمار نمی رود زيرا خدای متعال برای آنها جبران می کند. اينکه چرا وقتی عذاب عمومی صورت می گيرد گاه افراد خوب نيز آسيب می بينند به مقتضای حکمت الهی است اما خدای متعال حق احدی را ضايع نکرده بلکه بر اساس عدل خويش، برای افرادی که مستحق چنين عذابی نبوده اند، عوض قرار داده و جبران می کند. خدای متعال می داند که اين افراد صالح اگر باقی می ماندند به چه مقدار از کمالات می رسيدند لذا در آخرت، آن مقدار را برای آنها تدارک می بيند. مرحوم علامه در اين باره می فرمايد: « و ربما أجيب بأن إهلاك جميع الناس إنما هو بأن الله يمسك عن إنزال المطر على الأرض لظلم الظالمين من الناس فيهلك به الظالمون و الأولياء و الدواب فإن العذاب إذا نزل لم يفرق بين الشقی و السعيد فيكون على العدو نقمة و نكالا و على غيره محنة و مزيد أجر. »[9]
شيخ طوسی در تفسير تبيان نيز اين ديدگاه را نقل کرده است « و قيل فی وجه تعميمهم بالهلاك مع ان فيهم مؤمنين قولان: أحدهما- ان الإهلاك و ان عمهم فهو عذاب الظالم دون المؤمن، لان المؤمن يعوض عليه. الثانی- ان يكون ذلك خاصة. و التقدير ما ترك عليها من دابة من اهل الظلم. و قيل ان المعنى انه لو هلك الآباء بكفرهم لم يوجد الأبناء. »[10]
بحث اعواض و جبران در آخرت در سخنان فلاسفه مطرح نشده اما متکلمين به خوبی به آن پرداخته اند، و اين مساله يکی از امتيازات آنان است. آنان در اين خصوص بابی با عنوان «آلام و اعواض» گشوده اند. گفته نشود اين مباحث مربوط به کلام قديم است و امروزه تاريخ مصرف آنها گذشته است زيرا همان طور که معلوم شد، اين مساله يکی از دغدغه های انسان امروز نيز می باشد.
متکلمين در اين بحث با دلايل عقلی و نقلی ثابت کرده اند که خدای متعال حق مظلومين را بتمامه از ظالمين می گيرد. ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُون[11] تا جايی که در روايات آمده است «أن‌ اللّه تعالى ينتصف للشاة الجماء من الشاة القرناء[12].

نکته ای در مورد خطبه 16 نهج البلاغه
متکلمين بحث اعواض را گسترده تر از حيات انسان مطرح کرده اند البته در اين زمينه مجهولات فراوانی نيز وجود دارد.
آن كس كه نداند و نداند كه نداند در جهل مركّب ابدالدهر بماند
آن كس كه نداند و بداند كه نداند لنگان خرك خويش به منزل برساند
حضرت اميرالمومنين (ع) می فرمايند: مردم سه دسته اند: « سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِی‌ءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِی النَّارِ هَوَى‌»[13]سخت كوشى كه رستگار است، جوينده‌اى كه كند رو و اميدوار است و سوم تقصير كارى كه به آتش دوزخ گرفتار است‌.
خطبه 16 نهج البلاغه از خطبه های بسيار بلند و حماسی آن حضرت است که در بردارنده معارف بلندی است. در همين خطبه است که می فرمايد: « الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِی الْجَادَّة» و نيز می فرمايد « وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا»[14]به خدايى كه او را به راستى مبعوث فرمود، به هم خواهيد در آميخت، و چون دانه كه در غربال بيزند يا ديگ افزار كه در ديگ ريزند، روى هم خواهيد ريخت، تا آن كه در زير است زبر شود، و آن كه بر زبر است به زير در شود، و آنان كه واپس مانده‌اند، پيش برانند، و آنان كه پيش افتاده‌اند، واپس مانند. و نيز آن حضرت در همين خطبه زيبا می فرمايد: « مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَك‌ »[15] هر كه به پيكار حقّ گراييد دست به خون خود آلاييد.[ و نيز در همين خطبه است که آن امام بزرگوار می فرمايد: « أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا- وَ ُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّة »] عبدو از عالمان اهل سنت می گويد: وقتی مرا به لبنان تبعيد کردند در جای گرفتار بودم و حال خوشی نداشتم. در آنجا کتاب نهج البلاغه را ديدم در حالی که اصلا آن را نمی شناختم. وقتی خواندم فهميدم همه آنچه من به دنبال آن می کشتم در آن يافته ام . اين بود که عبدو بعد از آشنايی با کتاب نهج البلاغه آدم ديگری شد.
در دوران پهلوی، حضرت آيت الله نوری در مسجد اعظم نهج البلاغه تدريس می کردند اما ساواک جلو آن را گرفت زيرا آنان می دانستند که خواندن نهج البلاغه باعث انقلابی شده افراد می شود.




[2] مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسی، ج6، ص 569، ط انتشارات ناصر خسرو.
[12] الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد، شيخ طوسی، ص154، ط دار الاضواء.
[13] نهج البلاغه، سيد رضی، خ16، ص58، ط هجرت.
[14] نهج البلاغه، سيد رضی، خ16، ص57، ط هجرت.
[15] نهج البلاغه، سيد رضی، خ16، ص58، ط هجرت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo