< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرور و اشکالات مربوط به آن
راز خلقت و فلسفه آفرينش انسان
موضوع سخن بررسی سوالی در مورد چرايی و فلسفه خلقت انسان بود. يکی از سوالاتی که در ميان افراد شايع بوده و زياد پرسيده می شود اين است که چرا خدای متعال انسان را آفريده است؟ در اين ميان برخی نسبت به خلقت خويش معترض بوده و می گويند: اگر به خواست ما بود راضی نبوديم وارد اين دنيا شويم. اين سوال گاهی به منظور فهم مساله مطرح می شود و گاه به عنوان شبهه و به چالش کشيدن آموزه های دينی مطرح می شود.
اما چه پاسخی بايد به اين پرسش داد؟ ابتدا بايد دانست که اين سوال از طرف چند گروه مطرح می شود:
1- افرادی که به دليل گرفتاری های جسمی، روحی، فردی و اجتماعی که در دنيا متوجه آنها شده است اين سوال را می پرسند. آنان چون در زندگی خويش دچار اين تلخی ها و ناکامی ها هستند اين اعتراض و شبهه را مطرح می کنند.
2- دسته دوم کسانی هستند که مشکلات دسته اول را ندارند و از نظر جسمی و روحی در حد مطلوبی اند اما از نظر تکاليف شرعی و بايد ها و نبايد های دينی احساس نگرانی دارند. آنان چون نسبت به تکاليف الهی، آن گونه که بايد عمل نکرده اند، وعيد عذاب متوجه آنها شده و در نتيجه احساس ناخوشايندی از زندگی دارند.
3- دسته سوم کسانی هستند که هم از نظر زندگی دنيوی در وضع معمولی هستند و هم از نظر دين داری، کوشش و تلاش کرده و به آينده اميدوارند. اما آنان بر اساس حس کنجکاوی و معرفت جويی به دنبال جواب اين سوال و کسب فهم هستند.

تحليل و بررسی
در اين بررسی اين سوال و شبهه چند نکته را بايد مورد نظر داشت:
1- دقت و تامل در طرح سوال از سوی دو گروه اول، اين حقيقت را نشان می دهد که منشا سوال آنها، هستی ها نيست بلکه ناخوشايندها و نيستی هاست. آنان نسبت به وجود خويش بما هو اعتراضی ندارند بلکه از وجود مقيد و مشروط خويش که آميخته به نواقص و نيستی ها است گله مند شده اند. بنابراين عدم مطلوبيت آنها به وجود هستی نيست بلکه مربوط به پيامدها و مشکلاتی است که جنبه عدمی دارد، به همين خاطر اگر چاله های زندگی آنها حل شود ديگر چنين سوالی را مطرح نمی کنند. وجه آن نيز اين است که عقل و فطرت انسان ها، وجود بما هو را خير و کمال می دانند و آنچه از آن فراری و گريزان هستند نيستی ها و نداری ها است. ( جنبه هستی شناسی)
2- مطلب دوم اين است که درک فطری، برهان عقلی و دلايل استوار نقلی همگی بيان گر اين است که خدای متعال موجودی کامل و بلا نقص است. فطرت انسان، کمال خواه است و به دنبال کمال نامحدود و حقيقتی که نقصی در آن نيست می گردد. اين امر به خاطر ميل بی نهايت خواه انسان است. خدای متعال نيز کمال مطلق است، قرآن کريم می فرمايد: ﴿ وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌﴾[1] همه نيکوترين نام ها اختصاص به خدای متعال دارد. علم نامتناهی که برترين علم است اختصاص به او دارد و همين گونه ساير کمالات در حد اعلا از آن اوست. ( جنبه خداشناسی)
سوال و جواب
در اينجا ممکن است گفته شود مگر می توان از طريق خود خداوند او را شناخت؛ آيا چنين راهی برای شناخت، راهی استوار است؟
پاسخ اين است که آری چنين راهی استوار است زيرا بعد از اينکه اصل وجود خدای متعال و آن مقداری از کمال که بتواند تکيه گاه اثبات وحی و نبوت شود توسط عقل ثابت شد، يک برهان عقلی با واسطه شکل می گيرد و آن اينکه آنچه توسط وحی بيان می شود مورد تاييد عقل است.
برای اينکه ثابت شود سخنی کلام خداست و يا فردی پيامبر است لازم نيست قبلا علم و قدرت نامتناهی الهی ثابت شده باشد بلکه همين که اصل کمال در حدی که بتواند پايه و تکيه گاه کمال و نبوت قرار گيرد ثابت شود کافی است. بعد از اثبات وحی و اينکه آنچه نبی می گويد حق است با يک واسطه برهان عقلی خواهد بود. اين مانند سخن مرحوم ابن سينا در مورد اثبات معاد جسمانی است. ايشان فرمود: عقل ما نمی تواند معاد جسمانی را اثبات کند ولی صادق مصدق را عقل ما اثبات کرده است و همان کسی که با برهان برای ما ثابت شده است می گويد معاد جسمانی وجود دارد. لذا تبعيت از اين سخن، راهی منطقی و عقلانی است. بله برای اثبات کف مباحث عقلی که تکيه گاه اثبات وحی است نمی توان از وحی کمک گرفت، اما بعد از اثبات نبوت و وجی توسط عقل، خود عقل رجوع به آنها را عقلانی می داند. بنابراين راه وحی و نقل خود راه مستقلی که در مواردی آنچه را عقل به آن نمی رسد بيان می کند و در مواردی که برای عقل دستيابی ممکن است به عنوان مويد و مکمل عقل نقش آفرينی می کند .
نکته: فهم درست و کامل مساله و سوال، نيمی از حل مساله است لذا بايد در بررسی و حل مسائل، ابتدا تلاش شود همه جوانب مساله به خوبی تبيين و روشن گردد.
3- تحليل عقلی، شواهد تجربی و دلايل نقلی بيان گر آن است که انسان به لحاظ هويت نوعی اش شايستگی آن را دارد که در بعد علمی و عملی مراتب والای کمال را نائل آيد. در طول تاريخ انسان هايی را می بينيم که از کجا به کجا رسيده اند. آنان با آنکه در خانواده های نامناسب و يا شرايط سختی بوده اند اما توانسته اند به کمالات بالای معنوی دست يابند. بر عکس اين قضيه نيز وجود داشته است . اين امر اختصاص به مناطق خاصی نيز ندارد بنابراين چنين چيزی در ظرفيت انسان است. قرآن کريم نيز می فرمايد ﴿ يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‌ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه[2] (جنبه انسان شناسی ).
نتيجه اين سه مقدمه اين می شود که خداوند به مقتضای علم، حکمت و قدرت خويش چنين ماهيتی را از فيض وجود محروم نمی سازد. و اگر خداوند انسان را نمی آفريد از نظر عقل مورد سوال قرار می گرفت که چرا از انجام چنين کار بايسته و حکيمانه ای خودداری کرده است. لذا خلقت انسان به ما هو انسان کار حکيمانه و درستی است و اگر غير از اين می بود نقص و خلاف الوهيت الهی بود .

تعارض خواست بشر با حکمت و مصلحت
ممکن است کسی بگويد درست است که اين خلقت انسان مقتضای حکمت است اما چه بسا بنده ای بگويد من اين خير را نمی خواهم. آن وقت چه بايد گفت؟ پاسخ آن است که چنين درخواستی نادرست است زيرا خدای متعال که حکيم است بايد به مقتضای حکمت و الوهيت خويش عمل کند و خواست مخلوق را مقياس کار خود قرار ندهد. زيرا بر خلاف اين اصل عمل کردن نه تنها کمالی به شمار نمی آيد بلکه خود گويای نقص است .
دل خواه بشر ممکن است نقص باشد و از يک انسان حکيم نمی توان خواست که مطابق احساس حکم کند بلکه بايد بالعکس باشد يعنی احساسات تابع حکمت شود. به عنوان مثال پدری که خير خواه فرزند خويش است، با اينکه ممکن است روز اول مدرسه برای فرزندش خيلی سخت و تلخ باشد و بی تابی کند اما او به اين مسائل توجهی نکرده و صبر می کند زيرا صلاح و خير فرزند خويش در اين کار می داند. همين فرزند بعد از خو گرفتن به مدرسه، بايد تکاليف خويش را انجام دهد. حال اگر از خودش سوال کنند می گويد اگر دست من بود مدرسه نمی رفتم. اگر پدر و مادری اين خواست های فرزند خود را مقياس کارهای خويش قرار دهد و او را از تحصيل باز دارند از طرف عقلا مورد سرزنش و ملامت قرار می گيرند. حتی اگر پدر و مادر بدانند که فرزند آنها تنبل است و در تحصيل موفق نمی شود اما باز بايد وظيفه خود را انجام دهند زيرا مقتضای عقلانيت و حکمت اتمام حجت است.
در مسائل اجتماعی نيز گاه بين خواست اجتماعی و مصلحت و حکمت تعارض واقع می شود در اين امور مسئولين فرهنگی جامعه نبايد دچار اشتباه شوند. نيازهای مادی جامعه بايد در حد توان برآورده شود اما در مورد نيازهای معنوی و فرهنگی دو مساله مطرح می شود: اولا آيا اصل اين نياز، درست است يا نه؟ ثانيا اگر اين نياز درست است چگونه پاسخ داده شود؟ به عنوان نمونه گاه سريالی ساخته شده و از صدا و سيما پخش می شود. بعد از آن گزارش می دهند که آمارها، نشان از استقبال فراوان مردم از اين سريال دارد. اما آيا صرف اين امر می تواند معيار خوبی اين کار فرهنگی قرار گيرد؟ اساسا اين آمارها از طرف چه کسانی صورت گرفته است؟ روشن است که نبايد تنها کميت به عنوان شاخص خوبی و بدی شناخته شود بلکه بايد به کيفيت نيز توجه داشت. توجه نکردن به اين امر باعث می شود ناخودآگاه، يک فرهنگ غلط از سوی يک هنرپيشه يا ورزشکار و مانند آن در جامعه تزريق شود. نبايد به خاطر اينکه مردم بخندند دست هر کاری زد. مگر صرف خنديدن می تواند به عنوان اصل و ملاک قرار گيرد؟ خير بايد به چگونه خنديدن نيز توجه داشت. ادخال سرور در قلب مومن دارای شروطی است و نمی توان از راه حرام به اين کار مستحب دست زد.
امام راحل فرمودند: تلويزيون دانشگاه است لذا بايد به گونه ای باشد که انسان ساز باشد اما اکنون به جعبه متشابهات تبديل شده که همه چيز را در خود جا داده است. آيت الله جوادی در جمع دست اندرکاران صدا و سيما در کنار سخنان خوبی که بيان داشتند و به اين مضمون فرمودند: کار شما خيلی حساس و مهم است و اگر آلودگی هايی وارد آن شود همه کارهای خوب شما را تحت الشعاع قرار می دهد. اين مانند آن است که در ظرف غذايی که به خوبی پخته شده است يک قطره خون بيفتد . اين کار همه آن غذای مفيد را خراب و آلوده می کند.
سوال و جواب
چه بسا گفته شود ما قبول داريم که خلقت انسان از سوی خداوند حکيمانه است اما پيشنهادی می دهيم که هم حکمت الهی اجرا شود و هم مشکل اين گونه افراد حل شود، به اين صورت که چون خدای متعال در عين حالی که حکيم و فياض است، جواد نيز هست لذا در مورد بلايای طبيعی، مشکلاتی که متوجه برخی افراد می شود را تفضلا بردارد و يا در مورد شرور اخلاقی، تکليف را از کسانی که می داند سست هستند بردارد تا گرفتار عذاب اخروی نشوند.
پاسخ آن است که همان طور که در مورد شرور طبيعی گفته شد عالم طبيعت به گونه ای است که شرور و سيئات از حسنات و خيرات قابل تفکيک نيست. اگر بخواهد عالمی بوجود آيد که در آن تاثير پذيری و تاثير گذاری وجود داشته باشد گريزی از اين مقدار شرور نيست. مگر اينکه اصل اين عالم خلق نشود که آن نيز خود مصداق شر کثير و خلاف حکمت است.
اما در مورد شرور اخلاقی نيز بايد دانست که آنچه خدای متعال خلق نموده انسان مختار است. آنها خود به سوء اختيار خويش راه انحراف و سقوط را می پيمايند. آنگاه جلوگيری از شرور اخلاقی تفضيل می بود که اين انحرافات از بيرون بخواهد وارد عالم شود شود اما اگر اين انحرافات از درون صورت گيرد، کاری نمی تواند کرد. مثلا اگر قرار بود از اول ابليس با اين خصوصيات خلق شود می گفتيم خدای متعال مانع خلق آن شود اما آنچه به مقتضای حکمت الهی خلق شده است، نوع جن و نوع انسان است. خدای متعال از اول ابليس خلق نکرده است بلکه ابليس به سوء اختيار خويش ابليس شده است. بنابراين اگر اين سيئات از نوع وارداتی بود اين سوال جا داشت که چرا خدای متعال مانع از آن نشده است اما اگر از درون بوجود آيد چنين سوالی راهی ندارد.
در جلسه آينده انشاء الله اين مساله با تفصيل بيشتری پيگيری می شود

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo