< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرور و اشکالات مربوط به آن
کلام علامه طباطبايی در استناد حسنات و سيئات به خدای متعال
سخن در بررسی کلام مرحوم علامه طباطبايی در مورد استناد حسنات و سيئات به خدای متعال است. ايشان در ذيل آيه 78 و 79 سوره نساء به اين مطلب پرداخته اند . قرآن کريم در اين آيات می فرمايد: ﴿أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً (78) ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى‌ بِاللَّهِ شَهِيداً[1] هر جا كه باشيد و لو در حصارهاى سخت استوار، مرگ شما را درمى يابد. و اگر خيرى به آنها رسد مى‌گويند كه از جانب خدا بود و اگر شرى به آنها رسد مى‌گويند كه از جانب تو بود. بگو: همه از جانب خداست. چه بر سر اين قوم آمده است كه هيچ سخنى را نمى‌فهمند؟ (78) هر خيرى كه به تو رسد از جانب خداست و هر شرى كه به تو رسد از جانب خود تو است. تو را به رسالت به سوى مردم فرستاديم و خدا به شهادت كافى است.
قرآن کريم در آيه 78، سخن منافقان را نقل می کند که هر وقت خير و فتحی برايشان حاصل می شد آن را از جانب خداوند می دانستند اما اگر امر ناگواری مانند شکست در جنگ برايشان پيش می آمد، پيامبر اکرم (ص) را ملامت کرده و بدی ها را به او نسبت می دادند. خدای متعال اين عمل زشت آنان را رد کرده و می فرمايد به آنها بگو چه فتح و خوشی برای تان حاصل شود و چه ناگواری و شکست همه از ناحيه خداوند است.
اما قرآن کريم در آيه 79 مطلبی را بيان می کند که در بادی امر به نظر می رسد مخالف آيه قبل است و گويا همان حرف منافقين را تاييد می کند. اما با دقت روشن می شود که چنين نيست؟ مرحوم علامه بابی را در اينجا گشوده و به اين موضوع می پردازد. ايشان ابتدا می فرمايند برای درک و فهم مفهوم خير و شر و خوبی و بدی چند مرحله وجود دارد:
1- در مرحله اول انسان مفهوم زشتی و زيبايی را نسبت به محسوسات می فهمد. مثلا از ترکيب چهره فردی می فهمد که امری مطابق طبع او برايش اتفاق افتاده و يا از ترکيب چهره ديگری، وجود ناملايمات را برای او می فهمد. ( سبک مرحوم علامه در ريشه يابی مفاهيم آن است که نوعا آنها را به مفاهيم آغازين و حسی بر می گرداند؛ در اينجا نيز همين شيوه را استفاده نموده اند).
2- در مرحله دوم به مرور آدمی اين دو مفهوم را از محسوسات به حوزه افعال هم سرايت داده است، او بعضی از افعال را خوب و برخی را بد دانسته است. لذا مقوله ای بنام حسن و قبح در افعال بوجود آمده است. اما معيار و ملاک او در اين گزينش چه بوده است؟ مرحوم علامه می فرمايد ملاک او خود انسان و اهداف و اغراضش است.
3- در مرحله سوم به سراغ حوادث و رخدادهايی که در زندگی او واقع می شود رفته و آن ها را دو دسته خيرات و شرور دانسته است. به اين منظور هر حادثه ای که در جهت سعادت و اغراض او بوده را خير و هر کدام که مخالف آن بوده را شر دانسته است. مثلا اگر باران بيايد و محصول او زياد شود آن را خوب می داند اما اگر طوفان آمده و محصولش را خراب کند آن واقعه را شر می داند. با‌ توجه به آنچه گفته شد اين امور نسبی خواهند بود لذا گاه حادثه ای را برای دشمنان خير و همان حادثه را برای دوستانش شر و بدی می داند.

بررسی کلام شهيد مطهری با توجه به سخن مرحوم علامه
مرحوم علامه در اين سه محور نشان دادند که درک حسن وابسته به فهم قبح است. اما هر چند مفهوم حسن و قبح وابسته به هم هستند اما متضايفين نيستند. دو مفهوم متضايف مثل فوق و تحت يا علت و معلول، به گونه ای هستند که فهم يکی بدون ديگری ممکن نيست. اما مفهوم حسن و قبح اينگونه نيست بلکه هر دو مقياس ثالثی دارند و آن طبع و مقاصد انسان است. بنابراين حسن هم از نظر وجودی و هم معرفتی ممکن است بدون در نظر گرفتن قبح بدست آيد. البته چون با هم مرتبط هستند در هم تاثير می گذارند.
شهيد مطهری فرمودند: اگر زشتی نبود، حسن نه به لحاظ وجودی موجود می شد و نه از جهت معرفتی قابل شناخت بود. اما اين سخن به اطلاقش مورد پذيرش نيست. بله در مواردی اينگونه است. نسبت بين حسن و قبح و خير و شر، يا عدم و ملکه است يا تضاد . آنچه شهيد مطهری بيان فرموده اند: تضايف است در حالی که چنين نيست. در حقيقت در اينجا دو بحث است: ضرورت شرور و فوائد شرور؛ گاه سخن از امکان و عدم امکان است، اينجا بحث ضرورت است. اما گاه سخن از امکان و عدم آن نيست بلکه گفته شده حکمت چنين اقتضا کرده که يک سری از کمالات به گونه ای طراحی شوند که تنها از معبر مصائب و سختی ها بدست آيند. اما اين مساله کليت ندارد لذا اين گونه نيست که هيچ جا خيراتی بدون مصائب بوجود نيايد.
چه بسا بتوان به عنوان دفاع از کلام شهيد مطهری گفت: درست است که ايشان شاکله بحث خويش را بر مباحث فلسفی بنا نبوده اند اما چون مخاطب ايشان تنها قشر حوزوی نبوده است، از خطابيات نيز در کتاب خويش استفاده کرده اند همان طور که قرآن کريم نيز از جدال احسن و خطابات بهره گرفته است .

عبارت مرحوم علامه در الميزان[2]
ايشان می فرمايند:
« (كلام فی استناد الحسنات و السيئات إليه تعالى)
يشبه أن يكون الإنسان أول ما تنبه على معنى الحسن تنبه عليه من مشاهدة الجمال فی أبناء نوعه الذی هو اعتدال الخلقة، و تناسب نسب الأعضاء و خاصة فی الوجه ثم فی سائر الأمور المحسوسة من الطبيعيات و يرجع بالآخرة إلى موافقة الشی‌ء لما يقصد من نوعه طبعا.
فحسن وجه الإنسان كون كل من العين و الحاجب و الأذن و الأنف و الفم و غيرها على حال أو صفة ينبغی أن يركب فی نفسه عليها، و كذا نسبة بعضها إلى بعض، و حينئذ تنجذب النفس و يميل الطبع إليه، و يسمى كون الشی‌ء على خلاف هذا الوصف بالسوء و المساءة و القبح على اختلاف الاعتبارات الملحوظة فالمساءة معنى عدمی كما أن الحسن معنى وجودی. »
گفتارى در اينكه حسنات و سيئات مستند به خداى تعالى است‌
به نظر مى‌رسد اولين بارى كه بشر به معناى حسن (زيبايى) بر خورده از راه مشاهده جمال در ابناى نوع خود بوده: يعنى بعضى از افراد همنوع خود را ديده كه در مقايسه با افرادى ديگر، زيباتر است، اندامى معتدل و اعضايى متناسب دارد و مخصوصا اگر اين اعتدال اندام و تناسب اعضا در صورت باشد (كه براى بيننده محسوس‌تر است)، بشر بعد از تشخيص زيبايى در همنوع خود به زيبايى‌هايى كه در ساير موجودات طبيعى است، متوجه شده و برگشت زيبايى بالآخره به اين است كه وضع موجود موافق باشد با آن مقصدى كه طبعا در نوع آن هست.
مثلا زيبايى صورت يك انسان برگشتش به اين است كه هر يك از اعضاى صورت از چشم و ابرو و گوش، لب، دهان، گونه، چانه و غيره طورى خلق شده باشند و يا به رنگى و صفتى باشند كه هم تك تك آنها جا دارد آن طور باشد و هم هر يك نسبت به ديگرى جا دارد آن طور باشد، در چنين وصفى است كه نفس و دل بيننده چنين صورت مجذوب آن مى‌شود و صورتى كه چنين نباشد وصف جمال را ندارد و به جاى كلمه" جميل" كلمه" قبيح" (زشت، بد تركيب) بر آن صادق است تا ببينى از اين چند كلمه كدامش با اعتبار مورد نظر سازگارتر است.
بنا بر اين معنايى كه بر جميل و جمال كرديم، زشتى و قبح و بد تركيبى و يا بطور كلى بدى، معنايى عدمى خواهد بود، هم چنان كه حسن و جمال معنايى است وجودى" ساده‌تر بگويم، زيبا به چيزى مى‌گويند: كه آنچه را بايد داشته باشد، واجد باشد و زشت آن چيزى است كه آنچه را كه جا داشت دارا باشد، نداشته باشد.
« ثم عمم ذلك إلى الأفعال و المعانی الاعتبارية و العناوين المقصودة فی ظرف الاجتماع من حيث ملاءمتها لغرض الاجتماع و هو سعادة الحياة الإنسانية أو التمتع من الحياة، و عدم ملاءمتها فالعدل حسن، و الإحسان إلى مستحقه حسن، و التعليم و التربية و النصح و ما أشبه ذلك فی مواردها حسنات، و الظلم و العدوان و ما أشبه ذلك سيئات قبيحة لملاءمة القبيل الأول لسعادة الإنسان أو لتمتعه التام فی ظرف اجتماعه و عدم ملاءمة القبيل الثانی لذلك، و هذا القسم من الحسن و ما يقابله تابع للفعل الذی يتصف به من حيث ملاءمته لغرض الاجتماع فمن الأفعال ما حسنه دائمی ثابت إذا كان ملاءمته لغاية الاجتماع و غرضه كذلك كالعدل، و منها ما قبحه كذلك كالظلم.
و من الأفعال ما يختلف حاله بحسب الأحوال و الأوقات و الأمكنة أو المجتمعات فالضحك و الدعابة حسن عند الخلان لا عند الأعاظم، و فی محافل السرور دون المأتم، و دون المساجد و المعابد، و الزنا و شرب الخمر حسن عند الغربيين دون المسلمين. »
بشر بعد از اين مرحله از تشخيص، مساله زشتى و زيبايى را توسعه داده، از چهار چوبه محسوسات خارج كرد و به افعال و معانى اعتبارى و عناوينى كه در ظرف اجتماع مورد نظر قرار مى‌گيرد سرايت داد، آنچه از اين امور با غرض اجتماع يعنى سعادت زندگى بشر و يا بهره‌مندى انسانها از زندگى سازگار است، زيبا، خوب و پسنديده خواند و آنچه با اين غرض سازگار نباشد، زشت، بد و ناپسند ناميد، عدل و احسان را به كسى كه مستحق احسان باشد و تعليم و تربيت و خير خواهى و معانى ديگر از اين قبيل را حسنه و زيبا خواند و ظلم و دشمنى و امثال آن را سيئه و زشت ناميد: براى اينكه دسته اول با سعادت واقعى بشر و يا بهره‌مندى كامل او از زندگيش در ظرف اجتماع سازگار و دسته دوم ناسازگار بود.
و اين قسم از حسن و زيبايى و مقابل آن يعنى قبح و بدى، تابع آن فعلى است كه متصف به يكى از اين دو صفت است، تا ببينى فعل چه مقدار با غرض اجتماع سازگار و يا چه مقدار ناسازگار است: بعضى از افعال حسن و خوبيش دائمى و ثابت است، چون هميشه با غرض اجتماع سازگار است، مانند عدل، و يا قبح و بديش دائمى و ثابت است چون ظلم.
بعضى ديگر از افعال، حسن و قبحش دائمى نيست، بلكه به حسب اختلاف احوال و اوقات و مكان‌ها و مجتمعات مختلف مى‌شود مانند: خنده و مزاح كه نزد دوستان همقطار خوب و نزد بزرگان بد است، در مجالس سرور و جشن‌ها خوب و در مجالس ماتم و عزا و مساجد و معابد زشت است و زنا و ميخوارگى كه در مجتمع غربى خوب و در مجتمع اسلامى زشت است.
« و لا تصغ إلى قول من يقول: إن الحسن و القبح مختلفان متغيران مطلقا من غير ثبات و لا دوام و لا كلية، و يستدل على ذلك فی مثل العدل و الظلم بأن ما هو عدل عند أمة بإجراء أمور من مقررات اجتماعية غير ما هو عدل عند أمة أخرى بإنفاذ مقررات أخرى اجتماعية فلا يستقر معنى العدل على شی‌ء معين فالجلد للزانی عدل فی الإسلام و ليس كذلك عند الغربيين، و هكذا.
و ذلك أن هؤلاء قد اختلط عليهم الأمر، و اشتبه المفهوم عندهم بالمصداق، و لا كلام لنا مع من هذا مبلغ فهمه.
و الإنسان على حسب تحول العوامل المؤثرة فی الاجتماعات يرضى بتغيير جميع أحكامه الاجتماعية دفعة أو تدريجا و لا يرضى قط بأن يسلب عنه وصف العدل، و يسمى ظالما، و لا بأن يجد ظلما لظالم إلا مع الاعتذار عنه، و للكلام ذيل طويل يخرجنا الاشتغال به عن ما هو أهم منه. »
پس با اين بيان روشن شد كه نبايد به سخن آن كسى گوش داد كه مى‌گويد: حسن و قبح كلى و دائمى نيست و همواره در تغيير و دگرگونى است، زيرا اين گوينده مفهوم را با مصداق خلط كرده، در مقام استدلال براى گفته خود گفته است: عدل و ظلم (كه از روشن‌ترين مصاديق حسن و قبح است)، خوبى و بدى آنها دائمى نيست، زيرا مى‌بينيم اجراى پاره‌اى از مقررات اجتماعى در يك امت عدل شمرده مى‌شود و در امتى ديگر ظلم به حساب مى‌آيد، مثلا شلاق زدن به مرد و زن زناكار در مجتمع اسلامى" عدل" است و در بين غربى‌ها" ظلم" مى‌باشد و مانند صدها مثال ديگر.
پس از اين جا مى‌فهميم هيچ عنوانى نيست كه در همه احوال و اوقات و مجتمعات عدل و عنوانى ديگر به همين كليت ظلم باشد.
بيان نادرستى اين سخن اين است كه گفتيم: گوينده آن بين مفهوم و مصداق خلط كرده و نفهميده كه در مثالى كه آورده غربى‌ها نيز عدل را خوب و ظلم را بد مى‌دانند، چيزى كه هست تازيانه زدن به زناكار را مصداق ظلم مى‌دانند و كسى كه مثل اين گوينده، فرق ميان" مفهوم" و" مصداق" را تشخيص ندهد، ما نيز با او بحثى نداريم. آرى انسان بر حسب تحول عواملى كه در اجتماعات دگرگون مى‌شود، اين معنا را مى‌پذيرد كه همه احكام اجتماعيش يك باره و يا به تدريج دگرگون شود ولى هرگز حاضر و راضى نيست كه وصف عدل از او سلب شود و از عدل برخوردار نگردد و داغ ظلم بر پيشانيش بخورد و يا ظلمى را از ظالمى ببيند كه قابل توجيه و اعتذار نباشد و در عين حال از آن خوشش آيد و اين بحث دامنه‌اى گسترده دارد كه اگر بخواهيم به همه جوانب آن بپردازيم از آنچه مهم‌تر است، باز مى‌مانيم.
« ثم عمم معنى الحسن و القبح لسائر الحوادث الخارجية التی تستقبل الإنسان مدى حياته على حسب تأثير مختلف العوامل و هی الحوادث الفردية أو الاجتماعية التی منها ما يوافق آمال الإنسان، و يلائم سعادته فی حياته الفردية أو الاجتماعية من عافية أو صحة أو رخاء، و تسمى حسنات، و منها ما ينافی ذلك كالبلايا و المحن من فقر أو مرض أو ذلة أو إسارة و نحو ذلك، و تسمى سيئات.
فقد ظهر مما تقدم أن الحسنة و السيئة يتصف بهما الأمور أو الأفعال من جهة إضافتها إلى كمال نوع أو سعادة فرد أو غير ذلك فالحسن و القبح وصفان إضافيان، و إن كانت الإضافة فی بعض الموارد ثابتة لازمة، و فی بعضها متغيرة كبذل المال الذی هو حسن بالنسبة إلى مستحقه و سيئ بالنسبة إلى غير المستحق.
و أن الحسن أمر ثبوتی دائما و المساءة و القبح معنى عدمی و هو فقدان الأمر صفة الملاءمة و الموافقة المذكورة، و إلا فمتن الشی‌ء أو الفعل مع قطع النظر عن الموافقة و عدم الموافقة المذكورين واحد من غير تفاوت فيه أصلا.
فالزلزلة و السيل الهادم إذا حلا ساحة قوم كانا نعمتين حسنتين لأعدائهم و هما نازلتان سيئتان عليهم أنفسهم، و كل بلاء عام فی نظر الدين سراء إذا نزل بالكفار المفسدين فی الأرض أو الفجار العتاة، و هو بعينه ضراء إذا نزل بالأمة المؤمنة الصالحة. »
گفتيم: بشر مفهوم حسن و قبح را گسترش داد تا آنجا كه افعال و معانى اعتبارى و عناوين اجتماعى را هم شامل شد، حال مى‌گوئيم: بشر به اين مقدار اكتفاء نكرد، بلكه دامنه آن را گسترده‌تر كرد تا شامل حوادث خارجى و پيشامدهايى كه در طول زندگيش بر حسب تاثير عوامل مختلف پيش مى‌آيد بشود، حوادثى كه يا براى فرد پيش مى‌آيد و يا براى اجتماع، يا موافق ميل و آرزوى انسان و سازگار با سعادت فردى و يا اجتماعى است، نظير عافيت و سلامتى و فراخى رزق و امثال آن كه آن را" حسنات" (خوبى‌ها) مى‌نامد و يا ناسازگار است، مانند بلا و محنت و فقر و بيمارى و ذلت و اسارت و امثال آن كه آن را" سيئات" مى‌خواند.
پس از آنچه كه گذشت روشن گرديد كه حسنه و سيئه دو حالت و صفتند كه امور و افعال به آن جهت كه رابطه‌اى با كمال و سعادت نوع يا فرد دارد به آن صفت، متصف مى‌شوند، ساده‌تر بگويم، از آنچه گذشت روشن شد كه حسنه و سيئه دو صفت نسبى و اضافى است، هر چند كه در بعضى از موارد مثل: عدل و ظلم ثابت و دائمى است و در بعضى ديگر نظير انفاق مال كه نسبت به مستحق حسن و نسبت به غير مستحق قبيح است.
و نيز روشن گرديد كه حسن همواره امرى است وجودى و قبح امرى است عدمى و عبارت است از نبودن و يا نداشتن موجود آن صفت و حالتى را كه ملايم طبع و موافق آرزويش است، و گر نه خود موجود و يا فعل با قطع نظر از موافقت و مخالفت مذكور نه حسن است و نه قبح، بلكه فقط (خودش) مى‌باشد.
مثلا زلزله و سيل ويرانگر وقتى در سرزمين مردمى روى مى‌دهد، براى خود آن مردم زشت و بد و قبيح هستند ولى براى دشمنان آن مردم نعمت و حسن و خوب مى‌باشند و در نظر دين نيز هر بلاى عمومى كه بر سر دشمنان دين و مفسدين و فجار و طاغيان بيايد سراء و نعمت و خوب است و همان بلا اگر بر سر امت مسلمان و مؤمن و مردم صالح بيايد، ضراء و نقمت و بد است.
تا اينجا مرحوم علامه يک تحليل عقلی از حسنات و سيئات بيان داشتند. ايشان قبل از ورود به تفسير قرآن، اين بحث را بيان فرمودند زيرا از آنجا که قرآن کريم با زبان عرف و عقل، با بشر سخن گفته است، بررسی اين مسائل برای فهم قرآن لازم است.
استفاده از هنر در خدمت معنويت
مرحوم فلسفی می فرمودند: بايد هميشه مراقب بود مطالبی که انسان استفاده می کند و کاری که انجام می دهد به جا و در مورد خود استفاده شود. در مورد شادی در مجلس اهل بيت(ع)، ابتدا از مراجع استفتاء نمودند که آيا می توان در مجالس اهل بيت (ع) با تغيير سبک، کف زد يا نه؟ برخی مراجع فرمودند چنين کاری خوب نيست و برای ائمه اطهار (ع) سبک است و باعث پايين آمدن شان امام است. از طرفی بايد ديد شان مسجد چه چيزی را اقتضا می کند. متاسفانه برخی به بهانه شاد بودن اين مسائل را انجام می دهند، در حالی که اشتباه می کنند. مگر شادی به اين امور ظاهری است، دل مردم اگر شاد و شارژ باشد مهم است. شادی واقعی نيز به ايمان و معنويت است و الا مابقی اين مسائل سطحی و زود گذر است و آنچه باقی می ماند شادی از روی ايمان است. بله بايد از هنر و ابزار روز استفاده کرد اما نه هنر مبتذل. درست است که به خدمت گرفتن هنر برای معنويت کار مشکلی است اما نبايد به خاطر آن، نوعا از کارهای سبک و راحت در اين زمينه بهره گرفت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo