< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرور و اشکالات مربوط به آن
تفاوت ظرفيت ها عامل تفاوت فيوضات
حاصل بحث گذشته در مورد حسنات و سيئات که در کلام مرحوم علامه بيان شده بود اين بود که آنچه بنام سيئه يا شر ناميده می شود جنبه عدمی دارد و عامل آن امساک جود و عدم اعطا است. منشا اين عدم اعطا نيز به نبود قابليت در قابل باز می گردد. موجودات در بهره مندی از جود الهی قابليت های متفاوتی است لذا قهرا اين امر منشا اعطا های متفاوت می شود.
سوال شد مگر خود همين قابليت نيز از سوی خدای متعال مقدر نشده است؟ بنابراين باز عدم اعطا به خدای متعال باز می گردد. در پاسخ گفته شد گرچه اين قابليت ها به علم و مشيت الهی باز می گردد اما اموری اجتناب ناپذير بوده و غير از آن شدنی نيست. لذا اين انتظار نادرست است که چرا خداوند سهم همگان را يکسان قرار نداد، زيرا امر دائر است بين وجود کثرت و تفاوت ها در عالم و در نتيجه متفاوت بودن سهم ها و بين يکسانی همه موجودات و از بوجود نيامدن مخلوقات گوناگون. روشن است که گونه دوم خلاف حکمت و نظام احسن است. اما اگر گفته شود هم تفاوت ها باشد و هم سهم ها يکسان باشد، اين سخن نيز تناقض آلود است. به عنوان نمونه اگر از کسی بخواهند خطی يک متری را ترسيم کند در حالی که ظرفيت دو متر هم داشته باشد. اين به آن معناست که اصلا خط يک متری نباشد. حال اگر بگويد اصلا خط يک متری نباشد، می گوييم چرا با اينکه خط يک متری قابليت اين مقدار را دارد ما به او عطا نشود؟ اما اگر بگويد آن خط از اعطا محروم نشود اما ظرفيت خط بالاتر را نيز داشته باشد، می گوييم چنين چيزی نشدنی و محال است؛ اين به آن معناست که هم خط يک متری باشد و هم نباشد .

قابليت های اوليه و قابليت های ثانويه
قابليت هايی که در عالم طبيعت وجود دارد دو گونه است: برخی از آنها اوليه است که برای موجود ثابت و غير قابل تغيير است. گونه ديگر قابليت های ثانويه است، اين قابليت ها نيز خود بر دو گونه است: قابليت های ثانويه غير اکتسابی و اکتسابی. آنچه تا کنون بيان شد در مورد قابليت های اوليه بود مثلا يک دانه گياه مانند گندم دارای اين قابليت است که با مهيا شدن شرايط تبديل به خوشه گندم گردد. تغيير اين قابليت ديگر ممکن نيست مگر اين که اصل آن تغيير کند و ديگر اين موجود گندم نباشد.
اما قابليت های ثانويه اين گونه نيست. اين قابليت ها تحت تاثير علل و عوامل محيطی ايجاد شده و لذا قابل تغيير و تبديل است. به عنوان مثال در مورد همان بذر گندم، در صورتی که شرايط و احوال تغيير کند، محصولی مرغوب تر يا بدتر ايجاد می شود. به همين خاطر است که در آب و هوای مختلف، محصولات مختلفی ايجاد می شود اما ذات اين محصولات با هم فرق نمی کند اما محيط برای آنها قابليت های ديگری را بوجود آورده است. در مورد بدن انسان نيز همين مساله وجود دارد لذا در اثر شرايط محيطی انسانهايی با رنگ ها و خصوصيات مختلفی ايجاد می شود . اين قابليت ها اکتسابی نبوده لذا مسئوليتی نيز متوجه آنها نيست.
حال همان سوال را در اينجا مطرح می کنيم که آيا ممکن است با وجود شرايط باز اين قابليت ها تغيير کند؟ چنين چيزی نيز باطل است زيرا اين قابليت ها نيز تابع نظام علی و معلولی بوده و تغيير آنها خارج از اين نظام به معنای بهم خوردن نظامی است که خدای متعال بر اساس علم و حکمت طراحی کرده يعنی نظام احسن است. بنابراين هر چند اين قابليت ها قابل تغيير است اما تغيير پذير بودن آنها در بررسی کلی و فلسفی چيزی را عوض نمی کند. انسانها به خاطر وجود همين نظام است که می توانند خواص مختلف را کشف کرده و بکار گيرند. بنابراين اين انتظار که قابليت های ثانويه نيز در همه چيز به صورت يکسان باشد باز ممکن نيست زيرا در نظام عالم طبيعت، اشياء مختلف آثار مختلفی دارند و تغيير در آنها تنها در صورتی است که اين نظام برچيده شود و نظام ديگری شکل گيرد، در حالی که با برهان احسن بودن اين نظام ثابت شده است.
سخن تا اينجا به اين جا رسد که قابليت های اوليه تغيير ناپذير است، و قابليت های ثانويه نيز هر چند تغيير پذير اند اما تحت نظام علی و معلولی قرار دارد.
اما دسته سوم قابليت، قابليت های تغيير پذير اختياری و اکتسابی است. انسان می تواند با انتخاب نوع عقيده، رفتار و محيط زيست خويش، قابليت های را برای خويش بوجود آورد. در اينجا مساله شرور و سيئات اخلاقی پديد می آيد. انسانها ممکن است با سوء اختيار خويش از دستيابی به سعادت محروم شوند اما آيا امکان دارد در حوزه اين قابليت ها همگان يکسان باشند؟ پاسخ اين سوال نيز منفی است زيرا لازمه چنين امری، بهم خوردن نظامی که بر اساس حکمت الهی ترسيم شده است. اين در حالی است که همان طور که گفته شد نظام اين عالم، نظام احسن است و تغيير آن به قيمت از بين رفت اصل آن است. حال اگر کسی بگويد چه مانعی دارد که هم اين نظام باشد و هم افراد با انجام سيئات از کمالات محروم نشده و گرفتار عذاب نشوند؟ اين سخن نيز نادرست است، زيرا لازمه آن به هم خوردن نظام علی و معلولی در افعال انسان است. اين مانند آن است که اگر کسی بگويد چه مانعی داشت وقتی در کوه کلام خوبی گفته می شد جوابش بيايد اما اگر حرف ناجوری زده شود به او باز نگردد.
« مگو ناخوش که پاسخ ناخوش آيد به کوه آواز خوش ده تا خوش آيد»
حاصل سخن اين شد که قابليت ها بر دو قسم است: قابليت های اوليه که اساسا قابل تغيير نيستند. مثلا محال است که خط يک متری، يک متری باشد در عين حال دو متری شود. قابليت های ثانويه نيز دو گونه هستند. اين قابليت ها هر چند تغيير پذير اند و با تغيير آنها ذاتشان به هم نمی خورد اما تغيير آنها به معنای بهم خوردن نظام احسن است. قابليت ها ثانويه خود بر دو قسم است: برخی غير اختياری است و برخی اختياری است. قابليت های غير اختيار ی به حوزه طبيعت باز می گردد و بعد فيزيکی انسان نيز مشمول آنهاست. اما قابليت های اختياری مربوط به اراده و اختيار انسان است که می تواند محروميت هايی را به سوء اختيار برای خود بوجود آورد و يا کمالاتی را کسب نمايد. تغيير اين دو دسته قابليت به قيمت تغيير نظام است، در حالی که اين نظام، نظام احسن است.

نکته ای در بررسی مباحث
در بحث های پيچيده برای رسيدن به نتيجه و خروج از مغالطه حتما بايد مسائل را از هم تفکيک نمود و ميان حوزه های مختلف بحث مرز بندی نمود . اگر چنين چيزی صورت نگيرد آدمی دائما جابجا شده اما به نتيجه مطلوب دست نمی يابد .
نکته ديگر اينکه در بررسی مباحث بايد نگاه حداکثری داشت و مباحث را تفصيل داد مگر اينکه امکان تفصيل وجود نداشته باشد. برای اين منظور ابتدا بايد يک تکيه گاه محکم اجمالی عقل پسند ارائه داد. بعد از بنا کردن اين تکيه گاه محکم، آن علم بسيط را به علم تفصيلی تبديل کرد و هر جا امکان پيشروی نبود به همان تکيه گاه ارجاع داده شود. اين مانند آن است که گفته شده: با توکل بر خداوند وارد ميدان شويد؛ انسان مومن با توکل وارد شده و تلاش خود را انجام می دهد و هر جا نتوانست از خداوند مدد می گيرد که قرآن کريم فرمود: ﴿ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ ﴾[1] شما دين خداوند را ياری کنيد، از طرف خدای متعال حتما ممد و ياری می شود. اينها از محکمات قرآن کريم است که هيچ جای ترديد و شکی در آنها نيست. در جای ديگر خدای متعال به صورت محکم فرموده است: ﴿ فَاذْكُرُونی‌ أَذْكُرْكُم‌»[2] خدای متعال هرگز خلف وعده نمی کند لذا نبايد هرگز ترديدی نمود. و يا می فرمايد: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه[3].

تاثير عوامل غير اختياری بر پاداش و عقاب انسان
در تربيت انسانها يک سری عوامل محيطی غير اختياری وجود دارد که گريزی از آنها نيست اما اين عوامل به حد جبر نمی رسد. اين عوامل باعث می شود درجات قدرت انتخاب انسان و منطقه مانور افراد را تغيير کند. اما از آن طرف يقين داريم که خدای متعال در پاداش و مواخذه ای انسانها، بر اساس محدوده انتخاب و قدرت آنها عمل می کند. قرآن می فرمايد ﴿ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها [4] البته اگر قدرت انتخاب انسان به قدری ضعيف شود که ديگر نتواند زمينه های سوء را بشناسد و از خويش دور کند در اين صورت مشمول «مرجعون لامر الله » می شود. بنابراين اين طور نيست که تنها معيار مواخذه و پاداش الهی، خود حسنه و سيئه باشد، بلکه عنصر نيت، توانمندی، سلامت نفس و امور ديگر نيز محاسبه می شود. به همين خاطر است که در روايت آمده است در قيامت هر کسی را به مقدار عقل خويش مورد مواخذه قرار می دهند. « إِنَّمَا أُثِيبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِه‌»[5] خدای متعال انسان را بر اساس توانمندی ها مورد سوال و مواخذه قرار می دهد و بر اساس نيت هايشان پاداش می دهد.
اگر بگوييد آيا نمی شد عوامل محيطی و زيستی در تربيت افراد تاثيری نمی گذاشت؟ می گوييم اين سخن شما به اين معناست که اين نظام بهم خورده و نظام ديگری ايجاد شود در حالی که اين نظام، نظام احسن است.

سوال از فلسفه آفرينش
يکی از سوالاتی که زياد پرسيده می شود اين است که چرا خدای متعال ما را خلق نموده است؟ آيا نمی شد اساسا ما خلق نمی شديم؟
اين سوال معمولا از انسان هايی مطرح می شود که دچار گرفتاری ها و مشقت ها شده و در جرگه خوب ها قرار ندارند. اولين مرحله پاسخ به اين سوال اين است که بدانيم مشکل اصلی اين اشخاص با هستی نيست بلکه با نيستی ها است. فقر، بيماری، محروميت ها و مانند آن همه از قبيل نيستی هاست لذا آنها مرگ و نبود خود را به خاطر نيستی ها می خواهند. به همين خاطر است که اگر نيستی های آنها پر شود، ديگر نه تنها درخواست مرگ نمی کنند بلکه آرزوی طولانی شدن عمر را نيز دارند. بنابراين در قدم اول بايد سوال اين اشخاص را تحليل نمود. چنين افرادی از نيستی ها سوال می کند نه از هست ها. آنها نيستی خود را به خاطر اين نيست ها می خواهد و الا اگر اين نيست ها پر می شد ديگر بدنبال نيستی نمی رود. به عبارت ديگر در اينجا يک مطلوب بذات است و يک مطلوب بالعرض؛ مطلوب بذات آنها اين است که برايشان هستی باشد اما از نيستی ها بگريزند. اما مطلوب بالعرض آنها نيستی و فنا خودشان است لذا آنها نيستی خود را به خاطر نيستی ها می خواهد.
از بين بردن فرهنگ جامعه
متاسفانه کار مخرب و زشتی که نظام پهلوی انجام دادند، تغيير فرهنگ خودی بود. آنها کاری کردند که ما از خود مان بدمان بيايد و فراری باشيم و در مقابل فرهنگ بيگانه را زيبا بدانيم. و اکنون نيز ما گرفتار اين مشکل هستيم. استفاده از الفاظ دهان پرکن خارجی به همين خاطر است به حدی که اگر کسی اصطلاحات خودی را به کار ببرد می گويند قديمی فکر می کند. اين همان سکولازيسون شدن جامعه است .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo